شرمنده ! حس مهندسی نيست . . .

وضعیت
موضوع بسته شده است.

amirhakimi

عضو جدید
شما هنوز حس نگرفتید؟
منم با redhat موافقم (کلا
ها همیشه حرفای درست و درمون میزنن;))
خدایش خسته نشدین از اسپم نویسی

چرا تاپیکهای علمی و تخصصی نباید شماره صفحه هاش دو رقمی بشه، هان! یکم بهش فکر کنین.
با این پستم احتمالا اخراج شدم !
 
آخرین ویرایش:

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه مگه صنایع چی هست که بخواد تاپیک علمی هم داشته باشه ؟ :w15:

صنایع ، تاپیک علمی :surprised::surprised:

چي؟:surprised:چيه داداش؟:surprised:لانچيكو در بيارم؟؟؟:surprised:(با تريپ كامبيز باقي)

ديگه نشنوم كسي چپ نيگا كنه به صنايعي ها...

صنايع يعني همه چي...نميدونستي بدون جوجويي!:w02:
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زرناز جون وقتی آقا ياسرمون ميگه غربتی ، اين شامل حال شما هم ميشه ها ! :w25:

بعدشم در مورد رياست جمهوری ، ما خودمون برنامه داريم ، من و ياسر همه چيو حساب کرديم . . . :w31:

شما امر کنی آقا ، من از اون به بعد با حجاب کامل ظاهر ميشم :Ph34r:
سارا جون مگه من چی گفتم؟:cry::cry::w05: عزیز دلم تو برو وسط ببین من پایه هستم یا نه. :w31::w33:تازه از آقامونم اجازه نگرفتم.:w16:
فکر کنم سر اون بحث قبلی بد جور دلت پره ها.... :w20:
بابا بزارید اقا یاسر بله بگه بعد در مورد کابینش تصمیم بگیرید.:huh:
اما اصلا ازت توقع نداشتم. یه کم رو حرفت استوار باش دخترم. ینی چی هر وقت بگی با حجاب ظاهر میشم.:question: خودت باش.:lol:
منم با redhat موافقم (کلا ها همیشه حرفای درست و درمون میزنن;))
خدایش خسته نشدین از اسپم نویسی

چرا تاپیکهای علمی و تخصصی نباید شماره صفحه هاش دو رقمی بشه، هان! یکم بهش فکر کنین.
با این پستم احتمالا اخراج شدم !
ای بابا جناب حکیمی تا وقتی که یه فکری برای تفریح صنایعیا نشه وضع همینه.... :whistle:
خواهشا دوستای صنایعی از حرفای بنده برداشت بد نکنن.:redface: جهت اطلاع میگم که بهترین دوستای من صنایعی هستن. :love:(دیگه چه میشه کرد اتفاقیه که افتاده:lol::thumbsup2: .)
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
درست ميبينم ! گفتی آقای سارا !
درسته حرفای اينجا جدی نيست ، ولی يه کاری نکن که بچه های تالار رو از وجودت بی بهره کنما ! :thumbsdown:
سارا جون داشتيم ؟! نمی دونستم دارم مار تو آستينم پرورش ميدم ، ای خدا ....
در ضمن هيچ کدوم از اين حرفا به JU JU ربطی نداره ، اگه پاش بيوفته مام ميگيم که آقای سارا اجازه دادن ! :w00:

فرنازی ، يه دونه ای :thumbsup2:
من هميشه رو بزرگواری و گذشت تو حساب ميکردم و ميکنم :cap:

:w00: میشه یکی از اول برا من تعریف کنه؟؟
من اصلا نمیتونم بفهمم اینجا چه خبره. ینی دارم سعی میکنم که متوجه نشم
آقا محبوبیت تا چه حد؟؟ راستی شما قصد نداری کاندیدا ی ریاست جمهوری بشی؟؟؟
فرناز جان شمام بیخیال شو. همون جوجو کشتش بسه... :w16::w16:

شاه نامه آخرش خوشه !

سلام زرناز جان چه قدر شما عقبید مگه نمی دونید یاسر کاندیدای ریاست جمهوریم می شه اصلا ما صنایعی ها باید کشورو دسته خودمون بگیریم
تازه معاون اول یاسر منم،سارا معاون محیط زیست می شه،فرناز معاون اموزش وپرورش بقیم یاسر هنوز تصمیم نگرفته
در مورد سخن یاسر به عنوان اقاشیم چند معنی وجود داره که ما مهندسای صنایع می دونیم
1-اقاشیم:یعنی من مدیر تالارم حرفیه
2-اقاشیم:یعنی من مدیر مرد تالارم مهتابی مدیر خانوم بازم حرفیه
3-اقاشیم:یعنی من مهندس سیستم هستم ولی تو چی بازم حرفیه
4-اقاشیم:یعنی دوست دارم بگم اصلا به تو چه حرفیه
5-اقاشیم:یعنی اخه تو از مامانت اجازه گرفتی اومدی اینترنت(منظور juju)بازم حرفیه
6-اقاشیم:یعنی سه شنبه ها ساعت 8 افسانه جومونگ داره تو نباید ببینی چون برا زیر 7 سال مناسب نیست(منظورjuju) بازم حرفیه
7-اقاشیم:یعنی خواستیم بفهیم فوزولی بازم حرفیه
8-اقاشیم :.....
ومعانی گسترده دیگه
خوب حالا جوجو به تو چه
ولی عروسی یاسر من خودم میام اهنگ عاشقم من ویگنو می زنم
تا گزارشی دیگر خدا یارو نگهدارتون

محسن جان شما از همين الان به سمت سخن گوی دولت منسوبی ، تا بعدا پست های بهتری تقديم بشه ... :w11:

industrial66 گفت:
آقا اجازه :)
اینا وزیر می شن یا معاون
گفتم اگه می شه تا لیستتون پر نشده یه فکریم برا ما کنید عقب نمونیم :redface:

هنوز استعدادهاتو نشون ندادی ! تا موقع اعلام اسامی ببينم چيکار ميکنی !

این مهندسای شیمی را اگه بتونیم کله پا کنیم خیلی خوبه!!!!

گفتی کيارو !؟ نشنيدم :w25:

زرناز جون وقتی آقا ياسرمون ميگه غربتی ، اين شامل حال شما هم ميشه ها ! :w25:
ياسر جون ، ياسر جون ، ياس . . . . . . . .
شما امر کنی آقا ، من از اون به بعد با حجاب کامل ظاهر ميشم :Ph34r:

اوه ، فرنازی ............ من اصلا فراموش کرده بودم
ولی تو که درک ميگنی ، در دنيای پرشتاب کنونی ، همه چی اينجوری شده ديگه :w05:

اوه ، سارا جون

مرسی که زرناز رو روشن کردی
بعدشم شما راحت باش ، همينجوريش بهتری :w42:
در ثالث (يه جورايی از اصطلاح " در ثانی " کپی برداری شده) من خودم اوضاع دنيای پرشتاب کنونی رو درک ميکنم :w18:

منم با redhat موافقم (کلا
ها همیشه حرفای درست و درمون میزنن;))
خدایش خسته نشدین از اسپم نویسی

چرا تاپیکهای علمی و تخصصی نباید شماره صفحه هاش دو رقمی بشه، هان! یکم بهش فکر کنین.
با این پستم احتمالا اخراج شدم !

امير جان ، با توجه به قوانين اين تاپيک :twisted: ، اين پست شما در حکم اسپم هست !
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
داشتم تو نت گشت میزدم اینو دیدم گفتم بیارم بذارم اینجا تا از بلا تکلیفی دربیاین:thumbsup2:
برای حس گیری موفق رعایت نکات زیر الزامی و یا مرجح است:

1- قبل از اقدام به حس گیری بهتر است به حمام بروید.
2- برای حس گیری صبح زود یا دیر موقع شب را انتخاب کنید. صبح زود به دلایلی مرجح است مگر اینکه شما در شب راحتتر باشید که در آن صورت به صورتی اقدام کنید که تمایل دارید.
3- مکان مورد نظر برای اینکار باید امن و ساکت و آرام باشد.
4- معده ی شما باید نیمه پر باشد یعنی کم خورده باشید و گرسنه هم نباشید.
5- در هر جهت و مکانی که در اتاق راحتتر هستید و احساس قدرت و آرامش می کنید دراز بکشید.
6- زیر انداز نه باید زیاد سفت باشد که کمرتان اذیت شود و نه زیاد نرم که خوابتان بگیرد. باید متوسط الحال باشد.
7- بالش زیر سرتان باید با ضخامت معمولی و تا کتف شما زیر سر قرار گیرد تا گردنتان راحت باشد.
8- باید در وضعیتی قرار بگیرید که هیچ یک از عضلاتتان دچار اسپاسم و کشیدگی نباشد.بدن باید کاملا شل و راحت باشد.
9- لباس شما باید نازک و کاملا آزاد باشد و هیچ نقطه ی گیری در بدن نداشته باشد. اگر مکانی که در آن هستید کاملا امن است- بهترین حالت این است که بدون هیچ پوششی اقدام به حس گیری کنید.
10- زمانی که عصبی و دچار استرس یا هر نوع ناراحتی روحی یا جسمی هستید مراقبه نکنید. باید افکارتان کاملا آزاد و در حد اقل باشد تا به راحتی متوقف گردد.
11- وقتی خواب آلود و کسل و یا خسته هستید اقدام به حس گیری نکنید.
12- می توانید در مکان ساکتی افکار خود را آرام کنید ولی اگر می خواهید حس گیری به برونفکنی منجر شود- بهتر است که از آهنگ های مخصوصی استفاده کنید که حتما طبل در آن بکار رفته باشد.
13- پس از فراهم آوردن تمام مقدمات در محل مورد علاقه تان دراز بکشید و در وضعیت بدنی کاملا راحت قرار بگیرید. چشمها را ببندید و 5 نفس شکمی عمیق بکشید. سپس آرام بگیرید و سعی کنید (فقط سعی نه اینکه خود را وادار کرده یا با خود کلنجار بروید) تا افکارتان متمرکز و سپس محو شوند. تمام تمرکز و توجه خود را به نقطه ای میان دو ابرو و یک بند انگشت به طرف داخل جلب کنید و کاملا راحت باشید. کم کم شارش انرژی و حس بی وزنی به سراغتان خواهد آمد. دستها و پیشانی و کف پاها بیش از هر جای دیگر مور مور می شود. برای برونفکنی این حالات اتفاق می افتد که البته همه اش برای یک نفر نیست و برای افراد مختلف متفاوت است: 1- احساس چرخش دورانی 2- احساس بالا و پایین رفتن مثل یو یو 3- احساس عقب و جلو شدن مثل پاندول و یا چپ و راست شدن مثل پاندول 2- هر فردی از سه ناحیه کالبد اختری اش را برونفکنی می کند: یا از ناحیه ی پاها که کششی در پا به سمت بیرون حس می کند. یا از ناحیه ی بالای سر که کشش را به بیرون از فرق سر حس می کند. از ناحیه ی شبکه خورشیدی بالای ناف که حسی مانند افتادن در یک سرازیری تند و خالی شدن دل را در پی دارد. 3- پس از آن اگر فرد موفق شود که جدا شود- صدایی بلندی چون وز وز می شنود و می تواند آزادانه حرکت کند.
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
نه والا جیناب مدیر
ما حسمون خوبه فقط مودیر نداریم
مودیر که حل بشه همه چی حل میشه
فکری واسه حس این صنایعی ها بکنید
فقط تو اون اموزش حس گیری حموم رو جدی بگیرید
کفیث کفیث نمیشه حس گرفت
جیناب مدیر من داشتم به یکی از هم رشته ای هاتون میگفتم
خوب دارید کار می کنید
از بهترین حالات مدیریتی دارید استفاده میکنید ولی نمیدونم چرا قدر شما رو نمیدونن
میگم تو که این همه خوبی چرا صفحه پیغام های عمومیتو غیر فعال کردی(حالا چطور کردی؟؟)
بلکه یکی نمی خواد با تو معاشرت خصوصی داشته باشه
شاید یکی از دخترای این باشگاه برادرشوننم اینجا بود
اونوقت داداشه نمی گه چرا داری با این و اون خصوصی حرف میزنی
به هر حال بازش کن شاید ما اومدیمون اونجا درد دل کردیم
 
داستان زندگی جوجو

داستان زندگی جوجو

در سال های پیش در چنین روزی جوجو به دنیا امد او روز های اول زندگی خود را به سختی گزراند و عذاب زیادی کشید


(جوجه از ردیف سمت راست بالا 3 است همونی که سمت راسته مرغس) او روز های سختی را گزراند و به خاطر بعضی مشکلات او را سره را رها کردند .نا گهان گربه ای او را دید و جوجو از بس که زیبا و چاق بود گربه او را نخورد و در مرغداری رها کرد.



اگه در تصویر دقت کنید جوجو همون است که نوشته جوجو بد بخت.
او در مرغداری هم روزه خوشی نداشت و اورا اذیت می کردند سالها گذشت و جوجو روز به روز بدتر می شد .
او در مرغداری با 2 نفر دوست شد به نام های جوجو کله خراب و جوجو بی مغز انها تصمیم گرفتند در روزی به بانک دستبرد بزنند و از اونجائی که جوجو خیلی بی عرضه بود لو رفتند و دستگیر شدند.


جوجو طی تحقیقات به عمل امده به زندان محکوم شد و هنوز رای نهایی داده نشده است
در روز های بعد ادامه زندگی جوجو رو می گم

از دوستان اگر بفهمم کسی با جنابان مفخران عالیجنابان اندیشمندان اولیا حضرتان مهندسان معلمان و.....یاسر الیاس پور ،فرناز،زرناز،سارا،امیر حکیمی،اینداستریال ،و....کوچک ترین حرفی زده شود من میدانم که با این جوجو چیکار کنم
 
داستان عشقه یک مارمولک

داستان عشقه یک مارمولک

دوستان ایم متن توسط دختر 12 ساله ای بازگو شده و دیدم واقعا زیباس و شاید شما هم خوشتون بیاد

اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده است.
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد.خانه هاي ژاپني
داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين
خراب کردن ديوار در بين ان مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش
کوفته شده است.
دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد .وقتي ميخ را بررسي کرد تعجب
کرد اين ميخ ده سال پيش هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!!
چه اتفاقي افتاده؟
مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مونده !!!در يک قسمت تاريک
بدون حرکت.
چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است.
متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.
تو اين مدت چکار مي کرده؟چگونه و چي مي خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر با غذايي در
دهانش ظاهر شد .!!!
مرد شديدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقي ! چه عشق قشنگي!!!
اگر موجود به اين کوچکي بتواند عشق به اين بزرگي داشته باشد پس
تصور کنيد ما تا چه حدي ميتوانيم عاشق شويم اگر سعي کنيم
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w15::w15::w15:

خوشحالم همه میفهمن جوجو یعنی چی :w12: ( اینجا هیچ حرفی جدی نیست :D )
 

s22a2ch

مدیر بازنشسته
در سال های پیش در چنین روزی جوجو به دنیا امد او روز های اول زندگی خود را به سختی گزراند و عذاب زیادی کشید


(جوجه از ردیف سمت راست بالا 3 است همونی که سمت راسته مرغس) او روز های سختی را گزراند و به خاطر بعضی مشکلات او را سره را رها کردند .نا گهان گربه ای او را دید و جوجو از بس که زیبا و چاق بود گربه او را نخورد و در مرغداری رها کرد.



اگه در تصویر دقت کنید جوجو همون است که نوشته جوجو بد بخت.
او در مرغداری هم روزه خوشی نداشت و اورا اذیت می کردند سالها گذشت و جوجو روز به روز بدتر می شد .
او در مرغداری با 2 نفر دوست شد به نام های جوجو کله خراب و جوجو بی مغز انها تصمیم گرفتند در روزی به بانک دستبرد بزنند و از اونجائی که جوجو خیلی بی عرضه بود لو رفتند و دستگیر شدند.


جوجو طی تحقیقات به عمل امده به زندان محکوم شد و هنوز رای نهایی داده نشده است
در روز های بعد ادامه زندگی جوجو رو می گم

از دوستان اگر بفهمم کسی با جنابان مفخران عالیجنابان اندیشمندان اولیا حضرتان مهندسان معلمان و.....یاسر الیاس پور ،فرناز،زرناز،سارا،امیر حکیمی،اینداستریال ،و....کوچک ترین حرفی زده شود من میدانم که با این جوجو چیکار کنم
بابا eyvalداره این تاپیک.:biggrin:
 
هرچه هستیم نتیجه همان است که فکرش را کرده ایم.

هیچ چیز نمی تواند مانع شود تا تصویر ذهنی ات واقعی شود،مگر همان قدرتی که ان را به وجود اورده است.

تجسم همه چیز است.در واقع از پیش دیدن جذابیت های زندگی در اینده است.

شادی درونی محرک موفیت است.

دوستان بعضی وقت ها بهتره همه به خودمون بیام و به درونه خودمون رجوع کنیم همه ما مثل همیم فقط رنگ های بکار رفته شده در ما متفاوت است .
شادی جزئی از زندگی است و انسان شاد هیچ وقت پوچ و بی ارزش نمی شود چون معنای وجودی خود را که انسان بودن است فهمیده است.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا