مشاعرۀ سنّتی

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن تو چون خوشه ها
بر دستان من شکفت
تن تو چون گیاه
در دستان من روئید
و خوشه کرد و روشن شد...
 

مبینا

کاربر فعال
سلام
اگر امکان دارد نام سرآینده های اشعار را ذکر کنید
در ضمن تبریک میگم احساس شعر زیبایی دارید:gol:
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك جرعه مي ناب زملك كاووس به است

ازتخت قباد ملكت طوس به است
هر ناله كه رندي به سحر گاه زند

از طاعت زاهدان سالوس به است


تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
(شهريار)
 

بشارت

عضو جدید
یا رب چه کنم که کس ندارم
بلبل شده ام قفس ندارم
خواهم بگریزم از زمانه
اصلا ره پیش وپس ندارم
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه ی بهشت اما آه...
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد...
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد...:crying2:
------------
مهدی اخوان ثالث
 

بشارت

عضو جدید
ديدنش فتنه ها به دل ميكرد
صورتش ماه را خجل ميكرد
گر كه ميديد روي او بي شك
گل سرش را به زير گل ميكرد
آفتابي كه در نگاهش بود
چشم خورشيد را كسل ميكرد
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده‌ای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

شهريار





 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر هستي زند هر لحظه تيرم
وگر از عرش برخيزد صفيرم
دل از اين عمر شيرين برنگيرم
به اين زودي نمي خواهم بميرم!
فريدون
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ی ایمان را
در پنجه ی باد
رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم...
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست...
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
---------
فریدون مشیری
 
آخرین ویرایش:

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن بي جان تو در سينه ي خاك
به نهالي كه در اين غمكده تنها مانده ست
باز جان مي بخشد
قطره خوني كه به جا مانده در آن پيكر سرد
سرو را تاب و توان مي بخشد!

فريدون
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هشیاری
به سراغت نمی آیم
هر بار از سوزش انگشتانم در میابم
که باز
نام تورا می نوشته ام...
---------
قیصر امین پور
 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
من سكوت خويش را گم كرده ام!
لاجرم در اين هياهو گم شدم
من، كه خود افسانه مي پرداختم
عاقبت افسانه ي مردم شدم!

فريدون
 

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست مرا بگير كه باغ نگاه تو
چندان شكوفه ريخت كه هوش از سرم ربود
من جاوداني ام كه پرستوي بوسه ات
بر روي من دري ز بهشت خدا گشود
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست از طلب ندارم تا کام من براید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن در اید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا