معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو تنها باش و من تنهای تنها

که دارم وقت تنهایی سخن ها

نگاه عاشقم تا آسمانهاست

مرا تا عرش اعلا نردبان هاست

نماز خلوتم را صد قنوت است

کلام شعر تنهایی سکوت است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی فلانی!
میدانی؟
میگویند رسم زمانه چنین است!
می آیند ، می مانند ، عادتت میدهند و میروند؟
و تو تنها می مانی...
راستی رسم تو چیست؟
مثل فلانیهاست؟؟
 

Melina666

عضو جدید
ایـنـکـــه
میـان دسـتـانَـت
لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…
و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای‌
نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد
نمیــــدانــــــی‌ …
چه هـیـجـــانــــی‌ ست …
 

Melina666

عضو جدید
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تو
مثل همان خدایی هستی
که بنده هایش را فراموش کرده!
من
همان بنده ات هستم
که این را میدانم
ولی هنوز
حتی نماز عشقم به تو قضا نمیشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...


دیگر خوب یاد گرفته ام
فقط
نگاه کنم
دیگر
اعتمادی نخواهم کرد
دیگر کلمه دوستت دارمی را باور نخواهم کرد
گاهی
با یک لبخند نگاه میکنم
و به تنهایی
خویش
خو میگیرم
دیگر احساس
و قلبم را یخی کرده ام
تا هیچ مهربانی و محبتی
روی ان
تاثیر نگذارد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو را گم کرده ام
انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی
پس بگو چرا نمیکنی از من یادی
من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی
فکر نمیکنم از دوری ام آرامی
در حسرت منی و پریشانی
تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ،
قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.
آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد،
آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.
بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست
ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست
تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا
نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،
از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.
تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،
قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،
این خاطره هاست که در خاطر پریشانم به جا مانده.
میخواهمت ای جواهر گمشده ام،
اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.
فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ،
من میبارم و تو فکرت پیش ساحل است هنوز هم باور نداری که قلبم عاشق است.
تو را گم کرده ام و پیدایت میکنم،اگر تو را دیدم به اندازه تمام عمرم نگاهت میکنم


گم کرده ام
انکه
روزی به خیالم
میشد
تمام دنیایم
و حال
تنها
در گوشه خرابه دلم
منتظرم
تا شاید بازگردد
اما
خوب میدانم
او
هرگز دوستم نداشت
و تمام
دوستت دارمهایش
دروغ بود
نه حقیقت
حال تنها گم شده ام
و به دنبال منی جدید هستم
منی
که دیگر هیچ نگاهی و هیچ حرفی
را باور نمیکند
و دیگر
دل تنگش نمیشود
او رفته
دلم این را بفهمم دیگر
هم بازنمیگردد
او دیگری
را میخواست نه
تو را
 

Melina666

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جایت خالی بـــود دیشب [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جلـوی آتـش نشستــه بـــودم ؛
رو بــه دریـــا
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بـا شـن های ساحـل بــازی می کـردم [/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و بــا چــوب کـوچکـم
ذغــال هــای آتــش را جــا بــه جــا مـی کــردم
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تــاریکــی مطلــــق بـــود [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و صــدای مـــوج هــای دریـــا کــه خـــود را بـــه ســاحـل مــی کــوبیدنـد[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]امـــا ...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]راستــش را بخـــواهـی
بــا تمــــام ایــن همـــه زیبــایــی و آرامــش
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خـاطره ی آن خیــابــان شلوغ " با تـــو "
مـــرا در هــم مـی کــوبیـد
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کنار
این همه ادم هم
باشم
باز
وقتی
یادت به سراغم
میاید
بد زمینم
میزند
انقدر
بد که
انگار
نمیتوانم
دیگر زندگی کنم
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا مرا از بهشت راند... از زمین ترساند!!!!!
شما مرا از زمین راندید... از خدا ترساندید!!!
من اینک در کنار شیطان آرام گرفته ام....
که نه مرا از خویش می راند و نه از هیچ می ترساند
احمد شاملو
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺮﻧﺞ...
ﻧﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﻡ ﻧﻪ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ...
ﻓﻘﻂ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ...
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﺑﯿﺠﺎ!
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻔﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر تنهایی من قافیه انگار نداشت
دل بیچاره من همدم و غمخوار نداشت
من خسته ترین آدم دنیا بودم
حیف این خسته....
که یار غمخوار نداشت
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم...
يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس ماند
طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم...
يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست
به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم...
يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا
دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم...
يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست
دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم...
يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم
طلب سوختن بال و پر کس نکنيم...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
قسمت آخر

قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم
تا در اين قصه ي پر حادثه حاضر باشم
حکم پيشاني ام اين بود که تو گم شوي و
من به دنبال تو يک عمر مسافر باشم
تو پري باشي و تا آنسوي دريا بروي
من به سوداي تو يک مرغ مهاجر باشم
قسمت اين بود ، چرا از تو شکايت بکنم ؟!
يا در اين قصه به دنبال مقصر باشم ؟
شايد اينگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ي اسم خوش شاعر باشم
شايد ابليس تو را شيطنت آموخت که من
در پس پرده ي ايمان به تو کافر باشم
دردم اين است که بايد پس از اين قسمتها
سالها منتظر قسمت آخر باشم !!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها زیــــــــادی ساکت شــــــــــده ام ،
نمی دانــــــم چـــــــرا حرفــــــــهایم،
به جـــــــــــــای گلو از چشمهایم بیرون می آیند…

 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هه‌ناسه‌که‌م بريار ئه‌ده‌م

بريار ئه‌ده‌م خۆشه‌ويستيت ئه‌خه‌مه‌ سه‌رچاوەکانم

رۆژگاری ره‌ش به‌رێ ئه‌که‌م وه‌لای ئه‌نێم خه‌مه‌کانم
خۆشه‌ويستيه‌ک تا ئێستا بۆ هيچ که‌‌سم ده‌ر نه‌بريوه
نه‌هاورێيه‌تی نه‌ عه‌شق به‌منيانه‌وه‌ نه‌ديوه‌
سه‌راتا وام ئه‌زانی ته‌نيا خۆشه‌ويستی نيه
بروام نه‌بو وا له‌ناکاو دڵم پربێت له‌م شاديه
سوپاس بۆ خوا له‌پێش ئه‌وه‌ی به‌ته‌نيا بمبه‌ن بۆ سه‌يوان
که‌سێکی وه‌کو تۆم ناسی دڵنيای کردم له‌ژيان
له‌ئێستاوه‌ به‌ڵێن ئه‌ده‌م تادواهه‌ناسه‌ی مردنم
خۆشه‌ويستی و عه‌شق سۆزت مه‌رگ داينێ له‌گه‌ردنم
دوامردنيش ئه‌گه‌ر هاتی تۆ بۆسه‌ردانی گۆره‌که‌م
ره‌نگه‌ گوێت لێبێ ئه‌ڵێم ده‌ک به‌خێربێي هه‌ناسه‌که‌م

نفسم قول میدهم ...
قول میدم که عشقتو رو چشام بگذارم..
روزگار سیاه رو دور بدرقه میکنم و غصه هامو دور میریزم...
عشقی که تا حالا برای کسی ابراز نکردم..
نه همراهی و نه عشق رو کسی با من ندیده..
اوایل فکر میکردم فقط عشق نیست..
باور نمیکردم که یهو دلم سرشار از این شادی بشه...
شکر خدا قبل از اینکه تنهایی منو به هاله ببرن..
از الان قول میدم تا آخرین نفس زندگیم...
دوست داشتن و عشق به تورا فقط مرگ ازم بگیره...
بعد از مرگم اگه اومدی سر مزارم..
شاید صدامو بشنوی که میگم : خوش اومدی نفسم.
 
آخرین ویرایش:

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
عابر کوچه ی شبهای دلم...
سمت تنهایی این بغض نگاهم برگرد...
چشمهایم پرباران شده است...
آسمانم شده تاریک تو ماهم برگرد...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خوب خواندم که میگفت . . .
برای بعضـــی دردها نه میتوان گریــــــه کَــرد ...
نه میتوان فریــــــآد زد!!
برای بعضـــی دردها فقـــط میتوان نگــــاه کَرد
و بی صـــــدا شکست ...
"سکوت" را خوب یاد گرفته ام از گذشته ها
" سکوت " یعنی یک دنیا حرف برای نگفتن!
سکوت یعنی مهر خاموشی به لب هایی که سکوت داغشان کرده . . .
سکوت یعنی دانستن حقیقت هایی که هیچ گاه شهامت شهادت غیرشان را نداری
و سکوت را یاد گرفتم مردانگی معنا کنم!!
اما سکوت را پوچی و پشیمانی دیدم!
دیدم که میگفت برای زندگی کردن بهانه‌ای نمی‌خواهم
برای نفس کشیدن تقلایی نمی‌کنم
و برای گفتن نگفتنی‌هایم هم چاره‌ای نمی‌جویم
سکوت . . . و تنها سکوت!
و دیواری از نشدن و نرسیدن
و باز هم سکوت
و قلبی تنها با احساسی عجیب
و نگاهی عمیق با حسرتی همیشگی
و آهی تمام نشدنی
برای تمام طول زندگی دنیای عجیبی است؛
بودن به شرط نگفتن!!
سکوت باید کرد گاهی سکوت
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینگونه مرا نگاه نکن، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم،
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن، تا دیوانه شوم...
 
بالا