مشاعرۀ سنّتی

hamid_61

عضو جدید
تا شکن زلف توست سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پریشان دل

گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی

کردن صبر از رخت کی شود امکان دل
 
آخرین ویرایش:

ARASH AZ

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا چند عمر در هوس آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
 
  • Like
واکنش ها: elva

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می کرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا می کرد
 

armstrong

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل بنهند بر کنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی بی تو به سر نمیشود
 

elva

عضو جدید
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا می کرد


دلم آتشکده و دیده چو دریا می کرد

دردا که ز خود بی خبرم باید مرد
آغشته به خون جگرم باید مرد

چون زندگی خویش نمی یابم باز
هر روز به نوعی دگرم باید مرد
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا من قدر وصل او ندانستم تو می دانی
کنون دانستم و سودی نمی دارد پشیمانی!!!!

شب همگی خوش
یکی وصل یکی هجرون پسندد
یکی درد و یکس درمون پسندد
مو از درمون و درد و وصل و هجرون
پسندم آنچه را جانون پسندد:gol:
شب خوش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبت قشنگ عزیزم!

دل من غمگين است
غصه ام سنگين است
گر چه بي هم نفسم
زندگي شيرين است
ميل گل در من نيست
بال من خونين است
اشک غم بايد ريخت
رسم دنيا اين است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تافت از آن خرگه جان صورت تركم به از آن
دست ببردم سوي او دست مرا زد كه بهل!
گفتم تو همچو فلان ، ترش شدي، گفت بدان
من ترش مصلحتم ني ترش كينه و غل
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لذّتِ وصل نداند مگر آن سوخته ای

که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مۀ روشن ،میانِ اختران پنهان نمی ماند

میانِ شاخه هایِ گل مشو پنهان که پیدائی:gol:
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
از صبوحی​های شاه آگاه کن فساق را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از هر دو کون بی خبر و مست بندگی

آزادی زمالک و رضوانم آرزوست








 

elva

عضو جدید
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چونست و آن چون

یکی را داده صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
 

elva

عضو جدید
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

من زین دل بی خبر به جان آمده ام
وز جان ستمکش به فغان آمده ام

چون کار جهان با من و بی من یکسان
پس من به چه کار در جهان آمده ام؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنها نه دل فیض خراب از نگه تست

کو دل که نه زآن غمزه مستانه خرابست







 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا