يا رب چه غمزه كردصراحي كه خون خم$$$$$با نعره هاي قلقلش اندر گلوببستتنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی ......حس میکنم که عاشق دنیای بی منی ....
يا رب چه غمزه كردصراحي كه خون خم$$$$$با نعره هاي قلقلش اندر گلوببستتنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی ......حس میکنم که عاشق دنیای بی منی ....
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی استتنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی ......حس میکنم که عاشق دنیای بی منی ....
يا رب چه غمزه كردصراحي كه خون خم$$$$$با نعره هاي قلقلش اندر گلوببست
يا مبسا يحاكي درجا من اللالي.@@@@@@@@@@@@يا رب چه در خور امد گردش خط هلاليتو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر، بالینی
يا مبسا يحاكي درجا من اللالي.@@@@@@@@@@@@يا رب چه در خور امد گردش خط هلالي
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر وسلوک....به در صومعه با بربط وپیمانه رومیک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه/اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهیک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر وسلوک....به در صومعه با بربط وپیمانه روم
تا کی به تمنای وصال تو یگانه/اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی...رمیدن ازدر دولت نه رسم وراه من استمن این زندان به جرم ِ مرد بودن می کشم، ای عشق
خطا نسلم اگر جز این خطای دیگری دارم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید/پیمای جامی دگر و من نتوانمهزاران را بهاران در فغان آرد ، مرا پاییز
که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم
تو مثل کوی بن بستی دل منمگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی...رمیدن ازدر دولت نه رسم وراه من است
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید/پیمای جامی دگر و من نتوانم
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست....شادی روی کسی خور که صفایی داردتو مثل کوی بن بستی دل من
تهیدستی ، تهیدستی دل من
اگر یک ذره بو می بردی از عشق
به دنیا دل نمی بستی دل من
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست....شادی روی کسی خور که صفایی دارد
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است... همواره مرا کوی خرابات مقام استدلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی، عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست
تو را این عشق عشقی سودمند است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است... همواره مرا کوی خرابات مقام است
تویی که بر سر همه خوبان کشوری چون تاج/سزد که همه خوب رویان دهندت باجتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است... همواره مرا کوی خرابات مقام است
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی....دل بی تو به جان امد وقت است که باز اییتا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد/آن راکه وفا نیست از عالم کم بادتا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
یتیمی که ناکرده قرآن درستای پادشه خوبان داد از غم تنهایی....دل بی تو به جان امد وقت است که باز ایی
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست...ماه وخورشید هم اینه می گردانندتویی که بر سر همه خوبان کشوری چون تاج/سزد که همه خوب رویان دهندت باج
دلم می پاشد از هماندر دل بی وفا غم و ماتم باد/آن راکه وفا نیست از عالم کم باد
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان.....هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان....با اجازه ما رفتیمیتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه چند ملت بشست
چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم
بمعجز میان قمر زد دو نیم
دلم می پاشد از هم
که زیبا می شوی گاهی
حضور گاه گاهت بازی
خورشید است با ابر
که پنهان می شوی گاهی
و پیدا می شوی گاهی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم اندام را[/FONT]می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان.....هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان....با اجازه ما رفتیم
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم اندام را
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بوداي دل اگر از ان چاه زنخدان به در ايي ...هر جا كه روي زود پشيمان به در ايي
اي دل اگر از ان چاه زنخدان به در ايي ...هر جا كه روي زود پشيمان به در ايي
یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یاد توست که من زنده ام.
یاد تو به من امید می دهد،امید به زندگی.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |