اگه دوس داری برامون تعریف کن
چی رو تعریف کنم؟ رفتیم تو دانشگاه، وقتی برنامه کلاسا رو دادن دستمون و فهمیدم یه کلاسم 8-10 هست یکی 3:30-5:30 گریه ام گرفت، گفتم من بین دو زنگ باید چیکار کنم؟
خب چیکار کردی؟
توی دانشگاه ول گشتی؟
هیچی آره دیگه ول میگشتم تو شهر و دانشگاه تا ساعتش برسه، کسی رو هم نمیشناختم تو اون دانشگاه، خیلی بد بود روزای اول دانشگاه، یادمه محل تشکیل یه کلاس رو زده بودن کلاس 109، من اشتباهی رفته بودم ساختمان مکانیک کلاس 109، دیدم تو کلاس سه چهار نفر نشسته هستن فک کردم هنوز باقی بچه ها نیومدن، بعد از یه ربع فهمیدم اشتباه کردم بعد از کلی پرس و جو کلاس اصلی رو پیدا کردم. کلاس تا خرخره پر بود، طوری که مجبور شدم تک صندلی از کلاس بغلی بگیرم برم نوک کلاس بشینم، کل بچه ها و خانم استاد ترکیدن از خنده. کارم خنده دار بود.
بعد تخته سفید رو که دیدم کُپ کردم، درس ریاضی بود در مورد اعداد مختلط عدد منفی 1 رو گذاشته بود زیر رادیکال خیلی اوضاع بدی بود ترم اول.
آخ آخ بی جنبه بازی های اول دانشگاه رو که دیگه نگو، اون موقع که ما تازه دانشجو شده بودیم، روابط دختر و پسر که مثه الان نبود،
یادمه کلاس فیزیک 1 بود من وسط کلاس نشسته بودم ده دقیقه زود تر از بقیه رفته بودم سر کلاس. یهو به خودم اومدم دیدم همه اطرافم دانشجوهای دختر نشسته هستن، یهو بچه ها همه شروع کردن به خندیدن، هر هر هر ، که آقا تو واسه چی رفتی وسط دخترا نشستی! استاد که اومد تو کلاس یه متلک بهم انداخت آقای فلانی جا قحط بود، مجبور شدم جامو عوض کنم برم ته کلاس. باز کل کلاس خندیدن.
چه روز خوبی بودروز اول دانشگاه یادتونه؟
چه روز خوبی بود
من با خواهرم رفتم. که خودشم تو همون یونی بود. از بس شبیه بودیم همه به ما چپ چپ نگاه میرکردن. دست منو گرفته بود منم پرینت برنامه ی کلاسام تو دستم هی میگفتم دیر شد دیر شد کجا باید برم من وااااااااااای چه استرسی داشتم. آقا هیچی دیگه آخری یه ساختمون جدید بود که خواهرمم نمیدونست چون تازه ساخته بودن اونسال. ته دانشگاه طبقه سوم بود فکر کنم .که بدون اسانسور پله هارو با چه شوقی رفتم بالا خیلی دیر کرده بودم کلاس 905 بود ریاضی با آقای اسلامیان. هیچی دیگ در زدم با نفس نفس گفتم ببخشید اینجا کلاس ریاضیهانگار رفتم مهدکودک مثلا. استادم که خندشو نمیتونست جمع کنه گفت بله بفرمایید. منم نشستم ردیف اول هیچ به کسایی که تو نشسته بودن نگاه نکردمو کیف بسیار متشخص مهندسی مو گذاشتم بغل پام کلاسورمو در آوردمو با کلی اعتماد به نفس شروع کردم نوشتن بعد آخر کلاس دیدم ملت نصفشون دفتر که سهله خودکارم نیاورده بودن من خیلییی ذوق داشتم ولی خیییییییییییلی.
این دیگه تقصیر خودتههههههههه
بابا چی چی رو تقصیر خودته، همش پسرا مجبور بودن برن ته کلاس بشینن، بعد کلاسا هم بزرگ بود، هیچی از درس حالیت نمیشد، بچه ها هم هی صحبت میکردن، کلا حواست پرت میشد. این بود که خیلی دلم میخواست برم جلو بشینم، ولی چه کنیم که اون زمونا ظرفیت بچه های و استادها خیلی پایین بود. کافی بود تو دانشکده فنی و مهندسی، دختر همکلاسیت ازت پاکن یا خودکار قرض کنه، دو روز بعد داستان خواستگاری کردن تو از اون دختر رو از زبون بچه های دانشکده ادبیات می شنیدی: داداش زندگی زناشویی خوبه؟ پیشنهادت به ما مجردا چیه؟ هر هر هر میخندیدن!
دقیقا...
ای وای برعکس شمابابا چی چی رو تقصیر خودته، همش پسرا مجبور بودن برن ته کلاس بشینن، بعد کلاسا هم بزرگ بود، هیچی از درس حالیت نمیشد، بچه ها هم هی صحبت میکردن، کلا حواست پرت میشد. این بود که خیلی دلم میخواست برم جلو بشینم، ولی چه کنیم که اون زمونا ظرفیت بچه های و استادها خیلی پایین بود. کافی بود تو دانشکده فنی و مهندسی، دختر همکلاسیت ازت پاکن یا خودکار قرض کنه، دو روز بعد داستان خواستگاری کردن تو از اون دختر رو از زبون بچه های دانشکده ادبیات می شنیدی: داداش زندگی زناشویی خوبه؟ پیشنهادت به ما مجردا چیه؟ هر هر هر میخندیدن!
البته نا گفته نماند خودمون هم مقصر بودیم،
مثلا دختره تو کلاس نگاهمون میکرد تو ذهنش میگفت : ایش این پسره رو نگاه کن، با اون مدل ریش مسخره اش، یا مثلا چقدر این پسره زر زر میکنه. آقا ما فک میکردیم این نگاه از سر عشقه یک دل نه، صد دل عاشق میشدیم! یا مثلا دختره می رفت گوشه کلاس می نشست، دوستم میگفت ببین فلان دختره رفته اونجا نشسته که تو زاویه دید تو باشه! آقا ما هم خر کیف میشدیم! اون زمونا هم آهنگای چاووشی و محسن یگانه و رضایا و اینا خیلی رو بورس بود آقا تب عشق و عاشقی میسوزند همه رو ! چه افکار پوچ و بچگانه ای بود! هـــــی یادش بخیر! عجب انرژی و انگیزه ای داشتیم...
برعکس کلاس ما همیشه سرردیف اول دعوا بود یادمه یه بار حتی تو سالن دانشگاه داشتیم میدوییدیم که به ردیف اول برسیم بعضیا هم از یه ربع قبل تو کلا بودن که مبدا ردیف اولشون بشع دوم خدایی نکردهای وای برعکس شما
کلا تو کلاس ما افت داشت کسی بره اولا بشینیه
کلا سه ردیف اول شاید دوسه نفر میشستن.
کلا آنرمال بود جلو نشستن یادش بخیر انصافا
کلاس از ردیف سه به بعد کلا کلاس بود
برعکس کلاس ما همیشه سرردیف اول دعوا بود یادمه یه بار حتی تو سالن دانشگاه داشتیم میدوییدیم که به ردیف اول برسیم بعضیا هم از یه ربع قبل تو کلا بودن که مبدا ردیف اولشون بشع دوم خدایی نکرده
بس که همه بچه مثبت و درس خوندن ...یادش به خیر
آره مشابهش هم برا ما بود بذار کامل ترش کنم به هر 2ختری هم نگاه می کردیم سرخ مثل لبو میشدسلام
چ تاپیک خوبیییییییییییییییییییی!!!
من خاطره زیاد دارم اما این مربوط ب آقایون کلاسمونه
روز اول ساعت دوم.فک کنم فیزیک1 بود
همه تو کلاس نشته بودیم منتظر استاد
ی تعداد از پسرا بودن ک همیشه تمام تلاششونو میکردن واسه جلب توجه
بعد یهو یکیشون پاشد رفت دم پنجره نگاه کرد بیرونو
برگشت ب دوستش گفت:فلانی!! اینجارو چ دیوارش کوتاهه
راحت میشه پرید فرار کرد:|
کلاس منهدم شد از خنده!!! طفلی تا ترم آخر سوژه شد دیگه
نه دیگه ما درس خون نبودن ورودی مونبرعکس کلاس ما همیشه سرردیف اول دعوا بود یادمه یه بار حتی تو سالن دانشگاه داشتیم میدوییدیم که به ردیف اول برسیم بعضیا هم از یه ربع قبل تو کلا بودن که مبدا ردیف اولشون بشع دوم خدایی نکرده
بس که همه بچه مثبت و درس خوندن ...یادش به خیر
مگه شما هم دانشگاه رفتین؟ چ رشته ای؟
من از دل درد بمیرم تقصیر شماستسلام
چ تاپیک خوبیییییییییییییییییییی!!!
من خاطره زیاد دارم اما این مربوط ب آقایون کلاسمونه
روز اول ساعت دوم.فک کنم فیزیک1 بود
همه تو کلاس نشته بودیم منتظر استاد
ی تعداد از پسرا بودن ک همیشه تمام تلاششونو میکردن واسه جلب توجه
بعد یهو یکیشون پاشد رفت دم پنجره نگاه کرد بیرونو
برگشت ب دوستش گفت:فلانی!! اینجارو چ دیوارش کوتاهه
راحت میشه پرید فرار کرد:|
کلاس منهدم شد از خنده!!! طفلی تا ترم آخر سوژه شد دیگه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
خاطره ساز ترین فرد تو باشگاه براتون کی بوده؟؟؟ | زنگ تفريح | 667 | ||
اگه دلتنگی و یاد خاطره ای افتادی یاداشتی بزار | زنگ تفريح | 13 | ||
بدترین خاطره | زنگ تفريح | 2 | ||
بچه ها بدترین و بهترین خاطره زندگی تون رو بگین | زنگ تفريح | 7 | ||
خاطره تون درباره این اهنگ چیه؟ | زنگ تفريح | 13 |