koochooloo_m
عضو جدید
تورا من چشم در راهم شباهنگاماز آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
تورا من چشم در راهم شباهنگاماز آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
تورا من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
درد از یار است و درمان نیز همیا رب چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ....
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارمدرد از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیممرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم...
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه
فریب انگیز من با وعده ای شادم کند یا نه
نه دل مفتونِ دلبندی؛نه جان مدهوشِ دلخواهی
نه بر مژگانِ من اشکی؛نه بر لبهایِ من آهی
یا کمتر اندر دامِ خوبان مبتلا شویارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخســاره به کس ننمود آن شاده هر جایی
یا کمتر اندر دامِ خوبان مبتلا شو
یا ناله کم کن؛مردِ میدانِ بلا شو
یک روز شاید همراه پرواز پرستوی عاشقی واژه لبخند به سرزمین سوخته ی من بازگردد
امید کوبه در را بفشارد
و سپیدی جای تمامی این سیاهی ها را پر کند
آنروز یر مردگان نیز سیاه نخواهیم پوشید
دارم امید که یک روز پشیمان گردیدر آتشم من و این مشت استخوان بر جاست
عجب که سینه ز ســــــوز نفس نمی سوزد!
مرده بدم زنده شدم؛گریه بدم خنده شدمدر این دیار خسته کش دگر بریده نفسم
هر چه تلاش میکنم به آرامش نمی رسم
مرده بدم زنده شدم؛گریه بدم خنده شدم
دولتِ عشق آمد و من دولتِ پاینده شدم
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالممبر حاجت به نزد تر شوری
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی ...
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود این شاهد هر جایی
رندی حافظ نه گناهی ست صعبیوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور ...
شادی و غم و دردو مداوایِ منی تورندی حافظ نه گناهی ست صعب
با کرم پادشه عیب پوش!
شادی و غم و دردو مداوایِ منی تو
عمرِ من و دینِ من و دنیایِ منی تو
ترسم از ضعف،پریدن ز قفس نتوانموصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
وین نغمۀ محبت بعد از من و تو ماندای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو
تو سیه چشم چو آیی به تماشایِ چمنوقت آن است که با نغمه ی مرغان سحر
پر بالی بگشایی به هوای وطنت!
در جام فلک باده بی دردسری نیستمن اگر کامروا گشتم و خوشدل,چه عجب؟؟مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |