ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارسترا هرجا که دیدندت
همان دم جا بجا کشتند
ترا بیرون تر از اینجا و اکنون
هر زمان و هر کجا کشتند
ترا در ظلمت آینه ها کشتند
ولی در سینه ها....
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافدیا رب ب که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره ب کس ننمود ان شاهد هرجایی...
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی | چو دل به عشق دهی دلبران یغما را |
تا به گریبان نرسد دست مرگ | دست ز دامن نکنیمت رها |
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش | بیان کند که چه بودست ناشکیبا را |
ان زمان کارزوی دیدن جانم باشد
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به خلق یار شدی
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت | چندان که بازبیند دیدار آشنا را |
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |