// ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
شب رسید و آسمان مهتاب شد
با خیالت دیده ام پر آب شد
در خیالم آمدی از راه دور
کوله بارت مملو از عشق و غرور
آمدی همچون نفس در سینه ام
شاد کردی این دل بی کینه ام
 

mahsa_vicy_moon

عضو جدید

چه كسي ميداند......
كه تو در پيله تنهايي خود تنهايي......؟
چه كسي مي داند
كه تو در حسرت يك روزنه در فردايي........؟


پيله ات را بگشا.......!


تو به اندازه يك پروانه..........زيبايي....................

 

Mehr noosh

عضو جدید
مرسی عزیزم اختیار داری.

آن غنچه كه گل گشت دگر غنچه نگردد
وين طرفه لب يار گهي غنـچه گهي گـل
 

Mehr noosh

عضو جدید
تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دریچه ها

وضع بهتر شده بود
دریچه های آرزو را کمی باز کردم
دریایی متلاطم بود
پایانی نداشت
و هر دریچه
دریچه دیگری را باز کرد
بهتر آن دیدم که دریچه ها را ببندم


 

koochooloo_m

عضو جدید
حرف ها دارم
با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
و زمان را با صدایت می گشایی
چه ترا دردی است
کز نهان خلوت خود می زنی آوا
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عبور

افق مرا می خواند
من می خواندم
هیبت هستی را
اگر چه شعرم کلمه ای بیش نبود
زندگی را
عبور از وهم وحیرت می خواستم
به سادگی
نه
نمی توانستم بیان کنم
یقینا ، ساده نبود عبور من


 
  • Like
واکنش ها: vahm

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عبور

افق مرا می خواند
من می خواندم
هیبت هستی را
اگر چه شعرم کلمه ای بیش نبود
زندگی را
عبور از وهم وحیرت می خواستم
به سادگی
نه
نمی توانستم بیان کنم
یقینا ، ساده نبود عبور من


 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادنو پژمردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
اضطراب وهوس دیدن ونادیدن نیست
زندگی جنبش وجاری شدن است
زندگی کوشش وراهی شدن است
از تماشاگه اغاز حیات تا به جایی که خدا میداند...
 

behnam-t

عضو جدید
زاهدو عجب و نماز ومن ومستی ونیاز
تا تو خود ز میان با که عنایت باشد
 

m_farasatpoor

عضو جدید
اي صميمى اي دوست **گاه بيگاه لب پنجره‎ ‎خاطره ام مي آيي. اي قديمي اي خوب **تو مرا ياد كني يا نكني، من به يادت هستم. **آرزويم همه‎ ‎سرسبزي توست. **دايم از خنده، لبانت لبريز **دامنت پر گل باد.
 

pink83

عضو جدید
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد .وسعت تنهائيم را حس نکرد .در ميان خنده هاي تلخ من .گريه پنهانيم را حس نکرد .در هجوم لحظه هاي بي کسي درد بي کس ماندنم را حس نکرد .آن که با آغاز من مانوس بود . لحظه پايانيم را حس نکرد
 

hitech

عضو جدید
وصل تو اجل را ز سرم دور همي‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست!
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دام حادثات ز کس یاری مجو
بگشا گره زناخن همت ز پای خویش

سعی طبیب موجب درمان درد نیست
ازخود طلب دوای دل مبتلای خویش
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم

دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم


گر چه از دل میرود عشق به جان امیخته

با وجود این وداع صعب گریان نیستیم

وحشی بافقی
 

amator-2

عضو جدید
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم.
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
ان دوست که عهد دوستداران بشکست
میرفت و منش گرفته دامان در دست

می گفت که بعد از این به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
 

bardiajoon

عضو جدید
و این تقدیم به نفر بعدی

لحظه ای چشمانم را می بندم
رویاها پیش رویم صف می کشند
نوبتی هم که باشد نوبت تو است
من وتو در سکوتی بی پایان
باز هم شب ، عاشقانه شاهراهی بلورین برایم ساخت
تا سوار بر اسب سپید خیال از جاده نور بگذرم
و به فضای بی ریای نگاهت راه یابم
و تو چه خالصانه چکاوکهای دلتنگی ات را سوی من پرواز دادی
تا در میان آسمان سرخ قلبم پر کشند
و نغمه های دوری و غربت را تصنیف وار
همراه ساز دلکش باد صبا به تو تقدیم کنند...
صد افسوس که تا چشم گشودم ، پیوندم گسست
باز چشمانم را بستم ، دیگر تو نبودی
یکباره همه چیز نابود شد
کاش قلم حقیرم گویای حرف دلم بود
نبودت را تاب نیاوردم
قطره های باران با اشکم ، دوبیتی دلتنگی می ساختند...
من رهگذری تنها ، فراری از ندامتگاه عشق
به قلب خورشید قدم نهادم تا خنکایش
تاول داغ بی کسی ام را آرام کند
طبق عادت ، نیمه شب با چشمانی اشک آلود بر سر مزارت می آیم
تا کتاب زندگی ام را ورق بزنم
ولی باز هم نامی جز تو نمی بینم
تویی که صادقانه می پذیری عاشقانه هایم را

بردیا تیرماه 87 سانفراسیکو
 

amator_2

عضو جدید
ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
چه كنم كه هست اينها گل باغ آشناي
...
به كدام مذهب است اين ه كدام ملت است اين
كه كشند عاشقي را كه تو عاشقم چرايي؟؟؟؟
 

MaaRyaaM

عضو جدید
چند نقطه و ...
ابتدای اين شعر را باد برده است
چرا که نه
بگذار بيايد و همه چيز را با خود ببرد
حتی ياد شکوفه ی بادام چشم های تو را
جهان بدون تو
برهوتی است ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برای آخرین بار خدا کنه بباره
تو این شب کویری
یه قطره از ستاره

همیشه بودی و من تو رو ندیدم انگار
بگو ، بگو که هستی ، برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهاییم نزدیکه
قلبم بی تو می ترسه تاریکه



چه لحظه ها که بی تو
یکی یکی گذشتن
عمرمو بردن امّا یه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه کن
منو به گریه نسپار
حالا که با تو هستم
برای اوّلین بار

برای آخرین بار


وقتی دوری ، تنهاییم نزدیکه
قلبم بی تو می ترسه تاریکه
[/FONT]
 

samaneh66

عضو جدید
کاربر ممتاز
از گل واشده در دورترین بوته خاک به تو ای دوست سلام
حالت آیا خوب است
روزگارت آبیست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن که دلم را
برده خدایا
زندگیم را
کرده تبه
کو؟
آن که دلم را
برده خدایا
زندگیم را
کرده تبه
کو؟
همنفسم کو؟
آن که نگاهش
روز من از غم
کرده سیه کو؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تويه صحنه غريب زندگي همه مون در نقش يك بازيگريم
با هميم تو بازيهاي روزگار از درون هم ولي بي خبريم
زندگي تولد يه خاطره ست انگاري شروع يك نمايشه
كاشكي از دنياي اين خاطره ها سهم ما تموم خوبي ها بشه
تويه پشت صحنه دنياي ما خوبي و بدي ميمونه يادگار
زندگي براي ما يه خاطره ست از تمام قصه هاي روزگار
بهتره به قلبامون دروغ نگيم زندگي هر طور كه باشه ميگذره
منو تو مسافريم تو اين روزا مثل خورشيد تو نگاه پنجره
هممون پشت نگاه صورتك هميشه از صبح تا شب قايم ميشيم
واسه پنهون كردن گريه هامون رويه قلب و روحمون خط ميكشيم

اگه باز از روزگار دلت گرفت لحظه ها ثانيه ها ابري شدند
بیا با من بيا با من
 

Similar threads

بالا