**مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
بايد كتاب را بست.
بايد بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه كرد، ابهام را شنيد.
بايد دويدن تا ته بودن.
بايد به بوي خاك فنا رفت.
بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد.
بايد نشست
نزديك انبساط
جايي ميان بيخودي و كشف.
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ياد من باشد، هرچه پروانه كه مي افتد در آب
زود از آب درآرم...
ياد من باشد، كاري نكنم كه به قانون زمين برخورد
ياد من باشد، فردا لب جوي، حوله ام را هم با چوبه بشويم
ياد من باشد تنها هستم ...
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
ميان لحظه و خاك ، ساقه گرانبار هراسي نيست.
همراه! ما به ابديت گل ها پيوسته ايم.
تابش چشمانت را به ريگ و ستاره سپار:
تراوش رمزي در شيار تماشا نيست.
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تنها در بی چراغی شبها می رفتم
دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد
لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود
تنها می رفتم می شنوی ؟ تنها
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
آسمان پر شد از خال پروانه هاي تماشا.
عكس گنجشك افتاد در آب رفاقت.
فصل پرپر شد از روي ديوار در امتداد غريزه.
باد مي آمد از سمت زنبيل سبز كرامت.
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آسمان پر شد از خال پروانه هاي تماشا.
عكس گنجشك افتاد در آب رفاقت.
فصل پرپر شد از روي ديوار در امتداد غريزه.
باد مي آمد از سمت زنبيل سبز كرامت.

تا سواد قریه راهی بود
چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده ی بومی
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دل من چيزي است، مثل يك بيشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بي تابم، كه دلم مي خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه،
دورها آوايي است، كه مرا مي خواند...
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه نیایش در بیداری انگشتانم تراوید
خوشه فضا را فشردم
قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید
وسرانجام
در آهنگ مه آلود نیایش تو را گم کردم
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من، و دلتنگ، و اين شيشه خيس،
مي نويسم، و فضا...
مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك...
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کیست می ریزد فسون در چشمه سار خواب ؟
دست های شب مه آلود است
شعله ای از روی آیینه چو موجی می رود بالا
کیست این آتش تن بی طرح رویایی ؟
ای خدای دشت نیلوفر !
نیست در من تاب زیبایی
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت

و به ناخن های خون آلودروی سنگی کند

نقشی را و از آن پس ندیدش هیچکس دیگر
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهيان مي گفتند:
"هيچ تقصير درختان نيست."
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



تا اناري تركي برمي داشت
دست فواره خواهش مي شد...................
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار



تا اناري تركي برمي داشت
دست فواره خواهش مي شد...................

دست من در رنگ هاي فطري بودن شناور شد:
پرتقالي پوست مي كندم.
شهرها در آيينه پيدا بود.
دوستان من كجا هستند؟
روزهاشان پرتقالي باد!
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در ابعاد اين عصر خاموش،
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنها ترم،
...
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است،
و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد،
و خاصيت عشق اين است...
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
ترس
وارد تركيب سنگ ها مي شد.
حنجره اي در ضخامت خنك باد
غربت يك دوست را
زمزمه مي كرد.
از سر باران
تا ته پاييز
تجربه هاي كبوترانه روان بود.
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوره گردي خواهم شد، كوچه ها را خواهم گشت،
جار خواهم زد: اي شبنم، شبنم،‌شبنم.
رهگذر خواهد گفت: راستي را، شب تاريكي است،
كهكشاني خواهم دادش...
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مي نالد.
جغد مي خواند.
غم بياويخته با رنگ غروب.
مي تراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در اين تنگ غروب.
 

juju junam

عضو جدید
در دور دست
قويي پريده بي گاه از خواب
شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد .

لب هاي جويبار
لبريز موج زمزمه در بستر سپيد .

در هم دويده سايه و روشن .
لغزان ميان خرمن دوده
شبتاب مي فروزد در آذر سپيد .

همپاي رقص نازك ني زار
مرداب مي گشايد چشم تر سپيد .

خطي ز نور روي سياهي است :
گويي بر آبنوس درخشد زر سپيد .

ديوار سايه ها شده ويران .
دست نگاه در افق دور
كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد .(منظومه مرگ نور-سپیده)​
 

juju junam

عضو جدید
نوري به زمين فرود آمد:
دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم.
از كجا آمده بود؟
به كجا مي رفت؟
تنها دو جا پا ديده مي شد.
شايد خطايي پا به زمين نهاده بود.
 

juju junam

عضو جدید
ناگهان جا پاها براه افتادند.
روشني همراهشان مي خزيد.
جا پاها گم شدند،
خود را از روبرو تماشا كردم:;)
گودالي از مرگ پر شده بود.
و من در مرده خود براه افتادم.
صداي پايم را از راه دوري مي شنيدم،:redface::gol::gol::gol::gol:
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي،سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد ،نارون شاخه ي خود را به كلاغ
هر كجا برگي هست ،شوق من مي شكفد
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
در پس گردونه خورشيد ، گردي ميرود بالا ز خاكستر.
و صداي حوريان و مو پريشان ها مي آميزد
با غبار آبي گل هاي نيلوفر:
باز شد درهاي بيداري.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
رويا زدگي شكست : پهنه به سايه فرو بود.
زمان پرپر مي شد.
از باغ ديرين ، عطري به چشم تو مي نشست.
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رويا زدگي شكست : پهنه به سايه فرو بود.
زمان پرپر مي شد.
از باغ ديرين ، عطري به چشم تو مي نشست.


تا سود قريه راهي بود،
چشم هاي ما پر از تفسير ماه زنده بومي،
شب درون آستين هامان...
 

Similar threads

بالا