// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا رب چه چشمه اي است محبت كه من از ان

يك قطره آب خوردم و دريا گريستم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
كوه از اين قصه پر غصه به فرياد آمد
آه و آه از دل سنگ تو، صداي تو كجاست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين، فرهاد رفته باشد


 

D@RkLoRd

عضو جدید
معرفت در گران است به هرکس ندهندش

پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش
 
آخرین ویرایش:

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیاد بیار
عصر پائیزی را که
تو چمدان تمام خاطرات مرا
در آخرین ایستگاه فراموشی جاگذاشتی
و دوباره به راه افتادی
و با انگشت به روی شیشه قطار
یادم رفت
را نوشتی
و من گریه کردم و تو خندیدی
لعنت به تو
بیاد بیار عصر پاییزی را
که تو رفتی و من به دنبال تو دویدم
همچنان که در ذهن تو
مثل دود قطار در هوا گم می شدم
لعنت به تو
من گریه می کردم وتو می خندیدی
گریه کردم و اشکهای مرا باد تا دور دستها برد
و باریدند و باریدند
لعنت به تو
میان من و تو بیابانها رویید و تو
برای من دست تکان می دادی
و قطار دور می شد

:redface:
 

mahdi271

عضو جدید
گفت بودی که چرا محو تماشای منی
آنقدر مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
برگذری درنگری جز دل خوبان نبری

سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری

تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا

تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری


تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد

تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
 

nstro67

عضو جدید
تا ماه شب افروزم پشت اين پرده ها نهان است
باران ديده ام همدم شبم يار آنچنان است

جان مي لرزد كه اي واي اگر دلم ديگر برنگردد
ماهم به زير خاك و دلم در اين ظلمت شبانه است


 

mahdi271

عضو جدید
ای پیک راز دان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل داستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
بر هم چو میزد آن سر زلفین مشک بار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
گر دیگرست بر آن سر دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
 

م.سنام

عضو جدید
مباداکزتونباشدسخن درانجمنی
درانجمن چوبود کزتونیست گرسخنی
ارادت دل یاران چگونه شرح دهم
که باشدارزش ان بیشترزهرثمنی
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
روزي كه شد به نيزه سر آن بزرگوار
خورشيد سر برهنه برآمد ز كوهسار
موجي به جنبش آمد و گفت كوه كو
ابري بهغرش آمد و بگريست زار زار
 

دزيره

عضو جدید
((قسم))

به اون هواي عشق تو
به اون صداي قدمات
به اون يدونه بودنت
به اون نگاه آشنات
قسم عشق وعاشقي
قسم به اشك من وتو
قسم به واژه سكوت
به هر چه كه بود و نبود
قسم ميخورم به حق قسم
به حق كلام تو اي هم قسم
به حق نگاهي كه آزرده بود
به حق دل من كه پژمرده بود
به آهنگ غمناك تنهايي ام
به آن گريه هاي چو لالايي ام
به آن قربت ساده لحن تو
به احساس رنجيدن از دست تو
ترا ترك خواهم نمود اي عزيز
نخواهم كشيدن ترا در حضيض
نخواهم كه دشنام دشمن شوي
نخواهم كه تو عاشق من شوي
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق يعنی پر گسستن در هوايه بيشه زار
عشق يعنی پاره پاره کردنه زنجيره تن
عشق يعنی گريه کردن با صدايه مادرم
عشق يعنی آسمانی زيستن
عشق يعنی پرسه در قلبه مادر زدن

عشق يعنی بغض کردن با صدايه مادرم
عشق يعنی خلوته سکوته مادرم
عشق يعنی هستی و ماوايه من
عشق يعنی سبزيه فصله بهار
عشق يعنی يعنی رنگه سبزه بيشه زار
عشق يعنی جا نمازه مادرم
عشق يعنی مشقه شب در پيکرم
عشق يعنی کودکانه زيستن
عشق يعنی فرياده دله بی مادران
عشق يعنی چرخشه نيلوفری بر دوره ياس
عشق يعنی پيچشه تسبحه مادرم
عشق يعنی مردانگی همچون علی
عشق يعنی مردمه ايرانه من
عشق يعنی يک صدايه آشنا
عشق يعنی نم نمه باران در بوته ها
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب نمیدانم چرا دل بی قراری میکند
امشب دلم دوری مدام از هوشیاری میکند


دائم کنار خم می پیمانه داری میکند
گویا نظر بر عارض سیمین عزا داری میکند

کو اینچنین مستانه بر لب میکشد پیمانه را
سر میکشد پیمانه را مات است او جانانه را

تنها نه این دل سر خوش از میلاد جانان آمده
شوری قریب از یمن او در ملک امکان آمده

هر اندلیب از عشق او مست و غزل خوان آمده
هر غنچه ای از شوق او مسرور و خندان آمده

خوانند ذرات جهان با صد شرف این نغمه را
شد عید میلاد گل زهرا و ختم الاوصیا

فردا زمین پر غلغله از هور و قلمان میشود
چون وجه رب العالمین فردا نمایان میشود

فریاد یا مهدی به پا تا عرش رحمان میشود
بر عرش دلها یوسفی فردا سلیمان میشود

فردا معطر عالمین از بوی نرگس میشود
چون پایتخت کبریا دامان نرجس میشود
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کلبه ها فکر حصارن، باغچه ها فکر بهارن
باغبونا فکر بارن، من به فکر قصّه گفتن


شب تو فکر راه نوره، نور تو فکر بوف کوره
خاک به فکر ابر دوره، من به فکر دل سپردن
آه.........
من چه کردم جز نشستن گریه دیدن گریه کردن
وقتی باغ قصّه می سوخت من چه بودم جز یه خرمن


کار من تقدیس آبه، ناله از دست سرابه، کار تو امّا قشنگه، ساختن باغ از یه سنگه


قلب چوپون توی نی بود، دست سرما رنگ می بود
خنده جنس ماه دی بود، من نشستم قصّه گفتم


خسته از خفتن تو بودی، عاشق رستن تو بودی
شاعر و روشن تو بودی، من فقط از غصّه گفتم
آه........
من چه کردم جز نشستن گریه دیدن گریه کردن
وقتی باغ قصّه می سوخت من چه بودم جز یه خرمن
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن چه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار
جرعه‌ای بود از زلال جام جان افزای تو
عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست

راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمیاید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی اید


چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم

مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و هم آغوشی

می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد سکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار

می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم به پیچد ‚ پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را

در لا بلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش

وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ‚ به همهمه ی در گیرد
خاکسترم بماند در بستر

در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را

می خواهمش دریغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تیره به تنهایی
می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم

در حفره های شب ‚ شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگردان
 

amator-2

عضو جدید
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟؟؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گویند که دوزخی بود عاشق و مست، قولي است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق ومست دوزخي خواهد بود، فرداست بهشت همچون كف دست
ای مفتی شهر از تو بیدار تریم ، با این همه مستی ز تو هشیار تریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان ، انصاف بده کدام خون خوار تریم
گویند کسان بهشت با حور خوش است ، من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ، آواز دهل شنیدن از دور خوش است
این می چه حرامی است که عالم همه زان می جوشند ، یک دسته به نابودی نامش کوشند

آنان که بر عاشقان حرامش کردند ، خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت ، معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدحی شراب نوشید و از آن ، سر مست شد این جهان هستی را ساخت
 

م.سنام

عضو جدید
پیغام های برفیم را
به سکوت زمستانیت پیوندزدی
تارسالت شب راپذیرفتم
ایااین صدای تو نیست
که ازگلوی قناری ها
پرواز می کند؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اندک اندک جمع مستان می‌رسند
اندک اندک می پرستان می‌رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان می‌رسند

اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می‌رسند

جمله دامن‌های پرزر همچو کان
از برای تنگدستان می‌رسند

لاغران خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان می‌رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب
از چنان بالا به پستان می‌رسند

خرم آن باغی که بهر مریمان
میوه‌های نو زمستان می‌رسند

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف
هم ز بستان سوی بستان می‌رسند ...

"مولوی"
 

s.khalighi

عضو جدید
دهان‌ات را مي‌بويند
مبادا که گفته باشي دوست‌ات مي‌دارم.

