بعضی ها را انگار میان دلت نوشته اند از ازل...دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...
انگار نمی شود که نباشند میان دلت...
بعضی ها را انگار میان دلت نوشته اند از ازل...دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...
بعضی ها را انگار میان دلت نوشته اند از ازل...
انگار نمی شود که نباشند میان دلت...
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد...عالم پير دگرباره جوان خواهد شدراز را هر چند که میخواهم پنهانش کنم
سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد...عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا.
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم...که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشددانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گوشه چشمی نظر به ما کنند
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا خود شب سخن از سلسله موی توبود
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دل از من برد و روي از من نهان کرد...خدا را با که اين بازي توان کردیاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستي كي اخر امد دوستدارانرا چه شد؟
د بده
دل از من برد و روي از من نهان کرد...خدا را با که اين بازي توان کرد
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستي كي اخر امد دوستدارانرا چه شد؟
د بده
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارادارد تمام عشق من از دست می رود
انگیزه های زیستن از دست می رود
دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی
دمی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
ی بده
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را...دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون...نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا.............یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
هرکس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
از آنروز هست یاران راصفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد
د بدین!
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد
هرکس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
از آنروز هست یاران راصفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد
د بدین!
چیه بازم د بدم یا بسه دیگه
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون...نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا.............
بده!!
دلا خون شو خون بباردامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه در نیکنامی نیز میباید درید
ابر اذاری برامد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم مطرب که میگوید رسید
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
د دادم
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي...دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآييرونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
در کار گلاب گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
د بده!
می دونه خدامون ازت دلخورمدردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |