من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای او...........


مي خوام امشب تو را نيز از دفترم خط بزنم

چه سود از ترانه اي كه حقيقت پيش رويش نيست !
از سوختن بي صدا مي ترسم
از شعرهايم نيز
تو را خط مي زنم
تا آسماني كه ديگر نيست
افسوس كه ثانيه هاي انتظار در پس لحظه هاي خالي
به شمارش دردها مي ماند....پيوسته .... بي پايان
تو را خط خواهم زد
و باز تنهاييم را خواهم سوخت
پوسيدن در اين زمين خاموش
ميان مردماني دروغ
با بوي تعفن جاري در فضا
كه پيوسته بي ذره اي تقدير وبلوغ نفس مي كشند
زير قابي از ماه
بي پروا عرق مي كنند
مي نويسند از عشق
افسوس....
فرياد ساده اي از دوست
چيزي در من فرو مي ريزد
لغزشي در دل
چشمهايي خيس
لمس مشتي بر ديوار
جاي لبخندي بر دست
آه اگر باران ببارد
ديگر چيزي نمي شنوم ...
صداي خرد شدنم گوشهايم را كر كرده
ساعتم سكته كرده
ساعت سراب است ...
بايد بخوابيم تا كسي بيدارمان كند
بايد بدانيم هر چه ديديم همه خواب است
تقدير بر اين است كه بي صدا در ميان رازهايمان بشكنيم
زخمهاي من اينبار
در آيينه رخنه مي كنند
به وقت هميشه و هيچ ...
چيزي در من فرو مي ريزد
شبيه همان صداي ويراني كه امروز اتفاق افتاد
امشب آنقدر تو نيستي
كه به ديوار روبرو مي گويم تو
امروز روز طلوع خورشيد است
پس چرا خورشيد از هميشه سردتراست
سردتر ...
خسته تر ...
تنهاتر...
نشسته ام با جامه سپيد عرياني
نقش اميدهاي كاغذي برخاك مي كشم
به آسمان نمي رسد دستم
تا واژه هاي تاريك نيستي بر خاك بنشانم
و از فضاي مبهم ديروز خاطرات ماسيده در گيج گاهم را آرام كنم
دور مي شوم ....دورتر از هر چه كه فكرش را بكني
آنجا كه رويا خود نيمه تاريكي از خوشبختيست
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگه دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن،از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن،از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي آفتاب ميشه همه چيز يادشون ميره از بچگی عشق رو واسم اینجوری معنی کردن :
عشق لالایی بارون تو شباست /
نم نم بارون پشت شیشه هاست /
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس /
لحظه ی رهایی پرنده هاست / لحظه ی عزیز با تو بودنه /
یعنی همه دارو ندار من بسته به تو سکوتم: صدای تو / هوایم :حر نفسات/ دلتنگیم:برای تو/ تنهایم به یاد تو /زندگیم فدای تو پس شیزینی لبخندت , زیبای نگاهت , گرمای دستات , لحظه های ابری بودن دل قشنگت ....
فقط برای من و تنها بامن نه درد و دلات مال دوستان .خندهات مال رهگذران. نگاهت مال بیگانگان عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني... پس تا اطلاع ثانوی عشقمو زندونی میکنم پشت هزارتا پنجره نگاهمو پس میگیرم جمله دوستت دارم رو کنج دلم دار میزنم
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است,عشقی که گرم و شدید است زود میسوزد و خاموش میشود..مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است اگر مرا بسیار دوست میداری شاید این حس تو صادقانه نباشد.کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد من به کم هم قانعم اگر عشق تو اندک و كم اما صادقانه باشد من راضی ام. دوستی پایدار و هميشگي از هر چیزی بالاتر است...مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است بگو تا زمانی که زنده ای دوستم داری ومن نیز تمام عشق خود را به تو پیشکش میکنم و تا زمانی که زندگی باقی است هرگز ترا فریب نمیدهم... مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است عشق پایدار لطیف و ملایم است و در طول عمر ثابت قدم, با تلاش صادقانه چنین عشقی به من هدیه کن و من با جان خود از آن نگهداری خواهم کرد..عشق صادقانه پایدار و همیشگی است مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش همان گونه که وزن زندگی است
 

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
(جبران خلیل جبران)


اولین بوسه آغاز نغمه ی زندگی است.نغمه ای که با چهار لب ادا شده و قلب را سریر سلطنت و عشق را پادشاه آن معرفی می کند.بوسه اولین گل شاخه ی درخت زندگی است.
روزی در کنار معبدی ایستاده بودم و از کسی که از آنجا می گذشت ماهیت وراز" عشق" را جویا شدم.
"عشق"پرنده زیبایی است که تمنای اسارت دارد،ولی از آسیب گریزان است.
"عشق"شرابی است که عروسان صبحگاهی در سبوی ما میریزند…
"عشق" تنها گلی است که بی کمک فضول رشد کرده و شکوفه می دهد.
"عشق"تنها در بستر روح است نه جسم.
"عشق"دانش الهی است که بینش انسان ها را وسعت می بخشد.
شاید تاریکی،گیاهان و درختان را از دیده نهان دارد،اما هرگز نمی تواند "عشق" را از روح پنهان کند.
"عشق" حال ما را به گذشته وآینده پیوند می دهد.
کسانی که"عشق"آ«ها را رهرو خویش نمی داند،فراخوان عشق را هم نخواهند شنید.
"عشق" پدر ومادر من هستند،و هیچکس نمی داند که عشق ،آن دو را نجات داده است.
"عشق"آسایش تن در سکوت خاک و آرامش روح در عمق جاودانگی است
 

Narges *

عضو جدید
وای دوباره صدای لاف استری..


"هنوز صبح نشده ..گوشی و که ورمیدارم ..صداش رو که می شنوم..جیغ می کشم ...با اینکه تموم مدت بیدار بوده ..اینو من می دونم فقط ..اما صداش پر از انرژی ..!!!

میگه داشتم فکر میکردم به اولین نگات ...یادته..
تواون بحث چرت پرت استاد یه صندلی بین من و تو فاصله..اما تو نگات یه دنیا فاصله ..


تا اون بحثای بچه ها تموم شه تو لبات و هی محکم تر فشار میدادی..هربار که بحث داغتر میشد تو یواشکی مثل همیشه شکری می خندیدی و لبات و محکمترفشار میدادی ..منم هربار دستام و بیشتر مشت میکردم ...چند بار خواستم بگم ..خانم "بد اخلاق" نکن ..الان کبود میشه هاااااااااااااااا......یادته نگام؟!!یادته چشام؟

یادمه..چشات خیلی سنگین بودن..

هر هر می خنده ..

.هیس....!!الان میگن خل شدیااااااا..

تو خلم کردی ..تو بیخودم کردی .. تو بی خوابم کردی ..

و من تموم مدت ناخوادگاه می خندم ..و لبای پایینم و فشار مید م.."

!!!

پا میشم از رو تختم ..کنار می زنم اون رویاهارو ..و بلند میگم ..تو وابستم کردی ..تو قلبم و لرزون کردی ..تو دوست داشتن و یادم دادی ..تو شبا و روزام و گرفتی ..

همش تو ..اه که چقدر خسته ام از این تو و مشتاقم به اون وتو..
"خودم"



__________________

عزیزم عالی بود
چقد حرف دلم بود:cry:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون نرگس گلم...:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
...
دلای خسته درد مشترک دارند دیگه ..اما من منتظر کسی نیستما.......:D:whistle::tooth:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
از صبح تا حالا صد بار لاف استری تپیده..پایین تختم می شینم ..زانوهام و می گیرم تو بغلم ..
زار زار اشک می ریزم ..من دارم میگم دو ..سه ماه شب و روز منتظرم یه دلیل برام بیاری ..دارم زار
می زنم ...میگم یه ماهه غذا از گلوم پایین نمیره ..3 کیلو لاغر شدم تو این یه مدت...از وقتی سر "او" داد زدم تا امروز قلبم تند تند تالاپ تالاپ می کنه..حوصله دانشکده ..ورزش ..درس ...رقص ..حوصله هیشکی بجز صدای "او" رو ندارم ..من روبه راه نیستما..حالم خوب نیست ..یه بغض همش اینجا تو گلوم بالا پایین میره ..اوووووووووه ..خدای من ..لبام می دونی از کی که لبخند ننشسته روش؟

دارم میگم من یه لحظه حالت تهوع ولم نمی کنه ..همش سرگیجه دارم...من دارم زار زار اشک می ریزم ..اون وقت "او" فقط سکوت تحویل من میده ..فقط اشتباه کردم تحویل من میده ...فقط دوستت دارم تحویل من میده ..

هی "او"!!

دارم بهت میگم من حالم خوب نیستا..بخاطر تو اینجوری شدم ..
اینجور مواقع آدم نیاز داره یکی بیاد یه دستی تو موهات بکشه یه کوچولو نازت کنه یه بوسه رو لبات بزاره و سرش رو بزاره رو سینه هات و بگه ..آخی ..نازی ..قربون اون قلبای گنجشکیت که تالاپ تالاپ داره می پره .. نگران نباش ..من هستم کنارت ...من هواتو دارم ..من دوست دارم ...ببین..دوست دارم که الان پیشتم دیگه...

اون وقت این "او" میاد برام دو سه کلام حرف منطقی میزنه و هی سکوت می کنه ..هی سکوت می کنه ...

نه اینکه ..فکر کنی من آدم جازدنم ها..نه!!

نه اینکه فکر کنی من آدم کم تحملیم ها؟!!نه..!!

نه اینکه فکر کنی حالا اگه اون نباشه دنیا رو تیره می کنما ..نه

..نه اینکه بخوام بزنم تو مایه های دپ شدن ..نه..

اما این جور مواقع همش سرم گیج میره ..دنیام تیره و تار میشه..و بدتر از همه پاهام می پیچه بهم و زمین می خورم ..وزمین می خورم و زمین می خورم ...می فهمی زمین خوردن یعنی چه؟!!!

میدونی!!خیلی غم انگیزه که یکی بیاد و قلبت و تسخیر کنه ..خودش و بچپونه تو قلبت ..یه عالمه روز بره و بیاد تا تو وابسته اش بشی ..اون وقت هی زمینت بزنه ..هی سکوت تحویلت بده ..هی بره و پنهون بشه ..هی با آدمکاش نشونی بفرسته برات ..رفیق!!یه کلام .."زمینت بزنه" ..
می دونی چقدر زجر داره؟رنج داره ..آاااخ ..درد من الان همین...!!!

..!!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم در مورد " او " حرف می زنم .."او" میگه ..می دونی من لیاقت تو رو ندارم ؟!!پس تو رو خدا ...به اون خدا نپرس ..نپرس...نمی تونم بگم ...

این و که میگه میرم جلوش میشینم..میگم..

هی پسر .."من دوست دارم..می دونی؟!" ..اینو که میگم صدام می لرزه ..بغضم تو گلومه ..چشام دریزل بارونه...قلبم تالاپیه..دستامم بد ویبره میره..

می دونی ..من زیادی ساده ام..خیلی رو راستم ..با "او" هم اینجوری بودم ..یعنی دوستم دارم دوستامم با من اینجوری باشند ..اما راستش "او" زیاد با من رو راست نبود ..یعنی فکر میکردم هستا....اما حالا فهمیدم اصلا رو راست نبود..

...

این لاف استری امشب بعد داره غوغا می کنه ..بزار قلب شارژیش رو دربیارم ..بره تو مرگ موقت ..بزار بفهمه این رنجا ..این غصه هایی که به من داده با این چیزا صاف نمیشه ..بزار بدونه من دیگه جوابش و نمیدم ..بزار بره با همونی که لیاقت رو داره ..آخه "او" به من میگه من لیاقت تو رو ندارم ...!!!

غم انگیزه نه؟!!!..

اما تا عمر دارم یادم می مونه که چه جوری من و وابسته خودت کردی ...و چه جوری هم من و زمین زدی...

!!

و حالا امروز ..بعد این همه روز بازم "او" آمده..اول دیشب تو خوابم اومد..از صبحم یه ریز داره میاد پشت لاف استری ..

" او برگشت ..مثل هر باری که رفته بود و دوباره و دوباره آمده بود..

و من مثل هر بار که از آمدن و رفتنش به زمین خورده بودم..باز هم کمرم خم شد ..زانوهایم ناتوان شد ...و به زمین خوردم بار دیگر"

...

"سلام..چطوری"

!!

خواستم بگم چیزی از " نازت" نمونده..خواستم بگم ..می دونی تو این مدت چی کشیدم؟!! می دونی فکرا منو چقدر پیرم کرده؟!! می دونی چند تا شب دیگه به آسمونمون نگاه نکردم؟!! تو می دونی و اینقد ساده به من میگی چطوری؟!!

..سکوت کردم ...

گفت...

می دونی تموم این روزا تنها بودم..می دونی همش به یاد اون نگات بودم..می دونی همش فکر میکردم دیگه فراموشم کردی؟!!

می دونی شبا دنبال ستاره نگاهت و میکردم تا به خونه نگات برسم؟!!مثل همیشه ..بعد از هر بار آمدنش گفت" الان با کسی هستی؟"

... " هیچ وقت ...با کسی نبودم"

خندید...خندید..بلندتر از همیشه ..خندید..

خوشحالم...منم با کسی نبودم...

!!!

و باز هم خندید...

من سکوت کردم ..دنبال حسی بودم که اون روزا تو صداش پیدا کرده بودم ..اما حالا این صدا که هر شب از قرن ها دور بهش شب بخیر می گفتم تو گوشم بود ..و من حسش نمی کردم !!!

غم انگیزه ..نه؟!!

گفتم " ما فقط می تونیم در امتداد هم را بریم "

گفت " هر دو باید " تنهایی" ..این" رنج تنهایی" را تحمل کنیم ...

پرسیدم چه جوری؟!!

...

"نپرس..تو رو خدا نپرس"

..." چرا فرار می کنی؟!!چرا برام نشونه می فرستی ..چرا بازی در میاری..تو آدم "بازی کردن" نبودی ..اما ببین ..یه قرن "آدم بازی کردن" شدی..!!

سکوت کرد .."او" که برام معنی تمام دنیا بود ..باز مثل هر بار سکوت کرد ..

"ناز" من ..چاره ای نیست ..تو نمی فهمی ..گفت..
تو

ساده ای .. گستاخی ..لجوجی..عجیبی..عجولی ..تهاجمی بازی می کنی ..زود باوری ..می بینی اما نمی فهمی ...

تو من و هم داری مثل خودت می کنی ...

خندیدم ..خندید..

گفتم .."او"ی من ...می فهمم..یک جای کار می لنگد ...

گفت "ناز "من ..نمی فهمی ...هیچ چیز سر جای خودش نیست ..هیچ چیز ..

و من برای هزارمین باز بعد از آمدنش پاهایم پیچید ..و زمین خوردم ..

!!می دانی زمین خوردن یعنی چه؟!!
"خودم"
 
آخرین ویرایش:

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
متشکرم

متشکرم

از همه دوستان عزیزی که تو مدت نبود من زحمت کشیدن و با متن های قشنگی که گذاشتن بر ارزش و محتوای تاپیک افزودن سپاسگزارم:gol::gol:
مرسی که تاپیک رو سرپا نگه داشتین:gol:
ممنونم...:gol:
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشکر ویژه...

تشکر ویژه...

این یک تشکر ویژه است واسه 84220440عزیز که تو این مدت خیلی زحمت کشیدن:gol:

 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیاد آن شاخه گل که در حسرت رسیدن بتو پژمرد...

بیاد آن شاخه گل که در حسرت رسیدن بتو پژمرد...

بازهم من...
سرگردان در کوچه پس کوچه های غبارگرفته خاطرات تو
اینبار یک خیابان،یک چهارراه ،یک گل فروشی...
یک شاخه گل زرد...
شاداب و خندان و با طراوت...
چه مهربان راضی به انتظار شد...
بامید احساس گرمی دستان عرق کرده تو...
غافل از اینکه هوا بس ناجوانمردانه گرم است!!
انتظار و انتظار و بازهم انتظار...
گل، آرام آرام جان می دهد...
پژمرده و تشنه در این گرما، بازهم به امید عرق دستانت سیراب می شود...
به امید یک لحظه دیدار چشمان تو...
به امید رویای آغوش تو...
می ماند و تحمل می کند...
آری تو آمدی هر چند دیر...
ولی بازهم مهربان با آن لبخند بر لب آمدی...
با همان ایثاری که در وجودت بود شاخه گل پژمرده را در دست گرفتی...
تا از عرق دستانت سیراب شود...
ولی افسوس که دیگر دیر شده بود ...
گل پژمرد و مرد...
گویی آرزوش در زندگی فقط رسیدن بتو بود...
وبعد رسیدن چه زیبا در آغوشت آرمید...

نویسنده: خودم!


 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
و من اینجایم ما بین حصار محدود کننده چشمانت و آبی سکوت ابر..
و من اینجایم مابین بی تفاوتی و سردی عمق نگاهت و خلسه ی بی انتهای عشق...
و من اینجایم میان یک کلام..یک دیوار..یک نگاه و یک قلب...یک فاصله..
و حس می کنم که این واژه نامانوس" یک ها" تا ابد همراه من خواهد ماند..
"خودم"
 

صنم.

عضو جدید
دارم در مورد " او " حرف می زنم .."او" میگه ..می دونی من لیاقت تو رو ندارم ؟!!پس تو رو خدا ...به اون خدا نپرس ..نپرس...نمی تونم بگم ...

این و که میگه میرم جلوش میشینم..میگم..

هی پسر .."من دوست دارم..می دونی؟!" ..اینو که میگم صدام می لرزه ..بغضم تو گلومه ..چشام دریزل بارونه...قلبم تالاپیه..دستامم بد ویبره میره..

می دونی ..من زیادی ساده ام..خیلی رو راستم ..با "او" هم اینجوری بودم ..یعنی دوستم دارم دوستامم با من اینجوری باشند ..اما راستش "او" زیاد با من رو راست نبود ..یعنی فکر میکردم هستا....اما حالا فهمیدم اصلا رو راست نبود..

...

این لاف استری امشب بعد داره غوغا می کنه ..بزار قلب شارژیش رو دربیارم ..بره تو مرگ موقت ..بزار بفهمه این رنجا ..این غصه هایی که به من داده با این چیزا صاف نمیشه ..بزار بدونه من دیگه جوابش و نمیدم ..بزار بره با همونی که لیاقت رو داره ..آخه "او" به من میگه من لیاقت تو رو ندارم ...!!!

غم انگیزه نه؟!!!..

اما تا عمر دارم یادم می مونه که چه جوری من و وابسته خودت کردی ...و چه جوری هم من و زمین زدی...

!!

و حالا امروز ..بعد این همه روز بازم "او" آمده..اول دیشب تو خوابم اومد..از صبحم یه ریز داره میاد پشت لاف استری ..

" او برگشت ..مثل هر باری که رفته بود و دوباره و دوباره آمده بود..

و من مثل هر بار که از آمدن و رفتنش به زمین خورده بودم..باز هم کمرم خم شد ..زانوهایم ناتوان شد ...و به زمین خوردم بار دیگر"

...

"سلام..چطوری"

!!

خواستم بگم چیزی از " نازت" نمونده..خواستم بگم ..می دونی تو این مدت چی کشیدم؟!! می دونی فکرا منو چقدر پیرم کرده؟!! می دونی چند تا شب دیگه به آسمونمون نگاه نکردم؟!! تو می دونی و اینقد ساده به من میگی چطوری؟!!

..سکوت کردم ...

گفت...

می دونی تموم این روزا تنها بودم..می دونی همش به یاد اون نگات بودم..می دونی همش فکر میکردم دیگه فراموشم کردی؟!!

می دونی شبا دنبال ستاره نگاهت و میکردم تا به خونه نگات برسم؟!!مثل همیشه ..بعد از هر بار آمدنش گفت" الان با کسی هستی؟"

... " هیچ وقت ...با کسی نبودم"

خندید...خندید..بلندتر از همیشه ..خندید..

خوشحالم...منم با کسی نبودم...

!!!

و باز هم خندید...

من سکوت کردم ..دنبال حسی بودم که اون روزا تو صداش پیدا کرده بودم ..اما حالا این صدا که هر شب از قرن ها دور بهش شب بخیر می گفتم تو گوشم بود ..و من حسش نمی کردم !!!

غم انگیزه ..نه؟!!

