انکه روزی دل به نگاهش دادیم خنده اش امروز تلخ وغریب است ای دل بیا برگردیممرا در منزل جانان چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
انکه روزی دل به نگاهش دادیم خنده اش امروز تلخ وغریب است ای دل بیا برگردیممرا در منزل جانان چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
مرا در منزل جانان چو امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها
انکه روزی دل به نگاهش دادیم خنده اش امروز تلخ وغریب است ای دل بیا برگردیم
تامرا عشق توتعلیم سخن گفتن کردآینه چو عیب تو بنمود راست
خود کن آینه شکستن خطاست
ان پیک نامور رسیداز دیار دوستمن از ان حسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده عصمت برون ارد زليخا را
ان پیک نامور رسیداز دیار دوست
اورد حرز جان زخط مشکباردوست
می روم از رفتنم شاد باشتو به اندازه تنهائي من خوشبختي
من به اندازه خوشبختي تو تنهايم
تو به اندازه تنهائي من خوشبختي
من به اندازه خوشبختي تو تنهايم
می روم از رفتنم شاد باش
از عذاب دیدن من ازاد باش
شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افرلسیاب
بامن ازعشق مگوشود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افرلسیاب
با این شب وروز کام دل نتوان یافت
روز دگروشب دگر میباید
دردل اگر نیافرینمت چه کنم
با این شب وروز کام دل نتوان یافت
روز دگروشب دگر میباید
دلم تنگ است برای گریه کردنمن!
عاشق نیستم!
فقط گاهی حرف توکه میشود،
دلم انگار تب کند،
گرم وسردمیشود
آب میشود،
تنگ میشود...
من!
عاشق نیستم!
فقط گاهی حرف توکه میشود،
دلم انگار تب کند،
گرم وسردمیشود
آب میشود،
تنگ میشود...
نيست يك دل از تو شاد ای روزگاردلم تنگ است برای گریه کردن
کجاست مادر کجاست گهواره من
می گذریم ازین جهان درهمه حالیک نفر همره باد
آن یکی همسفر شعر و شمیم
یک نفر خسته از این دغدغه ها
آن یکی منتظر بوی نسیم
همه هستیم در این شهر شلوغ
این کفایت که همه یاد همیم . . .
می گذریم ازین جهان درهمه حال
می پنداریم این جهان است که می گذرد
دو قدم مانده به خندیدن برگ ؛
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ ؛
چشم در چشم بهاری دیگر...
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان
مهرازهمه بریدم تا مهربان بمانیمی روم زدیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
مرا جدایی تو می کشد
یا ترا دوباره مهربان کنم
/
همچون لب خود مدام جان میپروریه بار نقاب از چهره ام بردار به ايينه نشانم ده
سكوتم بدتر از مرگ است بميران و زوالم ده
/
مرامهرسیه چشمان زسر بیرون نخواهدشدهمچون كبوتري كه گريزد از اشيان
چندي بنام غير نشيمن گزيده ام
/
دلم به صومعه بگرفت وخرقه سالوسدست از طلب ندارم تا کام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد
/
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |