معماری با مصالحی از جنس دل

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـ ـوب کـه فـ ـکر مـیکنـ ـم
مـیبینــ ـم آن روزهـا هـم ..
هیـ ـچ چیـزمـان بـ ـه هـم نمـیخـ ـورد
درسـ ـت مثـل حـالا کـه هیـ ـچ چیـزمـان بـ ـه هـم نـ ـمـیخـ ـورَد
مـ ـگر حـ ـالمـان ، از هـ ـ ـ ـم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي دانم روزي با تن خسته و خيس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهاي

چشمم فرود مي آيي در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم

را براي هميشه مي بندم تا ديگر دوريت را حس نکنم ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جانا چه شد دیوانگی
سرمستی و دلدادگی
از هجر بی پایان تو
از عشق بی سامان تو
با جان و دل من سوختم
پروانگی آموختم
یا را چه شد احساسها ...



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تو شعرام همگي رنگ بهاره
با تو هيچ چيزي دلم کم نمياره


وقتي نيستي همه چي تيره و تاره
کاش ببخشي تو خطا هامو دوباره

اي خداي مهربون دلم گرفته
از اين ابر نيمه جون دلم گرفته
از زمين و آسمون دلم گرفته

آخه اشکامو ببين دلم گرفته
تو خطاهامو نبين دلم گرفته
تو ببخش فقط همين دلم گرفته

توي لحظه هاي من شيرين تريني
واسه عشق و عاشقي تو بهتريني

کاش هميشه محرم دلم تو باشي
تو بزرگي اولين و آخرينــــــــــي...



 

rezvan_mr

عضو جدید
وقته رفتن به پشت سر نگاه میکنم شاید هنوز کسی باشد ک مرا دوست بدارد اما وقتی ب پشت سر نگاه میکنم میبینم همه کاسه آب به دست منتظره رفتن من هستن.......
 

t.askari

عضو جدید


حافظ ز چشمان قشنگ تو غزل ساخت

هر کس که تو را دید به چشمان تو دل باخت

نقاش ازل تا که به چشمان تو پرداخت

دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت

:gol::gol::gol:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضـــــی وقتـــ ـ ــا مجبورے تو فضاے بغضتــــــ بخندے...

دلتـــــ بگیره ولـــ☂ــے دلگیرے نکنـــــے...

شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنے...

گریه کنے اما نذارے اشکاتـــــ پیدا شن...

خیـــ ـ ـــلے چیزارو ببینے ولے

ندیدش بگیرے...

خیلے حرفارو بشنوے

ولی نشنیده بگیرے!

خیلے ـها دلتـــ☂ــو بشکنن ...

و

تــــ☂ــو

فقــــط

سکوتـــــ کنے....

√همیـــن...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمــها کنــارت هستند.

تا کـــی؟

تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند..!

از پیشــت میروند یک روز...*

کدام روز؟

وقتی کســی جایت آمد

دوستــت دارند

تا چه موقع؟

تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند

میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه

نه...

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود

و این است بازی باهــم بودن

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آب٬ آغوش ٬ هوا ٬ نان٬ بابا
مثل بینایی و ایمان٬ بابا
روز٬ شب٬ گنبد احساس٬ کبود
این قرار من و عشق و تو نبود
خستگی ٬ هجر ٬ سیاهی٬ کم نیست؟
از کجا آمده ام! یادم نیست!
وای از دلخوشی و حیرانی
از فراموشی و سرگردانی
آنکه آورد مرا رفت کجا؟
روشنی ٬ ماه ٬ کجا رفت؟ کجا؟
آنکه توی دلِ من اوست٬ کجاست؟
خانهء گم شدهء دوست کجاست؟
با وجود قفس و مهجوری
این چه دردی است دگر؟شب کوری؟!
این چه راهی است؟ نه کوه است نه دشت
هر کسی رفت دگر باز نگشت
از شب و خار و گَوَن می ترسم
ای پرستو! مرو٬ من می ترسم
یخ زدم٬ نَفس! به من برف نزن!
آی شیطان!تو دگر حرف نزن!
من کجا آمده ام؟ آی هوار!
من چرا آمده ام؟ آی هوار!
کاش با شب پره ها می رفتم
کاش من پیش خدا می رفتم
تا به امروز چه بد بودم من
کاش پرواز بلد بودم من!
راه ٬ امیّد ٬ زمستان ٬ قرآن
نامهء دوست به انسان٬ قرآن
نامهء دوست نخواندم افسوس
پیش یک سوره نماندم افسوس
دوست٬ ایمان مرا سنجیده
حامل نامه زِ من رنجیده
سوخت چشم دلم از این همه دود
ای خدا! کاش اذان می شد زود...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه بگویم........
بهتر می دانی روزگار بامن چه کرده
ومن
بدتر از روزگار باخودم چه کرده ام
اگر چه خسته به نظر می ایم و چشمانم دیگر تابش سالهای رویش را ندارد
اما بدان
تنها یک نگاه تو خدای من
نور امید را در این خزان سرد می تاباند
و دوباره مثل ان سالهای دور
من ثمره می دهم
حاصلش را اینبار هرچه باشد
تقدیم می کنم
به اهالیه همیشه عاشق
اهالیه انصاف
اهالیه دوستی لبخند
خواب دیدم .
یک کابوس سیاه
توانجا
فقط یک نوشته بودی
فقط یک متن
که بر دیوار زده بودنت
کسی درخواب گفت
ما باورت نداریم
به حال خودم خندیدم
بیدار که شدم از خودم از ندانم کاریهایم ترسیدم
ببین فقط یک نگاه تو
در این خزان سرد چه ها که نمی کند
ببین
.....ببین

 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
[h=5]تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
[/h][h=5]تو زهری ؛ زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ؛ که شور هستی از توست
شراب ِ جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو ؛ غم از تو ؛ مستی از توست
[/h][h=5]بسی گفتند دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم :
که او زهر است اما ... نوشداروست
[/h][h=5]چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
[/h][h=5]اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی ست
وگر عمرم به ناکامی سر آید
تو را دارم که مرگم زندگانی ست
[/h]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این منم

جوانی از درون پوسیده

در برزخی از خودم و دنیای اطرافم !

چوب خط می کشم بر دیوار های شهر

چوب خطِ تمام لحظه های تنهایی ...

می چرخم و خط می زنم آرزوهای از دست رفته ام

در جدال با جاذبه زمین ، جسمم را تکان می دهم

و با تمام وجودم نفرین می کنم عقربه ها را

که با سرعت نور زمان را می شکافند و پیش می روند

سر بر دیوار فراموشی می کوبم تا شاید از یاد ببرم

تمام حسرت های به جا مانده از گذشته را ...

ميان مردگان همي زيسته ام

که زنده بودن را از ياد برده ام

و زندگي را تلخ ِ تلخ سر مي کشم ...

از پس شب هاي پر از بي خوابي

دم و باز دمي رنگ گرفته از بي حوصله گي

بی دلخوشی پلک می زنم و سر می چرخانم

به سمت تمام سایه های که از کنارم رد می شوند

در امتداد کوچه های مسخ شده در تاریکی

این منم که سوت می زنم

و تمام شهر را از خواب بیدار می کنم

آری این منم

شب گرد شهری به کوچکی یک سلول انفرادی ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم نیست زمین کجای کتاب جــــــــــــــــــــــــ ــــغرافیــــآ باشد تو که نباشی من همیشه برج زهر مــــــآرَمـ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـاید ،
مـردانگـــے ببــارد
از ســر ُ روے ِ کــارهایــَـت ،
سینــه ســپـر کنـــے
وقت ِ بی حوصلگـــے ـهـایـَم
و مـن
زنانگـــے اَم را مــُشت کــنم
بکـوبـَــم بر هیبــَت ِ مردانگــــے اَت .
خستــه که شدم از بـه جایــے نرسیدنــَم
آغـوش بــاز کنـــے بــرایــَم
و من
جشن بگــیرم
عاشقـانه هاے ِ جنجــالی ِ
دو نفــره ـمان را
.
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــــ❤ــم بـرای تـــــ❤ـــو
بـیـشــــ❤ــتـر از خـــــ❤ــودم می ســـــ❤ــوزد !
فـــــ❤ــکـر مــی کـنــــ❤ـــی
کـســــ❤ـــی بـه انـدازه ی مـــــ❤ــن
دوســـــ❤ــتـت خــواهـد داشــــ❤ـــت ؟!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاید آرام تــر می شدم [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] فقــط و فقـــط [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] اگر می فهمیدی ، [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] نوشته نشده اند !!![/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر این دوست داشتن*های بی دلیل

خوب است

مثل همین باران بی*سوال

که هی می*بارد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنـدبنــدِ وجـــودمـ بـــه لـــرزه درمــــی آیـد

وقــــتی تـــصور میکنمـ عشقـــمـ

"عزیزمـ" هــآیش رآ در گـــوش دیگـــری زمزمـ ه می کـند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر دلم برای یک کلمه تنگ شده
برای کلمه ای که
تنها متعلق به یک نفر
هست
و هرگز به کسی
نمیدهمش
عزیزترینم دوستت دارم
و میدانم عاشقانه هایم تماشان
از ان توست
اخر تو تنها
دلیل سرودن
اشعارم هستی
وگرنه
دلیلی برای نوشتن ندارم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
سه نقطه ها گاهی پُرن از حرفای نگفته ... بعضی روزها ,ما هم شبیه ... ایم !
 

t.askari

عضو جدید

در خود نگاه میکنم که ببینم خطا کجاست،

بعداز کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم،

آنجا که خالی از

"
خداست "

،خطاست!...:gol::gol::gol:

 
بالا