گفتم " ما فقط می تونیم در امتداد هم را بریم "

گفت " هر دو باید " تنهایی" ..این" رنج تنهایی" را تحمل کنیم ...

پرسیدم چه جوری؟!!

...

"نپرس..تو رو خدا نپرس"

..." چرا فرار می کنی؟!!چرا برام نشونه می فرستی ..چرا بازی در میاری..تو آدم "بازی کردن" نبودی ..اما ببین ..یه قرن "آدم بازی کردن" شدی..!!

سکوت کرد .."او" که برام معنی تمام دنیا بود ..باز مثل هر بار سکوت کرد ..

"ناز" من ..چاره ای نیست ..تو نمی فهمی ..گفت..
تو

ساده ای .. گستاخی ..لجوجی..عجیبی..عجولی ..تهاجمی بازی می کنی ..زود باوری ..می بینی اما نمی فهمی ...

تو من و هم داری مثل خودت می کنی ...

خندیدم ..خندید..

گفتم .."او"ی من ...می فهمم..یک جای کار می لنگد ...

گفت "ناز "من ..نمی فهمی ...هیچ چیز سر جای خودش نیست ..هیچ چیز ..

و من برای هزارمین باز بعد از آمدنش پاهایم پیچید ..و زمین خوردم ..

!!می دانی زمین خوردن یعنی چه؟!!
"خودم"
nemidonam khoshhal basham ya narahat,darin gazeie 2 shabe pisho mano minevisin,ingadr nazdik be hagigate ke khodamam bavaram nemishe,be har hal mamnon doste aziz,neveshtehat aleyan,:crying:
:w27::w27::w27::w27:
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
nemidonam khoshhal basham ya narahat,darin gazeie 2 shabe pisho mano minevisin,ingadr nazdik be hagigate ke khodamam bavaram nemishe,be har hal mamnon doste aziz,neveshtehat aleyan,:crying:
:w27::w27::w27::w27:[/QUOTE

اشکات و پاک کن ..دلم می گیره دوست عزیز..منم نمی دونم باید خوشحال باشم که اینا رو می نویسم یا ناراحت ..
اما اینو می دونم با نوشتنشون سبک سبک میشم ..:w05:
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
گیسوانت...

گیسوانت...

هر وقت در لابلای خاطرات تو به سیاهی می رسم...
موهایت را بیاد می آورم...
آن چند تار موی سیاه را بیاد داری؟؟
که چه استادانه بر گونه هایت خرامیده و بر لبانت بوسه زده بودند...
سیاه و لطیف و لوند...
چقد حرصم دادند...
چقد کنارشان زدم ولی باز برگشتند...
کاش یک تارشان من بودم...
آیامی دانی من جقد در حسرت تکیه گاه شان بودم؟؟
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ما چون دو دریچه رو به روی هم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]آگاه ز هر بگو مگوی هم.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز سلام و پرسش و خنده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز قرار روز آینده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]عمر آینه بهشت ،اما ...آه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اکنون دل من شکسته و خسته است[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زیرا یکی از دریچه ها بسته ست[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نه مهر فسون،نه جادو کرد،[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نفرین به سفر ،که هرچه کرد او کرد....[/FONT]
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا گوید:
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم...
تو ای والاترین مهمان دنیایم...
بدان آغوش من باز است...
شروع کن, یک قدم با تو...
تمام گام های مانده اش با من...
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام !
حال همۀ ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور ،
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان !

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازۀ باز نیامدن است
اما تو لااقل ، حتی هر وهله ، گاهی ، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم
خواب دیده ام خانه ئی خریده ام
بی پرده ، بی پنجره ، بی در ، بی دیوار .... هی بخند !
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است ، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فراز کوچۀ ما می گذرد
باد بوی نام های کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری ! ؟
نه ری را جان
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و اینه ،
از نو برایت می نویسم
حال همۀ ما خوب است
ما تو باور نکن !
.
.
.
.
.
.
نه من سراغ شعر می روم
نه شعر از من ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به شادمانی می نگرم ری را
هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده ام .
از شب که گذشتیم
حرفی بزن سلامنوش لیموی گس

نه من سراغ شعر می روم
نه شعر از من ساده سراغی گرفته است
تنها در تو به حیرت می نگرم ری را
هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام
پس اگر این سکوت
تکوین خواناترین ترانۀ من است
تنها مرا زمزمه کن ای ساده ، ای صبور !

حالا از همۀ این ها گذشته ، بگو
راستی در آن دور دست گمشده آیا
هنوز کودکی با دو چشم خیس و درشت ، مرا می نگرد ؟!

.
.
.
.
.
.
طوری ببیا که گونه هایم از پس پای گریه نلرزد
سر به راه عطر انار و باغ بابونه باش
به باز خوانی همان خاطره بر خشت و بوریا قناعت کن
شنیده ام تمام پل های پشت سر ستاره را
در خواب خسته ترین مسافران خراب کرده اند
یعنی که هیچ نرگسی در این برکۀ تاریک نمی روید
یعنی که هیچ پرستوئی به سایه سارِ صنوبر باز نمی آید
یعنی که ما تنها می مانیم
تا تشنه در اوقات آواز و اشتیاق بمیریم
یعنی که ما تنها می مانیم
تا به یاد آوریم که از توجیه تبسم خویش ترسیده ام .
شما شاهد من باشید
تمام تقصیر ما
عبور از پشتۀ پلی بود
که نمی دانستیم آن سوی ساحلش دریا نیست
آن سوی ساحلش باد می آید و آدمی از آواز آدمی خبر به حیرت رویا نمی برد !
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتمش بی تو چه می باید کرد؟
عکس رخساره ی ماهش را داد...
گفتمش همدم شبهایم کو؟
تاری از زلف سیاهش را داد...
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد.....
:gol:
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست ها بالا بود

هرکس سهم خودش را طلبید

سهم هر کس که رسید

داغ تر از دل ما بود!

نوبت من که رسید

سهم من یخ زده بود!

سهم من چیست مگر؟!

یک پاسخ!

پاسخ یک حسرت!

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم

عمق آن وسعت داشت

وسعتی تا ته دلتنگی ها

شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند!!!!!
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم...

دلم...

دلم!...
آری دلم!...
مه آلود هوای توست...
ولی چه کنم در خورشید توان گریز از ابر نیست...
اسیر ابرم و سیاهی...
تا به کی توانم سازم یا زندگی؟؟!!
مه من در تاریکی هم ندیدنی ست...
آخر شب من بدون ماه است ...


اینهم واسه بعضیا که باور نمی کنن(ببخشید عجله ای شد):خودم!!!:smile:
 

toprak

عضو جدید
دیگر جا نیست
قلبت پر از اندوه است
آسمانهای تو آبی رنگی گرمایش را از دست داده
زیر آسمانی بی رنگ و بی جلا زندگی می کنی
بر زمین تو باران چهره ی عاشق هایت را آبله گون می کند
پرندگانت همه مرده اند
در صحرایی بی سایه و بی پرنده زندگی میکنی

دیگر جا نیست
قلب پر از اندوه است
خدایان همه آسمانهایت
بر خاک افتاده اند

چون کودکی
بی پناه و تنها مانده ای
از وحشت می خندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت می دهد

این است انسانی که از خود ساخته ای انسانی که من
دوست می داشتم که من دوست می دارم

دوشا دوش زندگی در همه نبردها جنگیده بودی
نفرین خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان وسرد
مرا در برابر تنهایی به زانو در می آوری

دیگر جا نیست قلب پر از اندوه است
می ترسی_ به تو بگویم_ تو از زندگی می ترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو می ترسی

به تاریکی نگاه میکنی
از وحشت می لرزی
و مرا در کنار خود
از یاد می بری
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ما چون دو دریچه رو به روی هم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]آگاه ز هر بگو مگوی هم.[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز سلام و پرسش و خنده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هر روز قرار روز آینده[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]عمر آینه بهشت ،اما ...آه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اکنون دل من شکسته و خسته است[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زیرا یکی از دریچه ها بسته ست[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نه مهر فسون،نه جادو کرد،[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نفرین به سفر ،که هرچه کرد او کرد....[/FONT]
واقعا به سلیقت میگم مرسییییییی..من خیلی این شعر رو دوست دارم:gol:
 

Similar threads

بالا