حسینیه باشگاه مهندسان ایران

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خدایا!


خالق یکتای دانا!

مهربانا!

من اینجا و....

تو آن بالای بالا!

نه دیروز و...

نه امروز و...

نه فردا....

فقط حالا

همین حالای حالا

بگیر این دست های خستۀ من

گره وا کن ز پای بستۀ من
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله :
إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللَّهِ؛

هرگاه بدعت‏ها در ميان امتم پديدار شوند، بر عالم است كه علم خود را آشكار سازد. هر كس چنين نكند، لعنت خدا بر او باد.

دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج 15, ص122, ح 149
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گاهي شک ميکنم به بودنم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلتنگ رفتنم .[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]..مي روم ..[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مي روم با هزار حرف مانده در دل[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با هزار و يک آرزوي مانده در گل[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ديگر خسته از ماندن[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه کسي در انتظار من است[/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه من در انتظار کسي[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه عشقي براي فروختن دارم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و نه پولي براي خريدن [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آنقدر گنگ گشته ام که ديگر خواب هم نميبينم!![/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتي صداي دلم را نمي شنوم !![/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من فقط هيچ دارم و هيچ [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا بخواهي قصه هاي پر از غصه دارم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حرفهاي داغدار و به عزا نشسته دارم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا ديروز مجنون قصه ها بودم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولی امروز کفني براي خود ندارم [/FONT]​

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من ديگر فرصت ماندن ندارم که گویی یارانم چشم براهند[/FONT]​
 

hrezaee2012

عضو جدید
خداوند به داوود علیه السلام وحى فرستاد که اى داود! کسى که دوستش را دوست مى دارد،
گفتارش را تصدیق مى کند و اگر از او راضى باشد، کردارش را نیز تأ یید مى کند. و با
اطمینان به دوست ، اعتماد به او پیدا مى کند و اگر اشتیاق به او داشته باشد ، تلاش
مى کند که به او برسد. اى داوود! یاد و ذکر من براى ذاکرین من است و بهشتم براى
اطاعت کنندگان و عشق و محبتم براى مشتاقین و دلباختگانم و من ویژه دوستانم هستم
.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند :

تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بی تابی مکن .


بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167)​

 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
از امام علی النقی علیه‌السلام چه می‌دانیم

حضرت امام علی النقی علیه السلام در سال 214 هجری قمری و ظاهرا در مدینه به دنیا آمده اند. آن بزرگوار در سن شش سالگی و پس از شهادت پدرشان امام جواد (220 ه ) به امامت رسیدند و تا سال 254 ه – و به مدت 34 سال – عهده دار این منصب سترگ الهی بودند.
مادر ایشان بنابر مشهور سمانه نام دارد. از امام، چهار پسر و یک دختر باقی ماندند: امام حسن عسکری، حسین ، محمد و جعفر - معروف به کذاب – و عَلیّه. فعلا به این چند سطر درباره حیات شخصی ایشان بسنده می کنم.

حکّام زمانه امام دهم

امام هادی در طول دوران امامتشان با 6 نفر از خلفاء عباسی معاصر بودند: معتصم عباسی (م 227 ه ) واثق(م 232 ه ) متوکل(م 247 ه ) منتصر (م 248 ه ) مستعین(م 251 ه ) معتز (م 255 ه ) که در این میان دوران متوکل عباسی هم به لحاظ طول زمان و هم به لحاظ ثبات حکومت عباسی دارای جایگاه خاصی است.می دانیم که متوکل دشمنی خاصی با اهل بیت علیهم السلام داشته است و به ویژه نسبت به امیرالمومنین بی ادبی می کرده است. اساسا تبعید امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا و تحت نظر قراردادن ایشان در آن جا از اقدامات متوکل برای کنترل حضرت قلمداد میشود. شواهد بسیاری بر این مدعی است، از جمله تصریح سبط ابن جوزی بر این مطلب. او از قول دانشمندان تاریخ نقل می کند که متوکل به یحیی بن هرثمة گفت: ( اذهب الی المدینة و انظر فی حاله و اشخصه الینا ).تاریخ انتقال حضرت سال243 بوده است و همانگونه که شیخ مفید تصریح فرموده ده سال و چند ماه در اقامت جبری به سر می بردند. (هر چند سبط ابن جوزی آن را 20 سال و 9 ماه ذکر کرده است. )پایگاه اجتماعی امام

مکانت و منزلت معنوی حضرت در جامعه را می توان از داستانی که جناب کلینی در کافی شریف روایت کرده است فهمید. خلاصه آن چنین است که :« متوکل در اثر یک بیماری در آستان مرگ قرارگرفته بود. با توصیه پزشکی ایشان (امام هادی علیه السلام)، مشکل متوکل برطرف می شود و مادرش مبلغ ده هزار دینار به حضرت تقدیم می کند.»
زیارت جامعه یک دوره امام شناسی شیعی را به صورت روشن مطرح نموده است و اگرچه از نظر اعتبار سند محل بحث واقع شده لکن از جمله مواردی است که در اثر قوت متن اعتبار و ارزش بالائی را در میان بزرگان ما پیدا نموده است و آنها متن حدیث را دلیل بر صدور آن می دانند
از اینجا معلوم می شود که منزلت ایشان حتی در بین نزدیکان خلیفه نیز روشن بوده است. دنباله قضیه هم جالب و در عین حال تلخ است:«بعد از چند روز، فردی در نزد متوکل سعایت (و سخن چینی) امام را می کند و مدعی می شود که حضرت اموال و اسلحه جمع کرده است. متوکل دستور بازرسی شبانه منزل امام را صادر می کنند و اموال را توقیف کرده و می برند اما بعد معلوم می شود که این اموال را مادر خلیفه فرستاده بوده است و مشکل برطرف می شود. هنگامی که مامور بازرسی برای عذر خواهی خدمت امام بر می گردد ایشان این آیه را خواندند.(سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون)قضیه دیگری در این زمینه وجود دارد که نشان دهنده ارج مظلومیت آن حضرت است. مسعودی در مروج الذهب نقل می کند که در مورد دیگری از امام نزد متوکل بدگوئی می کنند. او جماعتی از ترکها را مامور کرد امام را بازداشت کنند. آنان شبانه به منزل حضرت ریختند و امام را در حالیکه مشغول تلاوت قرآن بود دستگیر کرده نزد خلیفه آوردند. مجلس شراب بود و متوکل جام شرابی در دست داشت. حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و با کمال وقاحت به ایشان مشروب تعارف کرد. امام فرمود بخدا قسم هرگز با گوشت و خون من تا کنون مشروبی مخلوط نشده است. متوکل از امام در خواست خواندن شعر کرد اما امام با خواندن چند بیت شعر آموزنده درباره مرگ از فرصت استفاده کرده و مجلس معصیت را به مجلس تذکر تبدیل نمودند.
از آنجا که ترجمه اشعار حضرت سبب طولانی شدن نوشتار می شود از ذکران آن صرف نظر نمودیم.در هر صورت بی تردید بخش زیادی از امامت حضرت هادی علیه السلام در شرایط نامناسبی سپری شده است و امام نمی توانستند آزادانه به فعالیتهای علمی و تربیتی خود بپردازند.دور امّا نزدیک

با اینکه امام هادی علیه السلام در بخش مهمی از زندگانی خود از حضور در جمع شیعیان و ارادتمندان دور بودند اما با استفاده از دو راه ارتباط خویش را با آنها حفظ کردند:راه اول : از طریق وکلای خود با شیعیان ارتباط داشتند:اساسا با گسترش تشیع از زمان امام صادق علیه السلام شبکه وکالت هم توسط ائمه اطهار مورد توجه قرار می گیرد و شیعیان مناطق دوردست بوسیله نوّاب و وکلا با ائمه ارتباط پیدا می کردند.
اساسا با گسترش تشیع از زمان امام صادق علیه السلام شبکه وکالت هم توسط ائمه اطهار مورد توجه قرار می گیرد و شیعیان مناطق دوردست بوسیله نوّاب و وکلا با ائمه ارتباط پیدا می کردند
امام هادی علیه السلام هم در همین راستا این روش را ادامه دادند. ایوب بن نوح، جعفر بن سهیل صیقل، علی بن جعفر همانی ، فارس بن حاتم قزوینی ، علی بن ریان بن صلت قمی، علی بن حسین بن عبد ربه ، ابو علی بن راشد، علی بن مهزیار اهوازی ابراهیم بن مهزیار اهوازی، ابراهیم بن محمد بن همدانی، محمد بن فرح، خیران احمد بن اسحاق قمی و از همه مهمتر عثمان بن سعید عمری اسامی 14 وکیل امام است که در اختیار داریم.شرح بیشتر سازمان وکالت را به خواست خدا در جای دیگر خواهیم داد.راه دوم : از راه مکاتبه و نامه نگاری با ارادتمندان:آنگونه که مرحوم آیة الله میانجی در کتاب ارزنده مکاتیب الائمة جستجو کرده اند از آن حضرت 266 نامه در موضوعات مختلف به دست ما رسیده است.میراثی گرانسنگ

