تا برآمده پیری پایم از رفتار مانددل ز غم های گلوگیر گره در گره است
"سایه" آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
کیست تا برگیرد و در سایه تکم برد
ذره ام سودای وصل آفتابم در سر است
بال همت میگشایم تا بر افلاکم برد
تا برآمده پیری پایم از رفتار مانددل ز غم های گلوگیر گره در گره است
"سایه" آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
تا چند خواهی عشق،دردِ بی دوا رادل ز غم های گلوگیر گره در گره است
"سایه" آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست
افروختن و سوختن و جامه دریدنتا چند خواهی عشق،دردِ بی دوا را
تا کی به جان باید خریدن این بلا را
در دلم ریخته بس بر سرِ هم ،غم سرِ همتا کی ای گوهر یکدانه روا می داری
کز خیال تو مرا دیده چو دریا باشد
از آن وقتی که ما را آفریدیدر دلم ریخته بس بر سرِ هم ،غم سرِ هم
دل مخوانید،خدا داده غم آباد مرا
دلم آشفتۀ آن مایۀ ناز است هنوزیاری اندر کس نمی بینیم,یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
"دوستان گلم منو ببخشید تشکراتم تموم شدن...ایشالا جبران کنم."
تا سر زلفین تو کرد پریشان دلمزان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
در نمازم خمِ ابرویِ تو در یاد آمدتا به غایت ره میخانه نمی دانستم؛
ورنه مستوری و مستی به چه غایت باشد؟
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشیتا به غایت ره میخانه نمی دانستم؛
ورنه مستوری و مستی به چه غایت باشد؟
اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشمدوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتیارب! نه دلم بستهی غمهای تو بود؟
چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟
بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟
چون جمله به امید کرمهای تو بود
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد
ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد
در راه عشق اگر سر، بر جاي پا نهاديمروز در کیب هنر کوش که می خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
رخنه ای نیست در این تاریکیدر راه عشق اگر سر، بر جاي پا نهاديم
بر ما مگير نكته، ما را ز دست مگرار
در فال ما نيايد جز عاشقي و مستي
در كار ما بهائي كرد استخاره صد بار
دلا چنان کن که گر بلغزد پایروی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نهروی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بینمژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یکدیگر افتاد
ای که دستت میرسد کاری بکندل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
چه قدر از حرف د میاد من دارم کم میارم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |