یا لبم را میرسانم بر لب میگون دوستمده اي رفيق پندم كه به كار در نبندم / تو ميان ما نداني كه چه مي رود نهاني
ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد
آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد
تو كز سراي طبيعت نميروي بيروندلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
زعشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کننددل از ما برد و روی از ما نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |