خودتو با یه شعر وصف کن...!

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهي


من فكر مي كنم
هرگز نبوده قلب من
اين گونه
گرم و سرخ:


احساس مي كنم
در بدترين دقايق اين شام مرگزاي
چندين هزار چشمه خورشيد
در دلم
مي جوشد از يقين؛
احساس مي كنم
در هر كنار و گوشه اين شوره زار ياس
چندين هزار جنگل شاداب
ناگهان
مي رويد از زمين.
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بی نصیبان طاقتم ده،طاقتم ده
قبله گاه ما غریبان طاقتم ده،طاقتم ده
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"شکوهی در جانم تنوره میکشد
گوئی از پاک ترین هوای کوهستانی

لبالب

قدحی درکشیده ام.


در فرصت میان ستاره ها

شلنگ انداز

رقصی میکنم

دیوانه

به تماشای من بیا!"

 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من ، سایه تو پیدا شد
موج آتشی از غم ، زان میانه برپا شد
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوس کوچ به سرم زده.
شاید هم هجرت.

نمی دانم.
ز این بی دلی ها خسته شدم.
دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.
دیوانگی هم عالمی دارد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست / حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست / بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست .
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سکوتم را نکن باور

من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم

من آن خرمن

من آن انبار
باروتم

که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر
 

faryad beseda

عضو جدید
من سكوت خويش را گم كرده ام لاجرم د راين هياهو گم شدم
من كه خود افسانه مي پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
اي سكوت اي مادرفريادها
سازجانم از تو پر آوازه بود.
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]آه ای مردی که لبهای مرا [/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]از شرار بوسه ها سوزانده ئی [/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]هیچ در عمق دو چشم خامشم [/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]راز این دیوانگی را خوانده ئی [/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif] [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]هیچ میدانی که من در قلب خویش [/FONT]
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ میدانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان میدهد
آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم و لبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده ی هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یکشب ترا مستی دهم
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ئی
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه ی کوتاهی از آن خوانده ئی
فروغ فرخزاد
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت. گفته شد دلداده ها از هم جدا، وای بر این حکم و این قانون زشت......[/FONT]
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت گرم و پررنگ نوشت... روی هر سنگ نوشت تا بخوانند همه که اگر عشق نباشد دل نیست.
[/FONT]
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس . افسوس که تو به فرداها سفر کرده بودی.
[/FONT]
 

shayesteh-namvar

عضو جدید
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بند كفشم را مى بندم
همه چيز را فراموش مى كنم
مى روم سرم را به ديوارهاى بلند مى كوبم
و از اتاق هاى كوچك ياد مى گيرم
كه فكرهاى بزرگ نكنم
 

PoKeY

عضو جدید
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت
می روم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
ساقیا در بدنم نیست توان جام بده
گور بابای غم هر دو جهان جام بده
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلبت که می زند ، سر من درد می کند
اینروزها سراسر من درد می کند

قلبت که . . . نیمه ی چپ من تیر می کشد
تب کرده ، نیم دیگر من درد می کند

تحریک می کند عصب چشم هایم را
چشمی که در برابر من درد می کند

شاید تو وصله ی تن من نیستی ، چقدر
جای تو روی پیکر من درد می کند

هی سعی می کنم که تو را کیمیا کنم
هی دستهای مسگر من درد می کند

دیر است ، پس چرا متولد نمی شوی
شعر تو روی دفتر من درد می کند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتی است که زندگی ام چون لاک پشتی واژگون است

انگار منتظر دخترکی لجباز و بازیگوش با موهایی خرگوشی است
تا با نفسش برای رقص فرفره ها
او را هم به حرکت درآورد
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرچه گشتم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم دلتنگی وتنهایی ما ...!
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Arial (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)]آري ... عاشق

[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[FONT=Arial (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)][/FONT][/FONT][/FONT][FONT=Arial (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)] [/FONT][/FONT][/FONT][FONT=Arial (Arabic)][FONT=Times New Roman (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)][FONT=Arial (Arabic)]خيال نكن ديوانه شدم ...
[FONT=Arial (Arabic)]اگر اين ديوانگي ست من عاشق اين ديوانگيم[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه حقيرند مردمي كه نه جرات دوست داشتن دارند
نه اراده ي دوست داشتن ،
نه لياقت دوست داشته شدن
و نه متانت دوست داشته شدن و مدام شعر عاشقانه مي خوانند.
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم که در آن نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از کله ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید مهال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم خنده به لب خونین دل

میروم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]کاش می شد اشک را تهدید کرد.مدت لبخند را تمدیدکرد .کاش می شد در میان لحظه ها,‎ لحظه دیدار را نزدیک کرد. ---[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قصه سنگــــ صبور را بنویس و مرا!

که هر شبـــ،
نگاهم را می چرخانم در جستـــ وجوی سرنوشتی
که شاید دستی ورق بزند غم هایم را!

و کسی تو را به من برساند
بی ترس از دوری این همه راه!!
 

e.h70

عضو جدید
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
 

Similar threads

بالا