اي نگار مبادا ناكسان رامت كنندشكسته بازو گسسته نيرو، جدار شب را چگونه ريزم ؟
سپاه غم را چگونه رانم، به پاي بسته، به دست تنها ؟
خروش گفتي ؟ چه چاره سازد، صداي يك تن، درين بيابان ؟
خراش گفتي ؟ كه ره گشوده، به زور ناخن، ز سنگ خارا ؟
دل میرود زدستم صاحب دلان خدارامن چو از خاک لحد لاله صفت بر خیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
نشود فاش کسی آنچه میان منو توستیا رب امان ده تا باز بیند
چشم محبان، روی حبیبان
تا کي غم آن خورم که دارم يا نهنشود فاش کسی آنچه میان منو توست
تا اشارات نظر نامه رسان من وتوست
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی
دوشینه پی گلاب می گردیدم ،در طرف چمن
افسرده گلی میان گلشن دیدم ،پژمرده چو من
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ای دل آندم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
اشک من با اشک او آمیخت نرمبا درود
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما
صایب
اشک من با اشک او آمیخت نرم
بوسه هایم بر لبانش ریخت گرم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یاربا درود
معاشران ز حریف شبانه یادآرید
حقوق بندگی مخلصانه یادآرید
حافظ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |