رد پای احساس ...

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دختــــــرمـــــــ
مــرا ✿בخـــتر פֿانـــوم✿ مے نـامــند
[SIZE=+0]

مــضمونــے کہ جذآبیتــش نفــس گـیــر استــــ
[SIZE=+0]

دنیاے ✿دخترانہ✿ مـטּ نہ با شمع نہ با عروسـکــ معنــــا پیدآ نمــےکند
[SIZE=+0]

و نہ با اشکـ و افسوטּ
[SIZE=+0]

امــآ تمامـــ اینهآ را در بر مےگیــرد
[SIZE=+0]

مــטּ نہ ضعیفم نہ ناتـــواטּ
[SIZE=+0]

چـــرآ کہ ✿פֿב اونــב✿ مرا بــدوטּ خشونتــ و زور و بـــآزو مے پــسندد
[SIZE=+0]

اشکــ ریـختـטּ ضعفـ مـטּ نیستـ قدرتــ روح مــטּ است
[SIZE=+0]

اشک نمےریزمـ تا توجهے را جلبـ کنمـ
[SIZE=+0]

بآ اَشکَمــ روحــم را مےشویـــم ...
[/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE]
ثـاثیـرگُـذارتـریـטּ قـانـوטּ زنـدگـے مـטּ ،
قـانـوטּ { ڪہ نـبـایـכ } بـوכ !
عـاشـقِـ ڪسـے شـכمـ ؛ ڪـہ نبـایـכ !
כستـاטּ یـخ زכه امـ ، دستـاטּ تـبـכار اویـے را طـلبـ ڪـرכ ؛ ڪـہ نـبـایـכ !
כلـمـ بـودטּ آنـے را خـواستـ ؛ ڪـہ نـبـایـכ !
اشڪـ هـایـمـ بـہ یـاכ ِ ڪسـے سـرازیـر شـכنـכ ؛ ڪـہ نـبـایـכ !
میـدانـمـ . . . ایـراכ از مـטּ بـوכ .
ڪـاش میـشـכ ایـטּ روزهـا ، ڪـمـے مــُرכ !


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اولـــــ ـــین نقاش زندگی ات خـــ ــ ـ ــــودم بودم !

راز چشـ ـ ــمانت را خـ ــ ــ ـــودم روی کاغــــذ کشـ ــ ـــف کردم ...!

تـــ ـ ـــو اما دزدکی پشـــت پنجـــ ـ ــره را دید میزدی ;

کجــــــــای نقاشـ ـ ـــی رخ ربــ ـ ــودی ؟

که دیــــگر ; حتی سیــــــ ـــ ــــــگار هم نمیـــــ خواهد او را بکشـــــم ؟..
 

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز


تو اگر می دانستی؟
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسی
.
.
آه ای مرد
چرا تنهایی..؟




 

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز

گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن
شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن
دارم سر پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن
عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن
صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن
افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن
پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن
شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن
مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت وعشق ازدل گریخت
غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز

سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند
صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی همین است ،

تکـــرار نامنظم من بی تو ،

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم . . .

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


یک روز که باران می بارد
.
یک روز که چتـرمان دو نفره شــده
.
یک روز که همه جا حـسابی خـیـس اسـت
.
یــک روز که گــونـه هایــت ،
از سرما
سرخ ِ سرخ . . .
.
آرام تر از هر چـه تصـورش را کنی
آهــستـه
.
.
.
می بوسمت . . !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــرد بــایـد

.:. حــرفـش .:.

.:. قــولــش .:.

.:. فــکــرش.:.

.:. نـگـاهـش .:.

.:. قـلـبـش.:.

و ...

آنــقــدر مــردانــه باشد...

کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا...

»» بـه او اعـتــمــاد کــرد ««
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـلـخ اســــتـــــــــ !

باور ...

نبودن آنهــا کـه می توانســتــنــد باشــنـد ...

و تـلـخ تـر اســـتــــــــ امروز

باور ...

آنهــا کـه ادعای ماندن دارنــد
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای كسی تنگ است كه گمان میكردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر زمین با تمام وسعتش برای تو تنگ شد،
لحظه ای به آسمان خیره شو،
درپس طراوت ابرها بوی باران را نفس بکش،
دلت که آسمانی شد خدا را صداکن...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اَگَـــر سَرنــوشتـِـ مـَـنــ ایـنگونــهــ بــآشَــد

بــآ آنــ میــجَنگَـــمـــ

یــآ مَــن او را شِــڪَـست مــے دَهَــمــ

یـآ او مَــرا ،

بَــرآیــَـمــ مـُــهِـــمــ نیــســـتــ اَگــَـر شِــڪَـست بُــخورَمــ

مُــهـِمــ ایـنَــستــ ڪـه بـَــر سـَـرنوِشتـَـمــ میــفَــهمـآنــمـــ

بــآ هـآلـو طَــرَفــ نیــســـتـــ ...!!!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایت من , تو

حکایت " قهوه" ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم...
که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم
این طعم رو دوست دارم یا نه؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تموم شدنش را نداشتم!
و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم ... حتی تلخِ تلخ

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برای نبودن که ...!

همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی .

میتوانی همین جا پشت تمــــــام بغض هایت ...
گم شده باشی ...!

 

zeus.m

عضو جدید
الو الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که اشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شماکه گفته ای پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست ؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور ؟ خوب و صاف و واضح و رساست ؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام درد ها شفاست ... دل مرا بخوان به سوی خودت!!!
 

zeus.m

عضو جدید
وق تي خدا مادران را مي آفريد در روز ششم تا ديروقت كار مي كرد ... وقتي خدا مادران را مي آفريد در روز ششم تا ديروقت كار مي كرد. فرشتهاي اومد و پرسيد: چرا اينقدر روي اين يكي وقت مي گذاري؟ و خدا پاسخ داد : مي دوني چه خصوصياتي در نظر گرفتم تا درستش كنم ؟ بايد قابل شستشو باشه ولي پلاستيكي نباشه. بيش از 200 قسمت قابل حركت داشته باشه كه قابل تعويض باشند. و بايد بتونه از همه جور غذا استفاده كنه. .بايد بتونه هم زمان سه تا بچه رو در آغوش بگيره . با يه بوسه كه از زانوي زخمي تا قلب شكسته رو شفا بده. و همه اينها رو بايد فقط با دو تا دست انجام بده فرشته تحت تأثير قرار گرفته بود . فقط دو تا دست غير ممكنه . مطمئني اين يك مدل درست و استاندارده ؟ اين همه كار براي امروز زياده بقيهاش رو بگذار براي فردا و تكميلش كن نمي تونم ديگه آخراي كارمه. چيزي نمونده كه موجودي را كه محبوب قلبم هست رو كامل كنم. وقتي بيمار مي شه خودش، خودش رو معالجه مي كنه و مي تونه 18 ساعت در روز كاركنه فرشته نزديكتر اومد و زن رو لمس كرد: اين كه خيلي لطيفه!! بله لطيفه. ولي خيلي قوي درستش كردم . نمي توني تصور كني چه چيزهايي رو مي تونه تحمل کنه...
 

presante

عضو جدید
[FONT=&quot]
.
بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد !
اما سپـــیــــد را کافیست یکـــبار با منــشـــور گـــذر زمـان دیــدشــان
تا فهــمیــد کــه همه رنـــگهـای عــالم رابلـــدنــد !

[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به چشمانم یاد دادم چشم انتظار بمانند
در چشمی خیره نشوند
ارام اشک بریزند
و منتظر کسی باشند
که همیشه
دیر میاید
ولی زود میرود
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستمکه بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…و من …روبه روی تو …می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم…………!
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه تفاهمي...

هردو فراموشي گرفتيم !...

هر دو باختيم!...

وهر دو خوشحاليم !...

تو مرا فراموش كردي...

من خودم را...

تو مرا باختي ...

من ارزشم را...

تو براي پيروزيت خوشحالي ...

من براي تو...

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچـــه کـــه بـــاشی
از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم
مــی‌ تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی‌ شـــوی
از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی‌ فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
 

S R Engineer

عضو جدید
دلـم عـجیب تـنگ شده
بـرای تمام لحظه هـایی که
دلـت عـجیب بـرایـم تنگ می شد
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
«یکی زود به ستوه می‌آید
زود می‌رنجد
زود می‌رود
زود بر می‌گردد
یکی به ستوه نمی‌آید
نمی‌رنجد
دیر می‌رود، برنمی‌گردد.»
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت
دلتنگی ام را به باد می سپارد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا