رفتی وریشه هایم اتش گرفت پاییزاز دست غیبت تو شکایت نمی کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور !
/
رفتی وریشه هایم اتش گرفت پاییز
برشاخه های شوقم نگذاشت برگ وباری
شبی یاد دارم که چشمم نخفت/شنیدم که پروانه با شمع گفتیا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شبی یاد دارم که چشمم نخفت/شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست/تورا عشق و سوز باری چراست؟
و تو با من که اشک ریزانم سایهنشین میشوی!تو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو
و تو با من که اشک ریزانم سایهنشین میشوی!
دستهای معجزهات
عشق در آستین دارد
شیرین کن این کرانه را!
تنها چشمهای توست که من را میشناسد
و مرواریدباران میکند
سینی مرصع لحظههایم را...
از باد و بارانالا یا ایهاساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نیکی پیرمغان بین که چومابدمستاناز باد و باران
با هزار ستاره بر بالهایم.
چای بنفشه دم میکنیم
سرشار از عطر لیمو
که افشردهایم بر نفسهایمان؛
هیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟در این درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نهی آگه
ای عشق من ای غنچه نارس نشکفتنیهیزم شکن برای چه می پرورد مرا ؟
عمری است پایمال غمم تا که زندگی
این بار زیر پای که می گسترد مرا
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من استای عشق من ای غنچه نارس نشکفتنی
ای روح من ای نیمه پنهان تونبودی
توروبایدازکی پرسیدیک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
در من انگار کسی در پی انکار من استتوروبایدازکی پرسید
غایب همیشه حاضرتوروبایدازچی پرسید
تا تو نگاه ميكني كار من آه كردن استدر من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
تا تو نگاه ميكني كار من آه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
نه برده اي حلقه به گوش نه ناجيه فرشته هاتو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
نه برده اي حلقه به گوش نه ناجيه فرشته ها
من عاشقم همين و بس غصه نداره بي كسيم
قشنگيه قسمت ماست كه ما به هم نمي رسيم
یادَم باشد بگویـَمَـتالا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی
ديدي اي دل كه غم يار دگر بار چه كردیادَم باشد بگویـَمَـت
دیگر از این لبخنـدهآ
آن هم ناگهـــانی،
نثـآر ِ چشمهای ِ
بیقــرارَم نکنی؛
دلــَم
طاقت این همـِ عاشقی ِ یک جآ را ندارد
ديدي اي دل كه غم يار دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخنتو مو ميبيني و من پيچش مو
تو ابرو او اشارت هاي ابرو
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز میگوییم نه غیبت میکنیم
مرا در منزل جانان چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا..؟؟؟
از مـُحبت خارها گـل ميشـوندالا ياايهالساقي ادر كاسا و ناولها
كه عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |