دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکردزیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد امد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکردزیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد امد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دل من نه مرد آن است که با غمش برآیداگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توستدل من نه مرد آن است که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیافکند عقابی
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویمای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
شرمم از خرقه آلوده خود میآیداگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا
خیلی شعر باحال بود از کی بود ؟
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهردل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموزچه شود به چهره ی زرد من / نظری برای خدا کنی
که اگر کنی، همه درد من / به یکی نظاره دوا کنی.
گفتم : مرا غم تو خوشتر ز شادمانيگفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
باساربان بگوئید احوال آب چشمم/تا بر شتر نبندد محمل به روز باران.
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
من آن مجنون نیم،لیلا پرستم / من آن لیلای لیلا می پرستم.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده آنکه صورت می نگارد[/QUOTE
نخستین بار گفتش کز کجایی / بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند / بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشق بازان این عجب نیست.
چون جهنم گریه آرد یاد آنما به امید تو ایم ای پیشوا
که به نگداری تو ما را در عنا
چون بیارایند روز حشر ، تخت
خود شیفع ما توی آنروز سخت
دست ما و دامن تو است، آنزمان
که نماند هیچ مجرم را امان
مردان نه بهشت و رنگ و بو میخواهند
یا موی خوش و روی نکو میخواهند
یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او میخواهند
اندرون باتو چنان انس گرفتست مرا
که ملالم زهمه خلق جهان می آید
ز بس بستم خیال تو ،تو گشتم پای تا سر من/
تو آمد خرده خرده ،رفت من آهسته هسته.
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتم
که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما
قاصدک ؛
شعر مرا از بر کن،
برو آن گوشه باغ،سمت آن نرگس مست،
و بخوان در گوشش و بگو باور کن،
یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد.
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفتزندگی قافیه باران است؛
من اگر پائیزم،ودرختان امیدم همه بی برگ شدند،
تو بهاری
و به اندازه باران خدا زیبائی.
مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است،پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مناظره عاشقانه گفتم ............. گفت......... | اشعار و صنايع شعری | 129 | ||
اشعار سعید پلیمر | اشعار و صنايع شعری | 4 | ||
جشن نامه (اشعار و نوشته هاي سرور و شادماني جهت عروسي ) | اشعار و صنايع شعری | 3 | ||
دفتر تالار اشعار و صنایع شعری | اشعار و صنايع شعری | 49 | ||
اشعار دفاع مقدس | اشعار و صنايع شعری | 27 |