دال ریکو :
از انسانها غمی به دل نگیر، زیرا خود نیز غمگین اند؛
با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .
من ربط خط سوم را با بقیش نگرفتم؟
میگه اگه آدم های اطرافت اذیتت میکنند، فقط به خاطر این نیست که به تو شک دارند، خیلی ها به خودشون هم شک دارند.
تو سعی کن دوستشون داشته باشی و مثل اونها مشکوک نباشی.
برای درکش باید توی این موقعیت باشی، مثلا من خودم هم توی مقام مشکوک بودم هم مقام کسیکه بهش مشکوکن.
هر کدوم یه حسی داره، تجربه را تا میتوانی بیاندوز پسر جوان.
ولی شک نکردن خیلی لذتبخشه چون خیلی سریع شما را به هر آنچه که می خواهید می رساند خیلی خیلی سریع.........
لذت چیزی که با رنج به دستش بیاری بهتره یا لذت چیزی سهل الوصول؟
شما می دونید که برای ساخت یک ساختمان مستحکم ، نیازمند پی مستحکم هستیم .
برای داشتن پی مستحکم باید بنای قبلی و زمین جاری را از ریشه کند و آن را دانسته ساخت
هرچقدر هم که دیگران درباره ی مستحکم بودن پی قبلی تاکید کنند ، ولی بازهم باید آنرا از ریشه ساخت .
این حرفی که میزنی که آدم سعی کنه پی باورهاشون از ریشه بسازه خیلی چیز خوبیه.
اما زمان این فرصت رو نمیده، که بسیاری از تجارب دیگران رو هم مجددا تجربه و امتحان کنیم.
بالاخره یک جایی باید شک رو کنار گذاشت و به یک عده اعتماد مطلق یا خیلی زیاد کرد تا فرصت سوزی نشه.
اون عده ای که شما بهشون اعتماد مطلق یا بالای 90 درصد میکنین، چه ویژگی هایی دارند؟
دنبال دیتای خامی الان اسی؟
صداقت و درک بالای مسایل ان حوزه که می خواهم بهش تکیه کنم
وقتی تصمیم داریم شک کنیم باید تا آخرش بریم
سال دوم دانشگاه به دین و ایمان و اسلامی که داریم مشکوک بودم تا آخرش نرفتم حاصلش جز سستی در امور دینی و وجبات نشد
این حرفی که میزنی که آدم سعی کنه پی باورهاشون از ریشه بسازه خیلی چیز خوبیه.
اما زمان این فرصت رو نمیده، که بسیاری از تجارب دیگران رو هم مجددا تجربه و امتحان کنیم.
بالاخره یک جایی باید شک رو کنار گذاشت و به یک عده اعتماد مطلق یا خیلی زیاد کرد تا فرصت سوزی نشه.
اون عده ای که شما بهشون اعتماد مطلق یا بالای 90 درصد میکنین، چه ویژگی هایی دارند؟
پس شما فکر می کنید زندگی برای چه هست ؟ هدف از زندگی کردن چیست؟ لذت زندگی را در چه می بینید؟
مسائل عمیقی در زندگی ما وجود دارد که شناخت آنها ، پی زندگیمان را تشکیل می دهند...
این دو خطی که نوشتی را چطوری نوشتی.
از دست ها برای تایپ و از مغزت برای تفکر استفاده کردی، اما مغزت این واژه هارو از کجا آورد؟
تک تک واژه هایی که با کنار هم گذاشتنشون یک فکر درست میشه، حاصل گذشتگان هست.
واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود.
تنها فرق ما این بوده که ما تونستیم تجارب خود را نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کنیم.
امروز من و شما بیشتر از اینکه تفکر مستقل داشته باشیم، محصول جوامع و تزریق افکار اوناییم که بدون شک و تردیدی بهشون اعتماد کردیم.
واژه ها ابزار بیان فکر ما هستند . خط فکر ما ، ماحصل آن چیزی است که به شخصه آنرا بدست می آوریم .این دو خطی که نوشتی را چطوری نوشتی.
از دست ها برای تایپ و از مغزت برای تفکر استفاده کردی، اما مغزت این واژه هارو از کجا آورد؟
تک تک واژه هایی که با کنار هم گذاشتنشون یک فکر درست میشه، حاصل گذشتگان هست.
واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود.
تنها فرق ما این بوده که ما تونستیم تجارب خود را نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کنیم.
امروز من و شما بیشتر از اینکه تفکر مستقل داشته باشیم، محصول جوامع و تزریق افکار اوناییم که بدون شک و تردیدی بهشون اعتماد کردیم.
واژه ها ابزار بیان فکر ما هستند . خط فکر ما ، ماحصل آن چیزی است که به شخصه آنرا بدست می آوریم .
واژه ها و کلمات حاوی انرژی هستند . نحوه ی مصرف این انرژی را هریک از ما وابسته به آنچه در فکر ساخته ایم ، معین می سازیم .
در مورد جمله ای که اشاره کردید : "واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود" ؛ هیچ وقت واژه ها ، علت فکر نیستند ، بلکه واژه ها مبینِ فکر تشکیل یافته در ذهن انسان اند . هیچ فکری در مغز انسان شکل نمی گیرد مگر آنکه نیازی بوجود آمده باشد . در واقع عامل تشکیل فکر نیاز است . تا شما احساس تشنگی نکنید ، آیا به فکر آب خوردن خواهید افتاد ؟
چون ما بیشتر نیازیهای خود را در اثر فشار جامعه جذب کرده ایم ، اینگونه می گوییم که فکر از تلقین می باشد . ای بسا که بدون هیچ تلقینی فکر ما مسیر حل نیازهای ما را در پی بگیرد .من این جمله ای که قرمز کردم رو قبول ندارم.
عامل تشکیل فکر اکثرا نیاز نیست، بیشتر یک تلقین هست.
نمونه هایی دوستان اشاره کردن افرادی که در جنگل ها و مناطق دور دست به صورت قبیله ای زندگی میکنند.
در اینها هیچکدام از نیازهایی که ما احساس کردیم، مثل نبوت، معاد، کجا شروع شدن خلقت و...... وجود نداره.
در حالیکه نیاز تشنگی در همه هست بی هیچ استثنا.
اما تفکر ابتدا با تلقین و از طریق جامعه به آدم تلقین میشه، سپس اگر او قانع نشد و یک خلا در ذهنش به وجود اومد احساس نیاز میکنه.
تعداد آدم هایی که از روی نیاز تفکر میکنند بسیار بسیار کمه و مطمئنا اینها میتونن سر منشا مکاتب جدید بشوند.
چون ما بیشتر نیازیهای خود را در اثر فشار جامعه جذب کرده ایم ، اینگونه می گوییم که فکر از تلقین می باشد . ای بسا که بدون هیچ تلقینی فکر ما مسیر حل نیازهای ما را در پی بگیرد .
پیشنهاد می کنم تنهایی به جایی که تا به حال سفر نکرده اید بروید و رفتارها و افکاری که در زمان ورود به آن شهر در شما پدیدار می شود با دقت نگاه کنید . آنگاه بیشتر به مضمون صحبت ما پی خواهید برد .
(ما دنیایمان را در پس نیروهایی که سپر خود قرار داده ایم مانند هنجارها و افراد جامعه و ... شناخته ایم برای لمس حقیقت آن نیاز به اینچنین آزمایشاتی داریم تا طعم لحظات تنهایی و غریبی را حس کنیم و ظهور فکر خالص خود را دریابیم)
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
میچکد شک بر سر سجاده ها !!!!!! وای از روزی که افتد پرده ها | گفتگوی آزاد | 52 | ||
چه جوری از شک به یقین برسیم ؟ | گفتگوی آزاد | 64 | ||
شک... | گفتگوی آزاد | 7 | ||
شک!!! | گفتگوی آزاد | 59 | ||
شک دارم | گفتگوی آزاد | 0 |