مشاعرۀ سنّتی

amarjani200 · Nov 25, 2009

من به مرگم راضيم ، اما نمي آيد اجل
بخت بد بين كز اجل هم ناز مي بايد كشيد

*زهره* · Nov 25, 2009

دوش حورازاده‌ای دیدم که پنهان از رقیب

در میان یاوران می‌گفت یار خویش را

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
دوش حورازاده‌ای دیدم که پنهان از رقیب

در میان یاوران می‌گفت یار خویش را

اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقي مي باقي كه در جنت نخواهي يافت
كنار آب ركن آباد و گلگشت مصلا را :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام مي و زلف گره گير نگار
اي بسا توبه كه چون توبه حافظ بشكست :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سرآید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست

بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست

بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به سرم :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

مغبچه‌ای می‌گذشت راه زن دین و دل

در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
مغبچه‌ای می‌گذشت راه زن دین و دل

در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

دل سراپرده محبت اوست
ديده آيينه دار طلعت اوست
من كه سر درنياورم به دو كون
گردنم زير بار منت اوست :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر كسي پنج روز نوبت اوست
ملكت عاشقي و گنج طرب
هر چه دارم ز يمن همت اوست :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

بسیجی · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

شب ز اسرار علی آگاه است :gol:

دل شب محرم سر الله است

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

شهریارا بی رفیق خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می رود تنها چرا :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

araz_heidari گفت:
شهریارا بی رفیق خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می رود تنها چرا

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش

حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه كه در وي خطري نيست كه نيست :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید

تبارک الله از این ره که نیست پایانش

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید

تبارک الله از این ره که نیست پایانش

شرمم کشد که بی تو نفس می کشم هنوز
تا زنده ام بس است این همه شرمنده ساریم :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک

مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک

مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر طبیب من بیماری نیست :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

کجایید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

araz_heidari · Nov 25, 2009

*زهره* گفت:
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و حزیان :gol:

*زهره* · Nov 25, 2009

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

شب خوش
ممنون از همراهیت

barg · Nov 25, 2009

سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

@ RESPINA @ · Nov 25, 2009

barg گفت:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

تیر و کمان عشق را هر که ندیده گوبین
پشت خمیده مرا، قد کشیده تو را

احمد ترابی · Nov 26, 2009

ای دیر به دست آمده افسوس برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

Thread starter	عنوان	تالار	پاسخ ها	تاریخ
	اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه	مشاعره	109	Jul 18, 2015
	مشاعرۀ شاعران	مشاعره	11	Sep 9, 2009

مشاعرۀ سنّتی

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

مدیر بازنشسته

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

Similar threads