دل‌ات را مي‌بويند
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين

و عشق را
کنار ِ تيرک ِ راه‌بند
تازيانه مي‌زنند.


عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد


در اين بُن‌بست ِ کج‌وپيچ ِ سرما

آتش را
به سوخت‌بار ِ سرود و شعر
فروزان مي‌دارند.
به انديشيدن خطر مکن.
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين

آن که بر در مي‌کوبد شباهنگام
به کُشتن ِ چراغ آمده است.


نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد

آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر

با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين

و تبسم را بر لب‌ها جراحي مي‌کنند
و ترانه را بر دهان.


شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد


کباب ِ قناری

بر آتش ِ سوسن و ياس
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين

ابليس ِ پيروزْمست
سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.


خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد
 

Nima_r

عضو جدید
يه توپ دارم قلقليه
سرخ و سفيد و آبيه
ميزنم زمين هوا ميره
نميدوني تا كجا ميره
من اين توپ رو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عيدي داد
يه توپ قلقلي داد
:biggrin:
 

mahdi271

عضو جدید
پیوند

پیوند
هر خانه را دری است
هر در به کوچه ای لب خود باز می کند
هر کوچه سرگذشت به دستآوریده را
با پیچ و تاب در گلوی شاهراه ها
آواز می کند
از راه کوچه هاست که هر تنگخانه ای
با قلب شهرها
پیوند نازکانه ای آغاز می کند
غمخانه ام پر از
آوازهای عشق
اما دریغ هر در این خانه بسته اند
اما دریغ هر رگ این کو بریده اند
پیوند ها همه
یک جا شکسته اند
در زیر سقف خویش وز همسایگان جدا
هر تنگدل ز روزنه ای مویه می کند
من از کدام در ؟
من در کدام کو ؟
من با کدام راه ؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا با من بیا با بال احساس
به فکر لحظه ای پرواز باشیم
برای نامه های آشنایی
سلامی گرم در آغاز باشیم
بیا با من بیا از هم بپرسیم
چرا در زندگی خاموش و سردیم
بها و ارزش والای دل را
در این دنیا چرا پیدا نکردیم
بیا با من بیا تا هم صدا با
تمام عاشقان شعری بسازیم
اگر روزی دلی از سینه بردیم
همان لحظه دل خود را ببازیم
بیا بامن بیا تا در کلاس
محبت ساعتی استاد باشیم
اگر در چنگ بایدها اسیریم
ولی در حس خود آزاد باشیم
بیا با من بیا همرنگ مهتاب
به روی برکه شبها بتابیم
برای دیدن خورشید رویا
مبادا تا سحر امشب بخوابیم
بیا با من بیا تا خلوتی هست
هم آغوش گل و پروانه باشیم
برای عاقلان فرصت زیاد است
بیا تا لحظه ای دیوانه باشیم
بیا با من بیا در دشت غمها
نهال مهربانی را بکاریم
به روی سینه خشک کویری
دمی از دیده ها شبنم بباریم
بیا با من بیا مانند شمعی
برای غربت شبها بسوزیم
دل بیگانه را با تیر عشقی
به قلب آشناییها بدوزیم
بیا با من بیا با اشک باران
غبار کینه از دلها بشوییم
همیشه از دل سرخ شقایق
برای عاشقی تنها بگوییم
بیا با من بیا همراه امواج
سرود آبی دریا بخوانیم
بیا همراز مروارید اشکی
به آغوش صدف تنها بمانیم
بیا با من بیا در قصه عشق
کمی همصحبت فرهاد باشیم
درون قاب عکس یادگاری
بسان خاطره در یاد باشیم
بیا با من بیا همراز پاییز
ز درد دوری گلها بمیریم
شبی تنها کنار یک نیستان
سراغ « نینوایی» را بگیریم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
 

lighthearted

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاهنشین چشم من
تکیه گر خیال توست
جای دعاست چشم من
بی تو مباد جای تو
:gol::gol::gol:
 

kayhan

عضو جدید
کس نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست
در رهگذر این کیست که دامی ز بلا نیست

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

Similar threads

بالا