آب٬ آغوش ٬ هوا ٬ نان٬ بابا
مثل بینایی و ایمان٬ بابا
روز٬ شب٬ گنبد احساس٬ کبود
این قرار من و عشق و تو نبود
خستگی ٬ هجر ٬ سیاهی٬ کم نیست؟
از کجا آمده ام! یادم نیست!
وای از دلخوشی و حیرانی
از فراموشی و سرگردانی
آنکه آورد مرا رفت کجا؟
روشنی ٬ ماه ٬ کجا رفت؟ کجا؟
آنکه توی دلِ من اوست٬ کجاست؟
خانهء گم شدهء دوست کجاست؟
با وجود قفس و مهجوری
این چه دردی است دگر؟شب کوری؟!
این چه راهی است؟ نه کوه است نه دشت
هر کسی رفت دگر باز نگشت
از شب و خار و گَوَن می ترسم
ای پرستو! مرو٬ من می ترسم
یخ زدم٬ نَفس! به من برف نزن!
آی شیطان!تو دگر حرف نزن!
من کجا آمده ام؟ آی هوار!
من چرا آمده ام؟ آی هوار!
کاش با شب پره ها می رفتم
کاش من پیش خدا می رفتم
تا به امروز چه بد بودم من
کاش پرواز بلد بودم من!
راه ٬ امیّد ٬ زمستان ٬ قرآن
نامهء دوست به انسان٬ قرآن
نامهء دوست نخواندم افسوس
پیش یک سوره نماندم افسوس
دوست٬ ایمان مرا سنجیده
حامل نامه زِ من رنجیده
سوخت چشم دلم از این همه دود
ای خدا! کاش اذان می شد زود...