خاطره روز اول دانشگاه

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
من روز اول یونی تنها بودم.. با دنیای از استرس.

برنامه کلاسیم رو هم پرینت نگرفته بودم.. توی جشن ورودی هام که برا بچه ها توضیح میدن شرکت نکرده بودم.

یادش بخیر.. فقط میدونستم فیزیک یک دارم. رو برد و که نگاه کردم دیدم دیدم ای دل غافل دوتا فیزیک هست.. قرعه انداختمو رفتم سر کلاس هیچی دیگه دیر رسیده بودم.. رفتم ته قسمت اقایون که اونم خدا خیرش بده یکی از اقایون بلند شد من نشستم.

بعدش که کلاس تموم شد از بچه ها که پرسیدم دیدم صنایعن.. نه برق.

ساعت بعدی فیزیک دو بود.. خوشبختانه یه کلاس فیزیک دو بیشتر نبود و گرنه قطعا اونم اشتباه مینشستم. :w15::w15::w15::w15:

مرسی استارتر عزیز... شادمون کردین.:gol::gol:

منم تهنایی رفتم
و اتفاقا تو جشن ورودی ها نبودم!!
نکنه سجاد بودی تو هم!!!:surprised:
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
اولین روزی که میخواستم برم دانشگاه ، شب قبلش مامانم کلی نصیحت میکرد که پسرم به این دخترا روی خوش تشون ندیااااا سرتو مثل بچه آدم میندازی پایین میری دانشگاه و برمیگردی . خب بنده خدا حقم داشت تا اون موقع کلی از دانشگاه آزاد پیشش بد تعریف کرده بودن . خلاصه صبح شد من رفتم دانشگاه سر کلاس ریاضی 1 . چشمتون روز بد نبینه . ردیف اول یه مشت پیرمرد سالخورده :biggrin: ، ردیف دوم و سوم .... هم یه سری پسرای سن بالا با انقدر سیبیل !! تا ته کلاس رو نگاه کردم دریغ از یه دونه دختر :biggrin::biggrin: بعد کاشف به عمل اومد که اون سال رشته عمران دختر پذیرش نکرده بود . با خودم گفتم مامان کاش یه چیزدیگه از خدا میخواستی :w15:
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولین روزی که میخواستم برم دانشگاه ، شب قبلش مامانم کلی نصیحت میکرد که پسرم به این دخترا روی خوش تشون ندیااااا سرتو مثل بچه آدم میندازی پایین میری دانشگاه و برمیگردی . خب بنده خدا حقم داشت تا اون موقع کلی از دانشگاه آزاد پیشش بد تعریف کرده بودن . خلاصه صبح شد من رفتم دانشگاه سر کلاس ریاضی 1 . چشمتون روز بد نبینه . ردیف اول یه مشت پیرمرد سالخورده :biggrin: ، ردیف دوم و سوم .... هم یه سری پسرای سن بالا با انقدر سیبیل !! تا ته کلاس رو نگاه کردم دریغ از یه دونه دختر :biggrin::biggrin: بعد کاشف به عمل اومد که اون سال رشته عمران دختر پذیرش نکرده بود . با خودم گفتم مامان کاش یه چیزدیگه از خدا میخواستی :w15:

پس خوشا به سعادتت
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
اون که معرکه بود
ولی اصلا اینو تصور کردم دنیا جلو چشمم تیره و تار شد خیلی خوب بود :w15:

کلا پسرامون سوژه خنده بودن!!! واقعا روحمونو شاد میکردن!! ترم 1 ک همه باهم بودیم خیلی خوب بود! همون ترم هم اگه اشتباه نکنم 5 یا 6 تا جفت شده داشتیم: )))

ی خاطره دیگه:ترم 1 ریاضی 1 داشتیم با ی استاد خانوم. جوون بود و قشنگ. خیلی هم متین و خلاصه همه چی تموم
بعد یکی از پسرا دلش پیش این خانوم بود!
آخرین جلسه ی سیب سرخ خیلی قشنگ آورده بود آخر کلاس داد ب استادمون!!!!!!!! :w22:


 

zahra mohsenian

کاربر بیش فعال
یه شب تو خوابگاه همه خواب بودن منم اون شب هم اتاقیام نبودن رفتم تو سایت همینطور الکی تو اینترنت سرچ میکردم یدفه انگار مرض داشتم زدم عذاب شب اول قبر!!:sweatdrop:خلاصه بعد کلی گرخیدن ساعت 2 رفتم بخوابم در اتاقو که باز کردم دیدم یه چیزی پرید یعنی سکته کردما دیدم یه ملخه به چه بزرگی هیچی دیگه تا صبح تو تاریکی رو مبل تو نشیمن نشسته بودم:(هر وقت خوابم میگرفت میرفتم تو سایت با ترس و لرز رمان میخوندم!!حدود ساعت 7 به سرپرست گفتم اومد ریلکس با دستش ملخه رو گرفت:eek:فک کنم برد بزرگش کنه:razz:
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
اولین روزی که میخواستم برم دانشگاه ، شب قبلش مامانم کلی نصیحت میکرد که پسرم به این دخترا روی خوش تشون ندیااااا سرتو مثل بچه آدم میندازی پایین میری دانشگاه و برمیگردی . خب بنده خدا حقم داشت تا اون موقع کلی از دانشگاه آزاد پیشش بد تعریف کرده بودن . خلاصه صبح شد من رفتم دانشگاه سر کلاس ریاضی 1 . چشمتون روز بد نبینه . ردیف اول یه مشت پیرمرد سالخورده :biggrin: ، ردیف دوم و سوم .... هم یه سری پسرای سن بالا با انقدر سیبیل !! تا ته کلاس رو نگاه کردم دریغ از یه دونه دختر :biggrin::biggrin: بعد کاشف به عمل اومد که اون سال رشته عمران دختر پذیرش نکرده بود . با خودم گفتم مامان کاش یه چیزدیگه از خدا میخواستی :w15:
:w15::w15:
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلا پسرامون سوژه خنده بودن!!! واقعا روحمونو شاد میکردن!! ترم 1 ک همه باهم بودیم خیلی خوب بود! همون ترم هم اگه اشتباه نکنم 5 یا 6 تا جفت شده داشتیم: )))

ی خاطره دیگه:ترم 1 ریاضی 1 داشتیم با ی استاد خانوم. جوون بود و قشنگ. خیلی هم متین و خلاصه همه چی تموم
بعد یکی از پسرا دلش پیش این خانوم بود!
آخرین جلسه ی سیب سرخ خیلی قشنگ آورده بود آخر کلاس داد ب استادمون!!!!!!!! :w22:


دقیقا!! هیچ ترمی ترم اول نمیشه : ))))
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
روز اول دانشگاه اورانگاتون داخل دانشگاه پر نمیزد اما حراست ب من گیر داد :/
 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز اول دانشگاه اورانگاتون داخل دانشگاه پر نمیزد اما حراست ب من گیر داد :/

اینکه چیزی نیست یه دفعه حراست ب من گیر داد چرا اینقدر ریشت رو از ته زدی!!!!

خخخخ چه جالب! تو دانشگاه من که اصلا هیچوقت حراست به کسی گیر نمیداد
میگفتن فقط دانشکاه ازاد حساسن دولتی کاری ندارن
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
کلا پسرامون سوژه خنده بودن!!! واقعا روحمونو شاد میکردن!! ترم 1 ک همه باهم بودیم خیلی خوب بود! همون ترم هم اگه اشتباه نکنم 5 یا 6 تا جفت شده داشتیم: )))

ی خاطره دیگه:ترم 1 ریاضی 1 داشتیم با ی استاد خانوم. جوون بود و قشنگ. خیلی هم متین و خلاصه همه چی تموم
بعد یکی از پسرا دلش پیش این خانوم بود!
آخرین جلسه ی سیب سرخ خیلی قشنگ آورده بود آخر کلاس داد ب استادمون!!!!!!!! :w22:


سلاممم.
ما برعکسشو داشتیم.استاده عاشق شده بود.ازدواج هم کردن.همیشه هم با هم دعوا داشتن ظاهرا
:)
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
اینکه چیزی نیست یه دفعه حراست ب من گیر داد چرا اینقدر ریشت رو از ته زدی!!!!

خو برگشته میگه خانوووووووووووووم مانتوت دوووووو سانت کوتاااااس
دقیقا دوساااااانت :|

خخخخ چه جالب! تو دانشگاه من که اصلا هیچوقت حراست به کسی گیر نمیداد
میگفتن فقط دانشکاه ازاد حساسن دولتی کاری ندارن

اوووو والا ب ما انقدره گیر میدادن ...کلا حساس ترن رو بچه های معماری و هنر
ی بنده خدایی رو داشتیم دختره حتی ب صورتش دست نمیزد این دختر اصلاح نمیکرد بخاطر ی مانتو سفید حراست احضارش کرد :| :|
 
آخرین ویرایش:

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلاممم.
ما برعکسشو داشتیم.استاده عاشق شده بود.ازدواج هم کردن.همیشه هم با هم دعوا داشتن ظاهرا
:)
ما هم داشتیم استاده عاشق دختره شد و ازدواج و .. الانم خارج از کشور ادامه تحصیل
البته استادمون مریض بود سرطان داشت هم برای تحصیل رفتن هم درمان : )
 
آخرین ویرایش:

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
سلاممم.
ما برعکسشو داشتیم.استاده عاشق شده بود.ازدواج هم کردن.همیشه هم با هم دعوا داشتن ظاهرا
:)


سلاااممم
ن اینا ب ازدواج نرسیدن. کلا استادم ب اون آقا ب چشم ی پسرکوچولو نگاه میکرد:D
پسرای هیچ گرایش و هیچ ورودی ای مث ورودی و گرایش ما نبود :|

 

ros.

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خو برگشته میگه خانوووووووووووووم مانتوت دوووووو سانت کوتاااااس
دقیقا دوساااااانت :|



اوووو والا ب ما انقدره گیر میدادن ...کلا حساس ترن رو بچه های معماری و هنر
ی بنده خدایی رو داشتیم دختره حتی ب صورتش دست نمیزد این دختر اصلاح نمیکرد بخاطر ی مانتو سفید حراست احضارش کرد :| :|
اوههه:biggrin:
تو دانشگاه ما فقط دامن پوشیدن ممنوع بود:D
 

Hossein_sh_s

کاربر بیش فعال
سلام

مال ما که اوایل خجالت آور بود، پسره خرس گنده با یه من ریش و سیبیل و 150 کیلو وزن هنوز به استاد میگفت "آقا"، دستشونو میبردن بالا میگفتن آقا اجازه!
شاید باورتون نشه ولی انقدر واسه "گلاب به روتون" اجازه گرفتن که استاد کفرش در اومد گفت بابا اینجا مدرسه نیست، یه بار دیگه اجازه بگیرید میندازمتون بیرون!

ولی در عوض دختر نداشتیم و کلاسا واسمون شده بود بهشت، استاد و دانشجو هر چی دوست داشتن میگفتن،
کلاسای مختلطمون در عوض افتضاح بود، یه لبخند میزدیم استاد مینداخت بیرون :D، با بقل دستی نمیشد صحبت کرد.

بازم خدارو شکر رشتمون دختر نداشت، فکر نمیکنم دیگه اون کلاسا رو بتونم جایی تجربه کنم.
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته نا گفته نماند خودمون هم مقصر بودیم،

مثلا دختره تو کلاس نگاهمون میکرد تو ذهنش میگفت : ایش این پسره رو نگاه کن، با اون مدل ریش مسخره اش، یا مثلا چقدر این پسره زر زر میکنه. آقا ما فک میکردیم این نگاه از سر عشقه :biggrin: یک دل نه، صد دل عاشق میشدیم! یا مثلا دختره می رفت گوشه کلاس می نشست، دوستم میگفت ببین فلان دختره رفته اونجا نشسته که تو زاویه دید تو باشه!:D آقا ما هم خر کیف میشدیم! :biggrin: اون زمونا هم آهنگای چاووشی و محسن یگانه و رضایا و اینا خیلی رو بورس بود آقا تب عشق و عاشقی میسوزند همه رو ! چه افکار پوچ و بچگانه ای بود! هـــــی یادش بخیر! عجب انرژی و انگیزه ای داشتیم...
وای شوووخی میکنییییییید!!!! :biggrin::biggrin::biggrin:
تو خوابگاهی که من بودم دانشجوی مهندسی نبود به منم چیزی درباره یونی نگفتن روز اول ساعت 7:30بیدار شدم حدود یه ربع به هشت خودمو رسوندم دانشگا مرکزی به نگهبانه گفتم ببخشید کلاسای پلیمرای جدید!!!!کجاس؟؟؟:w15:مرده گفت:چییییییی؟؟خانم سرویس دانشکده فنی بیس دقیقه پیش رفت اومد برام آژانس گرفت گفت برو!!!حالا من ساعت 8 ریاضی داشتم هیچی دیگه رسیدم اونجا تازه 8:15 بود نمیدونستم کجا برم خلاصه رفتم از یه دختر پرسیدم گفت چیییییی؟؟!ریاضی داری اونم با استاد....خیییلی سختگیره نمیزاره بری سرکلاس دیگه پیش خودش نمیگفت این ترمولک میمیره الآن!!!گفتم بی خیال امروزو نمیرم بعد گفتم واییی چهار ساعته که:biggrin:(نمیدونستم بین 8_10و10_12زنگ تفریحه:redface:)خلاصه رفتم تو دفتر!معاون آموزشی رو با خودم آوردم که ضامنم بشه:cry:8:25رفتم سر کلاس استاد حدود 10صفحه درس داده بود:eek:قبل کلاسم پسرا و دخترا خودشونو برا هم معرفی کرده بودن سرم بی کلاه موند:(

خیییییلی خوب بووووووودددد!!!! :w25:
.

.
.
.
.

یادش به خیر... من ترم اول تو خوابگاه با هم کلاسیام هم اتاقی هم بودم بعضیاشونم اتاق بغلیمون بودن، خدا ما رو ببخشه.... واسه پسرای کلاس اسمای خنده دار گذاشته بودیم بعد هر شب جمع میشدیم سوتی هایی که اون روز پسرا داده بودنو واسه هم تعریف میکردیم و می خندیدیم!
ولی کلا ورودی ما بدون حاشیه و مثبت بودن، هیچ مسئله ای بین بچه ها نبود.... :)
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
موقع انتخاب واحد ترم اول..یکی از پسرای هم رشتم با مامانش نشسته بود داشت تو سایت واحد برمیداشت..!!!!:surprised: بنده خدا خجالتی هم بود..یهو مسئول آموزش اومد جلوی ههمون بهش گفت ..تو چرا نشستی نگاه مکینی؟؟؟ تخمه بیارم برات؟؟؟؟ دلم براش سوووخت :D
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
واسه پسرای کلاس اسمای خنده دار گذاشته بودیم بعد هر شب جمع میشدیم سوتی هایی که اون روز پسرا داده بودنو واسه هم تعریف میکردیم و می خندیدیم!
ولی کلا ورودی ما بدون حاشیه و مثبت بودن، هیچ مسئله ای بین بچه ها نبود.... :)

وای اسماشونو نگووو ک.. !!!!:D
ما هم دقیقا همینکارو کرده بودیم!!! یادش بخیر:/
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
خاطراتتون رو میخوندم همش درباره پسر و دختره . اون پسره چی گفت این دختره اون کارو کرد . من که تو دانشگاه خیری ندیدم . و واقعا هم مثل بچه آدم سرمو انداختم پایین رفتم دانشگاه و اومدم خونه .

ولی بازم یادش بخیر . یکی از بهترین دوران زندگیه . اون سال ورودی 90 رشته عمران 40 تا پسر گرفته بود . ( پسر که چه عرض کنم . مردی بودن واسه خودشون :biggrin: دوستانی که دانشگاه آزاد درس خوندن میدونن که دانشجوی سن بالا زیاد هستن ) تا روز فارغ التحصیلی با هم بودیم ولی فارغ که شدیم دیگه از اون 40 نفر فقط با هفت نفرشون در ارتباطم . ولی نا گفته نماند کلاس بدون دختر هم صفای خودش رو داشت . استادا گرمتر بودن .
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای اسماشونو نگووو ک.. !!!!:D
ما هم دقیقا همینکارو کرده بودیم!!! یادش بخیر:/

شما هم؟؟؟ :biggrin:
یادمه صبح که کلاس داشتیم همه دخترا جمع میشدیم یه جا ده پونزه نفری با هم میرفتیم کلاس! :biggrin: نقشه دانشگاه رو دستمون میگرفتیم و ریز به ریز و با دقت طبق نقشه مسیر کلاسو پیدا میکردیم! بعدا فهمیدیم مسیرای دانشگاه ما سرراست ترین مسیرای ممکنن... :| :biggrin:
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
ما هم داشتیم استاده عاشق دختره شد و ازدواج و .. الانم خارج از کشور ادامه تحصیل
البته استادمون مریض بود سرطان داشت هم برای تحصیل رفتن هم درمان : )
نه بندگان خدا با هم سازگاری نداشتن.مغرور بودن جفتشون.
ایشالا که خوب میشن
:smile:
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطراتتون رو میخوندم همش درباره پسر و دختره . اون پسره چی گفت این دختره اون کارو کرد . من که تو دانشگاه خیری ندیدم . و واقعا هم مثل بچه آدم سرمو انداختم پایین رفتم دانشگاه و اومدم خونه .

ولی بازم یادش بخیر . یکی از بهترین دوران زندگیه . اون سال ورودی 90 رشته عمران 40 تا پسر گرفته بود . ( پسر که چه عرض کنم . مردی بودن واسه خودشون :biggrin: دوستانی که دانشگاه آزاد درس خوندن میدونن که دانشجوی سن بالا زیاد هستن ) تا روز فارغ التحصیلی با هم بودیم ولی فارغ که شدیم دیگه از اون 40 نفر فقط با هفت نفرشون در ارتباطم . ولی نا گفته نماند کلاس بدون دختر هم صفای خودش رو داشت . استادا گرمتر بودن .

کلاس بدون پسر هم همینطور..مثل اکثر کلاسای ما..مخصوصا با استادِ خانم :D
 

Similar threads

بالا