تورا به خاک زند هرچه را برافرازی......به غیر رایت آهی که برافراشتنی استتا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
تورا به خاک زند هرچه را برافرازی......به غیر رایت آهی که برافراشتنی استتا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت ..........همت درين عمل طلب از مى فروش كنتورا به خاک زند هرچه را برافرازی......به غیر رایت آهی که برافراشتنی است
تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت ..........همت درين عمل طلب از مى فروش كن
نه همین می رمد آن نوگل خندان از من.........می کشد خوار در این بادیه دامان از منتسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت ..........همت درين عمل طلب از مى فروش كن
نمى كند دل من ميل زهد و توبه ولى.........به نام خواجه بكوشيم و فر دولت اونه همین می رمد آن نوگل خندان از من.........می کشد خوار در این بادیه دامان از من
ياران همنشين همه از هم جدا شدند.........مائيم و آستانه دولت پناه تونالم به دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
وقتی صنمی دل ربودی..........تو خلق ربوده ای به یکبارنمى كند دل من ميل زهد و توبه ولى.........به نام خواجه بكوشيم و فر دولت او
وقتی صنمی دل ربودی..........تو خلق ربوده ای به یکبار
ديدى دلا كه آخر پيرى و زهد و علم...........با من چه كرد ديده معشوقه باز منرسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد،مصرفش گل است و نبید
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد............که روز محنت و غم رو به کوتهی آوردديدى دلا كه آخر پيرى و زهد و علم...........با من چه كرد ديده معشوقه باز من
دل بدين رود گرامى چه كنم گر ندهم .............. مادر دهر ندارد پسرى بهتر ازيننسیم باد صبا دوشم آگهی آورد............که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
در مسجد اگر چه از روی نیاز آمده ام / حقا که نه از بهر نماز آمده ام ... اینجا روزی سجاده ای دزدیدم / آن کهنه شده است ، باز باز آمده ام !رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمیدوظیفه گر برسد،مصرفش گل است و نبید
در مسجد اگر چه از روی نیاز آمده ام / حقا که نه از بهر نماز آمده ام ... اینجا روزی سجاده ای دزدیدم / آن کهنه شده است ، باز باز آمده ام !
تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر ........... کز غمت دیده مردم همه دریا باشدمجوی عیش خوش از دور واژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم.....عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشمتو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر ........... کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت......خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویتدر وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم.....عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت......خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود....... وین راز سر به مهر بعالم سمر شودتمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه .....هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانیتمنای وصالت نیست عشق من مگیر از من......به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز........صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشمترسم که اشک در غم ما پرده در شود....... وین راز سر به مهر بعالم سمر شود
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز........صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود........آدم آورد بدین دیر خراب آبادممی روم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست....یا هست و پرده دار نشانم نمی دهدمن ملک بودم و فردوس برین جایم بود........آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست....یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود........آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببردمیان صورت و معنی بسی تفاوت هاست
فرشته را به تصور مگوی اهرمن است
مقیم زلف تو شد دل که خوش سودایی دید.......وزآن غریب بلاکش خبر نمی آیددارم چو شمع سر غمش بر سر زبان......لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در این خیال بسر شد زمان عمر و هنوز.... بلای زلف سیاهت بسر نمی آیدتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش......بیداریم مباد که دیگر نرانیممقیم زلف تو شد دل که خوش سودایی دید.......وزآن غریب بلاکش خبر نمی آید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |