خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeh raha

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود[/FONT][FONT=&quot]
که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]There are moments in life when you miss someone
So much that you just want to pick them from
Your dreams and hug them for real[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با امدنت فریبم دادی
یا با رفتنت؟
کاش تو را هرگز نمی دیدم
تا همیشه سراغت را
از فرشتگان می گرفتم
تا تلخ ترین شعرم را هر گز
در گوش خدا نمی خواندم
کاش تو را هرگز نمی دیدم
نه بغضی در گلویم بود
نه این دل شدگی
ونه مشتی شعر
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خیانت دیدم وگفتم: تلافی میکنم من هم
اگر با دیگری باشم ...سبکتر میشود دردم
خیانت کردم اما تو ..زمن با طعنه پرسیدی؟؟؟
چرا با اینکه بیزاری..دچار ترس وتردیدی..
تلافی کردم ودردی فزون گردیده بر دردم
درونت از غمم خالیست..خیانت من به خود کردم
گناهت گردنم مانده چه تاوانی که پس دادم ...
چه کردم با خیالاتم نخواهی رفت از............یادم.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
 

A R M A N

عضو جدید
خانه دل ما را از کرم، عمارت کن

پیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تلخ منم،
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی
ساعات طولانی
و ننوشیده باشی.
تلخ منم...
چای یخ....
که هیچکس ندارد هوسش را.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنها نقطه ی روشن ِ زندگی ِ من ، پنجره ی اتاق توست ...



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درتاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید
خودم رادر پس در تنها نهادم
و به درون نهادم
اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر کرد
سایه ای در من فرود آمد
و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد
پس من کجا بودم ؟
شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسانداشت
و من انعکاسی بودم
که بی خودانه همه خلوت ها را به هم می زد
و در پایان همه رویاها درسایه بهتی فرو می رفت
من در پس در تنها مانده بودم
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود
در گنگی آن ریشه داشت
ایا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود ؟
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من درتاریکی خوابم برده بود
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این هوشیاری خلوت خوابم را آلود
ایا این هوشیاری خطای تازه من بود ؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بود
پس من کجا بودم ؟
حس کردم جایی به بیداری می رسم
همه وجودم رادر روشنی این بیداری تماشا کردم
ایامن سایه گمشده خطایی نبودم ؟
دراتاق بی روزن
انعکاسی نوسان داشت
پس من کجا بودم ؟
درتاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود
 

A R M A N

عضو جدید
.........???!؟؟؟..........

.........???!؟؟؟..........

کی شود این روان من ساکن ... این چنین ساکن روان که منم



 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب ،

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کم کم یاد گرفته ام !...

با آدمها همانگونه باشم که هستند .

همانقدر خوب / گرم / مهربان ...

و گاهی ...

همانقدر بد / سرد / تلخ ..!!
 
  • Like
واکنش ها: noom

aryana.sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوتم را به باران هدیه کردم

تمام زندگی را گریه کردم

نبودی در فراق شانه هایت

به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

کنار آشیانه تو آشیانه می کنم

فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم

کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه می کنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتـی فـهمــیدم ،

تـــو بیـن ِ مـــردم هـستـی

بـه هـر کـس کـه رســیدم...

سـلام کــــردم ...!!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفترم را که باز می کنی ،
چشمانت را ببند
خاک چشمانت را احاطه خواهد کرد !
 
  • Like
واکنش ها: noom

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده


تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گر سکوت کرده ام به روی زندگی
، به پای خوب بودنم نگذار !

روزگار با ضربه هایش مرا لال کرد . . .

فقط گه گداری لبخند می زنم که بداند
هنوز هم مقاومم برای ضربه هایش . .
.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواستم بمانم رفتم
می خواستم بروم ماندم
نه رفتن مهم بود
و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم...
 
  • Like
واکنش ها: noom

Similar threads

بالا