الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهارها کنید دگر صحبت مدارا را
فراق اگر نکشد وصل می کشد ما را
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهارها کنید دگر صحبت مدارا را
فراق اگر نکشد وصل می کشد ما را
یا پرده بر فکن که ز دل شد توان و تابوقت آن آمد که تدبیری کنی در سرای عمر تعمیری کنی
مکن زین خواب بیدارم خدا راای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین دو روز عمر غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم
شیشه ی دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست
این دل ما با نگاهی سرد پرپر میشود....
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند...
دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
سعدی
ما زنده به آنیم که آرام نگیریممن آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که این کارها کمتر کنم
{ترسم که اشک بر غم ما پرده در شودما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آرامش ما در عدم ماست
دایم گل این بستان شاداب نمیماند{ترسم که اشک بر غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر بعالم سمر شود }
{تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکد }
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
یا وفا یا خبر تو یا مرگ رقیب
بود ایا که فلک زین دو سه کاری بکند
در اندرون من خسته دل ندانم کیستدوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
.در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غو غاست
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتددگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا
من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی
فروغی بسطامی
تو از خاکم نخواهی بر گرفتنیا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرمتو از خاکم نخواهی بر گرفتن
بجای اشک اگر کوهر ببارم
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد اگه زر از روزگارم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدمزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |