یارب این آیینه حسن چه جوهر دارد .... که در او آه مرا قوت تاثیر نبودتو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت ...... اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایلدر رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود بچشم خویشتن دیدم که جانم میرود
زاهد که نبرد هيچ سود اي ساقيلب بر لب کوزه بردم از غایت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت ...... حاش الله که روم من زپی یار دگرزاهد که نبرد هيچ سود اي ساقي
آن زهد نبود مينمود اي ساقي
مردانه درآ مرو تو زود اي ساقي
کاندر ازل آنچه هست بود اي ساقي
(دوستان بدون مشاعره اسپم نکنيد، لطفا)
عیشم مدام است از لعل دلخواهروز و شب خوابم نمی اید به چشم غم پرست
تا در اب و اتش عشقت گدازانم چو شمع
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه ...... کنون که مست و خرابم صلاح بی ادبیستعیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است الحمد لله
تا دل هرزه گرد من رفت چین زلف او ....... زان سفر دراز او عزم وطن نمیکندهر کس سخنی از سر سودا گفتند
ز آنروی که هست کس نمیداند گفت
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق ....... هان ای پسر بکوش تا روزی پدر شویدر دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |