معماری با مصالحی از جنس دل

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من و
تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی
تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری و
عشق

وسکوت
تو جواب همه مسئله هاست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2] تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
[/h]

محرمي چون
تو هنوزم به چنين دنيا نيست

از
تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

که در اين وصف زبان دگري گويا نيست

بعد
تو قول وغزلهاست جهان را اما

غزل توست که در قولي از آنه ما نيست

تو چه رازي ؟ که به هر شيوه تو را مي جويم

تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست

شب که آرام تر از پلک
تو را مي بندم

در دلم طاقت ديدار
تو تا فردا نيست

اين که پيوست به هر رود که دريا باشد

از
تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست






 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانی..؟آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
آدم های ِ ساده.....
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
هــر شب در رویــاهایم

تو را می بینـــم , تو را حــس می کنم
من اینگونه تو را می شنــــاسم و همینطور
از ورای فاصــله ای طولانی , و فضایی که بیــن ما وجود دارد
تو آمده ای که خود را به من نشـــان دهی و همینطور
نزدیک , دور , هـــر کجا که هستی
من اعتقاد دارم که قلبــــم به تپش ادامه خواهد داد
یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی
و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد
عشق را فقط یکــبار که به آن دست یابی , تا آخر عمر با تو خواهد بود
و هرگـــز عشقت را از دست نده ,تا زمانی که زنده ایم
عشـــق , زمانی بود که من عاشق تو شدم
در یک زمان حقیقی , تو را در آغـــوش گرفتم
و زندگـــــی ما کماکان ادامه خواهد یافت
نزدیک , دور , هر کـــجا که هستی
من اعتقـــاد دارم که قلبم به تپش ادامه خواهد داد
یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی
و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد
چون تو اینجایی , از هیچ چیز نمی هراســـــم
و می دانم که قلبم به تپــش ادامه خواهد داد
ما همیشه , به همین شــکل باقی خواهیم ماند
تـــو در قلب من به سلامت میمانی
و قـــلب من به تپش ادامه خـــواهد داد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خيلي سخته كه بغض داشته باشي ، اما نخواي كسي بفهمه ...
خيلي سخته كه عزيزترين كست ازت بخواد فراموشش كني ...
خيلي سخته كه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ...
خيلي سخته كه روز تولدت ، همه بهت تبريك بگن ، جز اوني كه فكر مي كني به خاطرش زنده اي ...
خيلي سخته كه غرورت رو به خاطر يه نفر بشكني ، بعد بفهمي دوست نداره ....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندکی صبر سحر نزدیک است

یادت هست اولین بار که دیدمت


ما سر کوچه ی تردید به هم پیوستیم


رفته رفته گل باور وا شد


افق هم فکریمان پیدا شد


از فشار تب تاریکی شب دور شدیم


یکدل و جور شدیم


لحظه های من و تو در تپش خاطره ها می گذرد


گفته هامان همه پر رنگ و جلاست


اصل هم فکریمان پا برجاست


روزمان شیرین است


ابر امید به دشت دل ما


بارش گرم محبت دارد


نم نمک می بارد


سبدی از گل بابونه و حرف و احساس


روی میز دل ما جادارد


ما به هم نزدیکیم


گرچه از هم دوریم


دست تقدیر چنین می خواهد


آسمان پر ابر است


چا ره اش با صبر است

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سخاوت اسمان
تا تمنای دستان درخت
باران کمترین بهانه است
اینک از پشت کدامین ابر
برای بوته ی دل شکسته ای در زمین
مهربانی را مرور می کنیم

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازیچه هر ایل و تباری شد عشق
انگیزه هر خلافکاری شد عشق
حافظ! تو عروج عشق را دیدی و من
دیدم چه دروغ شاخداری شد عشق


خون شد دلم از سماجت عقربه ها
بیچاره نداشت طاقت عقربه ها
پس کی تو می آیی به دلم شور افتاد
لعنت به خیال راحت عقربه ها


از ظلمت شب عبور یادم بدهید
یا پنجره ای به نور یادم بدهید
سرتاسر شعر من شعار است شهار
ای کاش کمی شعور یادم بدهید


من از بغل مرگ ملایم با شک
هی آمدم و رفتم و دایم با شک
من خسته شدم خسته شدم خسته شدم
از زندگی همیشه قایم باشک

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی جفا کشم ز تو ای بی وفا برو
بگذاشتم به مدعیان مدعا برو
دشمن نکرد آنچه تو کردی به دوستی
بیگانه هم نکرد
برو ای آشنا برو

 

mahtabbb

عضو جدید
سال هاست رفته ای
و من هنوز به خود می لرزم،
درست مثل شاخه ای که چند لحظه قبل پرنده اش پریده باشد.................

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران
می کنی، آنگاه که شمع امید کسی
را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای
را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی
گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن
غرورش را نشنوی ، آنگاه که خدا را
می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
، می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام
آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی
خودت دعا کنی؟؟؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گوش پرنده های نوایی
میخوانند
انان
در اوج پرواز میکنند
و ما در زمین
در حال
پرواز هستیم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حوصله ات که سر می رود ...


با دلـــــــــــــم بازی نکن !


من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام!!!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ است
بیا بنگر
چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
... دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی
و این تالاب مهتابی
بیا ای هم گناه ِ من دراین برزخ

مهدی اخوان ثالث
 
بالا