دست‌نوشته‌ها

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوستان عزيز ...لطفا اظهار نظر در خصوص نوشته هاي دوستان رو به پروفايل عزيزان اختصاص دهيد.
سپاسگزارم.
 
آخرین ویرایش:

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته شدم از بس هر طرفمو نگاه میکنم خیانت میبینم،دو رویی میبینم،دروغ میبینم،تظاهر میبینم و خیلی چیزای دیگه که از تحمل من خارج شده:w05:


چه درست ميگويي
غم اين بي صفتان بي دين
گرده نازكمان را به زمين چسبانده
ديگر از مسجد اين ليلستان
نفسي از دم عيسي و زمان نا مانده
غم اين خفته چند ...
:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
به فردا مینگرم
بی انکه انتظار بکشم امدنی را
به نیامدن ها می اندیشم
مرداب را دوست دار م چون با گلی سپید زیبا تر میشود
همچنان که برف باگل یخ
و زمستان باشب یلدا
.....
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
سايه را خواهم گفت
كه چرا از پس اين آينه ها حيراني ؟

تو همان وهم خوشايند خيالي نزديك
در پس وسوسه ثانيه هاي تاريك
تو بلنداي غروبي غمگين
كه نسيم از نفس لمس تو ميگيرد حس
در پس خاطره قامت دل ميماني
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیاد هم سخت و پیچیده نیست
فلسفه سادگی موج میزند
در کنار هر اینه انگاه که شانه میزنی موهایت را..
در خاطره اینه ثبت می شود انعکاس تصویرتو
انگاه که ارام میگرد نگاهت
به همین سادگی...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
وقتي نوشته هاتو ميخونم...دلم عطر نور و نيايش ميگيره..سرمست ميشم.
واژه واژه غزل ميشم...همه حرفهايم بوي عطر مريم و نرگس ميگيره.

وقتي حرفهاي قشنگت روميخونم ...آسمون دلم آفتابي ميشه..گوشه گوشه صحراي دلم شقايقها سبز ميشن و سرخيشون رو به احساسم ميدن...

وقتي قاصدكهاي روياهاي شيرينت به دشت سرسبز روحم حمله ور ميشن....ميون روشنايي روز همه جا رو ستاره بارون ميكن..

هنوزم ميشه صداي نفسهاي تندت رو از روي دست نوشته هات حس كرد...هنوزم نم شبنم چشماتو ميشه از روي گلبرگ نامه هات چيد...

هر اعتراضي به حرفهاي من بكني قبول دارم....هواي دلم فقط مساعده دل دل كردنهاي توست...بگو
بگو تا دانه دانه حرفهاي تورا چون ريسمان گلي به گردنم بياويزم.

بگو تا برات از اشكهاي چشمام گردن آويز مرواريد بسازم...فقط اينجوري ميشه عشق رو باور كرد.

دلم ميخواد اعتراف كنم كه از همه واسه من مهربونتر بودي و هستي...گرچه يه وقتهايي چشمه دلت مه آلود ميشه اما بازم زيباست و خواستني و رويايي

اي گل باغ اميدم ...شكوفه هايت را مريزان..براي پاييز احساسم نگهدار ...تا به بويش باز بهاري شوم...
اي زاده نسل باران...پاك و زلال و چون دم عيسي زنده گردان جسم خشك و تفتيده ام

اي از سلاله شبنم و عشق و ايثار ..دستانت به پاكي نيايشهاي شبانه ام ...آنگاه كه بر آستان احديت برافراشته ميشود...با من بمان.

وقتي بر دستانم بوسه ميزني حرم شرم آلوده ايي زير پوستم ميدود...ميدود تا به آرزوهاي دور دستم ميرسد.ميدود تا به سر حد شوق .

با يادت هر دم بسوي تو روانم...درياي خروشانم من...طوفان بي سامانم من...ابري گريانم من..اي آرامش قلب پر آشوبم ...راه را كوتاه كن...

اي همنفس عطرپونه هاي وحشي اي همدم اهوارييم...دلم را چراغاني كن به نور چشمان زيبايت.


عزيزدلم ..هنوزم روي همون نيمكت...به انتظار شنيدن قدمهاي تو...سوسني ها رو پرپر ميكنم.
منتظرت هستم سر همون ساعت هميشگي باران خورده
بيا كه پريزادت ديگه طاقت اين دوري و تنهايي رو نداره.
كوتاه كن راه را ...كوتاه كن من را...كوتاه كن


 

shanli

مدیر بازنشسته
خدایا! ما دیگر عادت کرده ایم به گفتن و شما احتمالا عادت کرده اید به نشنیدن! ما عادت کرده ایم به تکرار و شما عادت کرده اید به رد کردن! ما عادت کرده ایم به درماندن و شما عادت کرده اید به...به چه؟! نمیدانیم!... نمیدانیم شاید هم میشنوید و میبینید و میدانید ولی نشان نمیدهید..! اگر فکر میکنید حرکتی جنتلمندانه است و اینگونه ما را بیش از پیش شیفته ی خود میکنید باید به شما بگوییم بسی در اشتباهید! چرا که ما همواره شیفته ی جنتلمنی شما بوده و با وجود تمام رقیبانمان پایه ی ثابت این رابطه ی یکطرفه هستیم!.. فقط روحمان خسته میشود! روحمان آزرده خاطر میشود! حس میکنیم کم آورده ایم و نمیتوانیم همانند قبل پا به پای شما بیایم! دوست داریم هر از گاهی شما را بپیچانیم! ما میخوایم اندکی عقب بمانیم!

ضمنا؛ ما هنوز هم سر حرف خود هستیم!
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
طعم تشنگی

وقتی امدیم هردو تشنه بودیم

او سمت کابینت ها اشپز خانه رفت با دقتی وسواس گونه زیبا ترین لیوان را انتخاب کرد پارچ

اب را برداشت با همان تبسم همیشگی لیوان را پرکرد ارام روی مبل نشست پرسید نمی خوری؟'گفتم نه

و در حالی که انگار به ملودی دلنشین ریختن اب در لیوان می اندیشید شروع به نوشیدن کرد

ومن بطری فشرده شده اب معدنی در دست کنار یخچال ایستاده سیراب شده دوباره هوس
-
نوشیدن کردم

فهمیدم زندگی همان خوردن یک لیوان اب است انگاه که تشنه ای باخود گفتم کاش تشنه بودم

و نگران شدم نه از تشنه شدن از اینکه بعد از یک عمر ی دوباره ارزوی دوباره زیستن کنم و با

خود بگویم کاش زنده بودم.....
 
آخرین ویرایش:

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
استکان چای داغ روی میز چوبی ته اتاق طعمی دلپذیر تر میگرفت زیر پرتو های طلایی رنگ خورشید که از پنجره نیمه باز وارد کلبه کوچکی می شدند در میان شالی زار سبز زیر اسمان ابی در هم امیخته با لکه های ابر سفید ....انگاه که اخرین قطرات شبنم به جا مانده ازشب روی گلبرگ گلها میچکیدند ونسیم با صدای ملایمش اواز صبگاهی میخواند بخار نیمه گرم چای را روی صورتم احساس میکردم
و هیچ گاه نمیدانستم میشود این همه زیبایی را در کنار یک استکان دید
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
: امشب همه چیز رو به راه است همه چیز آرام.....آرام ... باورت می شود ؟ دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو " تو نگرانم نشو ! همه چیز را یاد گرفته ام ! راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ! یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ! تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو ! یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ! تو نگرانم نشو
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
ان دو همچنان در هم امیخته بودند و هی می لولیدند می پیچیدند ..
احمقانه بود نه عجیب بود نمیدانم به کدامین شوق پیکر لختش بی پروا می تنید دور تن سخت خشک خالی از احساس ای که جز بوی اسارت چیزی از ان به مشام نمیرسید ...

تو فکر می کنی گل پیچ ها عاشق اند ؟
عاشق سیم خاردار ها ...


من به تمام گلهای که چون پرنده خار زار عاشقانه بر خار می نشینند تا مرز ازادی را بی کرانه کنند می اندیشم ...


یاد انهای که بی پروا برای وطنشان روی مین میرفتند تا ایران تا ایران ای ر ا ن ...



 
آخرین ویرایش:

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
...خانه

نیافتم
خانه نبود
گلخانه را هم گشتم
تا کتابخانه سر کوچه هم رفتم
اطراف داروخانه ته خیابان را بار ها برسی کردم
اما اورا در سردخانه طبقه زیرین ساختمان بیمارستان قدیمی دیدم .
روحش مرده بود.....



5-10-88ع
 
آخرین ویرایش:

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرشته‌های دنیا رو صدا کن
چشای نازتو رو به خدا کن
عمو رفته برام آب بیاره، واسه دلشوره بابا دعا کن
چشات خورشیدو لبخندو ستاره
زمین از خونه سرخت لاله زاره
برای قربت تو گریه کردن، تمام مشک‌های پاره پاره ....
به چشام خواب برمیگرده کاکا
به شهر مهتاب برمی‌گرده کاکاااا
شنیدی که میگن مرده و قولش
عمو با آب برمیگرده کاکا

سوار قایب مهتاب شد رفت دله بی طاقتش بیتاب شد رفت
کنار رود و مشک تیر خورده
عمو از خجالت آب شد رفت ..
سوار قایق شد و رفت ...
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشق هاتو نوشتی ؟ اجازه اقا بله
اجازه اقا یه سوال بپرسم؟
اجازه اقا ما بگیم
اجازه اقا برم بیرون....


نمیدونم چرا اون روزها این همه اجازه میگرفتیم
و هیچ گاه درمورد این کلمه فکر نمی کردیم
و اینکه هنوز همون معنی میده یا نه


6-10-88ع
 
آخرین ویرایش:

m-s

عضو جدید
دیشب فال حافظ گرفتم ..این غزل اومد.

دیشب فال حافظ گرفتم ..این غزل اومد.

صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم

تا بكي در غم تو ناله شبگير كنم


دل ديوانه ازآن شد كه نصيحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجير كنم


آنچه در مدت هجر تو كشيدم هيهات

دريكي نامه محالست كه تحريركنم


با سر زلف تو مجموع پريشاني خود

كو مجالي كه سراسرهمه تقريركنم


آن زمان كار ز وي ديدن جانم باشد

در نظر نقش رخ خوب تو تصوير كنم


گربدانم كه وصال توبدين دست دهد

دين ودل را همه دربازم و توفير كنم


دور شو ازبرم اي واعظ وبيهودهمگوي

من نه آنم كه دگرگوش به تزويركنم


نيست اميد صلاحي ز فساد حافظ

چون كه تقديرچنين است چه تدبيركنم

:w05:
 
آخرین ویرایش:

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه تدبيري است كه قلم مينويسد امروز :
كه عده اي مردمان مست به حريم حرمت داخل شدند
و عده اي هوشيار باديه به دست به حرام محرمت
 

hseman

عضو جدید
.......................

.......................

روزهای بودنش همه با او بیگانه بودند.

کسی نه شاخه گلی می آورد

نه برایش می خندیدند و نه می گریستند.

وقتی رفت

همه آمدند برایش دسته گل آوردند

سیاه پوشیدند و برای رفتنش گریستند

شاید تنها جرمش نفس کشیدن بود:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
خشم خشکیده

صخره با تمام ابهت خود وسنگ های تکه تکه شده اش در برابر خروش موج اگر چه ایستاده بود اما ازان قطرات موج چون دانه های عرق بر پیشانی گاوی خشمگین می چکید می چکید..
اه تصور کن ایستاده باشی برفراز توده انباشته از قطع های ریز درشت سنگ های تیز انگاه که دریا موج موج فریاد میزند جز خشم جه میبینی
اما من دیدم گیاهی سبز روییده در لابلای چین و چاک اهنین سنگها هر چند کوچک اما بزرگتر و باشکوهتر از
هر انچه انجا بود ان لحظه احساس کردم خشم خوشکیده بود....


7-10-88گ
 

دزيره

عضو جدید
خشم خشکیده

صخره با تمام ابهت خود وسنگ های تکه تکه شده اش در برابر خروش موج اگر چه ایستاده بود اما ازان قطرات موج چون دانه های عرق بر پیشانی گاوی خشمگین می چکید می چکید..
اه تصور کن ایستاده باشی برفراز توده انباشته از قطع های ریز درشت سنگ های تیز انگاه که دریا موج موج فریاد میزند جز خشم جه میبینی
اما من دیدم گیاهی سبز روییده در لابلای چین و چاک اهنین سنگها هر چند کوچک اما بزرگتر و باشکوهتر از
هر انچه انجا بود ان لحظه احساس کردم خشم خوشکیده بود....


7-10-88گ
جالب بود خصوصا دو خط آخر
راستي اين كه آخر نوشته هات منويسي تاريخيه كه اون رو نوشتي ديگه اما حرف گ چيه؟
 

م.سنام

عضو جدید
دوست دارم قلمی ازرنگین کمان بسازم وبر اسمان قلبت نقاشی کنم.
دوست دارم بر قاب وجودت طرحی از عشق بکشم.
دوست دارم در کنارتوبهترین لحظات راسپری کنم.


ای یارمهربانم:heart:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبش قبر

قبری را میمانم بی روح زیر درختی کهن سال و خشکیده گوشه قبرستان با انبوه گورها گورهایی که در خود به خاک سپرده اند ارزوهایی بی پایان..
در شبی چنان ساکت که جز ناله های جغد پیری شنیده نمی شود ناله ای بر مزاری
اما باور کن بیا و دستانت را به دستانم بگذار تا فریاد بزنیم بر قبر مان و قبر این مردگان ابدی
بیدار شویم وبیدار کنیم
وبشکافیم بشکافانیم قبر خود وهمه قبرهایی راکه می بینیم ..
برای اینکه ارزوهایمان را بیابیم مرده یا زنده
باید نبش قبر کنیم باید...


قبل از اینکه این رو بنویسم نمی دونستم نبش قبر میتونه زیاد وحشتناک هم نباشه

8-10-88گ
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوستان عزيز ...لطفا اظهار نظر در خصوص نوشته هاي دوستان رو به پروفايل عزيزان اختصاص دهيد.
سپاسگزارم.

جالب بود خصوصا دو خط آخر
راستي اين كه آخر نوشته هات منويسي تاريخيه كه اون رو نوشتي ديگه اما حرف گ چيه؟

پیشنهاد جالبیه
خوشمان امد...



 

maryam-d

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي تو

باورم کن!! می خواهم از صمیم قلب از فاصله های دور همراز من


باشی. می خواهم در این دیار به ظاهر آشنای غریب شانه هایت را

تکیه گاه سازم و در آن زمان معصومانه سر بر روی آن گذارم و به

وسعت فاصله ای که میان ماست اشک بریزم. امشب از این راه دور

تو را می خواهم. می خواهم بدانی همچون شن های داغ ساحل که

بی اختیار به عاشقانه ترین بوسه های امواج نیاز دارند ، به تو محتاجم.

می خواهم امشب به من بگویی که همیشه در کنارم هستی. می خواهم

چشم در چشمان ندیده ات بدوزم و در آنها رویای دور دستها را بنگرم.

دوردست هایی که هیچ گاه در دسترس نخواهند بود: " آمدن تو "
 
بالا