مناظره(گفتگو با اشعار)

ahmad45199

عضو جدید
البته اين قسمت جزو مناظره نيست: اين مصرع ها يه خاصيت جالبي دارند. اگه گفتيد
شو همره بلبل به لب هر مهوش
يا
شكر بترازوي وزارت بركش
يا
تن ما خاك باب كاخ امنت
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
زبستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگ ها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست

توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد

با سرو سینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد

 

siyavash51

عضو جدید
برای من معماییست چشمت
نگو چشمه که دریاییست چشمت

من نارس به این معنی رسیدم
پری خیلی تماشاییست چشمت

برای همه ی چشمهایی که زیبا می بینند ...
 

seyed mansoor

عضو جدید
نقل قول

نقل قول

روز وصل دوستداران یادباد/// یاد باد آن روزگاران یادباد
 
  • Like
واکنش ها: sh85

seyed mansoor

عضو جدید
فرض کن یک شاخه گل هم هرگز در این دنیا نرست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور،در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت ،مرگ عشق
گفتوگو از مرگ انسانیت است
 

amir ut

عضو جدید
دوران جهان بي مي و ساقي هيچ است
بي زمزمه ساز عراقي هيچ است
هر چند در احوال جهان مينگرم
حاصل همه عشرت است و باقي هيچ است
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوران جهان بي مي و ساقي هيچ است
بي زمزمه ساز عراقي هيچ است
هر چند در احوال جهان مينگرم
حاصل همه عشرت است و باقي هيچ است
من آبادی نمی خواهم خرابم کن خرابم کن
بسوزان شعله ام کن در دهان شعله آبم کن
خوشا آن شب که با آهی بسوزم هستی خود را
خدایا تا گریزم زین تن خاکی شهابم کن
به نعمت نیستم مایل خدای خانه را خواهم
مرا گر عاشق صداق نمی دانی جوابم کن
اگر جنت بود بی تو و گر دوزخ بود با تو
ز جنت ها گریزانم به دوزخ ها عذابم کن
ز شرم تنگدستی می گریزم از تهی دستان
مرا ای دست قدرت یا بمیران یا سحابم کن
دلم خواهد بسوزم تا به عالم روشنی بخشم
تو ای مهر آفرین در برج هستی آفتابم کن
پس از مرگم تو ای افسانه گو سوز نهانم را
ببر در قصه ها افسانه ی صدها کتابم کن
 

hosseinassar

مدیر ارشد
من آبادی نمی خواهم خرابم کن خرابم کن
بسوزان شعله ام کن در دهان شعله آبم کن
خوشا آن شب که با آهی بسوزم هستی خود را
خدایا تا گریزم زین تن خاکی شهابم کن
به نعمت نیستم مایل خدای خانه را خواهم
مرا گر عاشق صداق نمی دانی جوابم کن
اگر جنت بود بی تو و گر دوزخ بود با تو
ز جنت ها گریزانم به دوزخ ها عذابم کن
ز شرم تنگدستی می گریزم از تهی دستان
مرا ای دست قدرت یا بمیران یا سحابم کن
دلم خواهد بسوزم تا به عالم روشنی بخشم
تو ای مهر آفرین در برج هستی آفتابم کن
پس از مرگم تو ای افسانه گو سوز نهانم را
ببر در قصه ها افسانه ی صدها کتابم کن

مدتی هست که دلداده ز دلدار جداست
ببین ای باد صبا ماه پری چهره کجاست
درد هجران همه شب در دل من شور کند
ترسم آخر غم او چشم مرا کور کند
برو ای باد صبا بفرست به سویم بویی
به مشامم برسان عطر تن خوش رویی
بگو ای باد به یار از غم تنهایی من
بگو از خاطر من از دل شیدایی من
بگو ای باد بگو از من بیمار بگو
به من از رسیدن لحظه دیدار بگو
شاید آن یار عزیز غم ز دلم باز کند
یا که با ناز خودش در دل من ساز کند
...
..
.
ببخشید اگه خیلی معنی نداشت
چون خودم گفتم
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
مدتی هست که دلداده ز دلدار جداست
ببین ای باد صبا ماه پری چهره کجاست
درد هجران همه شب در دل من شور کند
ترسم آخر غم او چشم مرا کور کند
برو ای باد صبا بفرست به سویم بویی
به مشامم برسان عطر تن خوش رویی
بگو ای باد به یار از غم تنهایی من
بگو از خاطر من از دل شیدایی من
بگو ای باد بگو از من بیمار بگو
به من از رسیدن لحظه دیدار بگو
شاید آن یار عزیز غم ز دلم باز کند
یا که با ناز خودش در دل من ساز کند
...
..
.
ببخشید اگه خیلی معنی نداشت
چون خودم گفتم




عاشقی جرم بزرگی است پناهم بدهید
می اگر هست به پاداش گناهم بدهید
مثل باران به قدمگاه شما می بارم
زیر چتر نظر خویش پناهم بدهید
بخششی نیست اگر شامل احوال دلم
فرصتی نیز به این بخت سیاهم بدهید
گفته بودید که در دل چه پنهان خواهم داشت
اتشی هست در این میکده راهم بدهید
بی پناه امده ام تشنه به درگاه شما
ساکنان حرم میکده راهم بدهید
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم



کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم



حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست


دین که به تسبیح و سر وریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست


صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم



کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم



حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست


دین که به تسبیح و سر وریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست


صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب




پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست

حرم و دیر یکی ، سبحه وپیمانه یکیست

این همه جنگ وجدل حاصل کوته نظری است

گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست

حرم و دیر یکی ، سبحه وپیمانه یکیست

این همه جنگ وجدل حاصل کوته نظری است

گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

[/CENTER]
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم


دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم


چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت

به هواداری آن سرو خرامان بروم


در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دل زخم کش و دیده گریان بروم


نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا در میکده شادان و غزل خوان بروم


به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم


تازیان را غم احوال گران باران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم


ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون

همره کوکبه آصف دوران بروم


 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم


دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم


چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت

به هواداری آن سرو خرامان بروم


در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دل زخم کش و دیده گریان بروم


نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا در میکده شادان و غزل خوان بروم


به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم


تازیان را غم احوال گران باران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم


ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون

همره کوکبه آصف دوران بروم


سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوه ها به باران
برسان سلام ما را ..
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
 
  • Like
واکنش ها: sh85

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
خون جگر لاله رویاست که با داغ دل عاشق مجنون چنین کرد....
عاشق از ترس گل لاله مجنون با همه گویی چنان و چنین کرد .....

لاله را از سرخ رویی بهره غیر از داغ نیست
طالع مسعود باید طلعت زیبا چه سود
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه

باباطاهر

یارب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بی حاصل از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست

ابوسعید ابوالخیر
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یارب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بی حاصل از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست

ابوسعید ابوالخیر
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
 

Similar threads

بالا