علاوه بر نامه های یاد شده احادیث منقول از آن امام همام بخش دیگری از میراث حضرت را برای ما به یادگار گذاشته اند که یکی از مهمترین و معروفترین آنها زیارت جامعه کبیره است. جناب شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه این زیارت عالی قدر را از آنحضرت روایت کرده اند.زیارت جامعه یک دوره امام شناسی شیعی را به صورت روشن مطرح نموده است و اگرچه از نظر اعتبار سند محل بحث واقع شده لکن از جمله مواردی است که در اثر قوت متن اعتبار و ارزش بالائی را در میان بزرگان ما پیدا نموده است و آنها متن حدیث را دلیل بر صدور آن می دانند.امید است که خوانندگان محترم توفیق قرائت و مطالعه این زیارت شریف را که در کتب مختلفی ذکر شده است از دست ندهند و از مضامین آن بیشترین بهره را ببرند.
سید محمد مهدی رفیع پور (مدرس حوزه علمیه قم)
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منابع اصلی مقاله :1) اصول کافی ، شیخ کلینی2) الارشاد ، شیخ مفید3) الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر جزری4) قاموس الرجال ، شیخ محمد تقی تسقری5) مکاتیب الائمة ، شیخ احمد میانجی6) تذکرة الخواص ، سبط ابن الجوزی7) موسوعة التاریخ الاسلامی ج 8 شیخ محمد هادی یوسفی8) سازمان وکالت ، محمد رضا جباری
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگينامه امام هادي (ع)

زندگينامه امام هادي (ع)



تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی النقی (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .


در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت .

به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به متوکل خليفه زمان خود نامه ای خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند .

و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است .

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدين سان پايه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد .

با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند .

بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشته اند .

پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيی بن هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . ا

و نيز به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است .

باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟ يحيی گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجيد و کتابهای علمی چيزی نيافتم . متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع ) هميشه بيمناک و خاشع بود .

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودی حاصل مي شود .

چنين کردند ، آن جراحت بهبودی يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .

آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگری سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود .

با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و رياست ظاهری بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که شيعيان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد .

اين قبيل مراقبتها پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نيز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " .

در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهايی که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وی در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . "


اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايی چون " علی بن جعفر ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است .


متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وی پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح اصول رهبری در اجتماع اسلامی مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعی برای اين کار مأموريت داشته است .

زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و فقه سياسی بدان رسيده باشد " .


صورت و سيرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمي خاستند .


خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که بر وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .


شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالين او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکری پيشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .



زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهيزگار که بسياری گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .

منبع : http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/biography-imam.html
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز




فضائل امام هادی علیه السلام (13) : امام علیه السلام و علم اسرار
نویسنده : سید علی اکبر قریشی
محدثى به نام حسين بن على نقلمى‏كند: مردى محضر امام هادى (علیه السلام) آمد، بشدت مى‏لرزيد ومى‏ترسيد، گفت: يا ابن رسول الله! پسر من از محبين شماست، امشب او را ازفلان بلندى به پايين خواهند انداخت و در آن جا دفنش خواهند كرد.
امامفرمود: چه مى‏خواهى؟ عرض كرد: آنچه پدر و مادر مى‏خواهند يعنى سلامت ونجات پسرم را، فرمود: بر او ضررى نخواهد رسيد، به منزلت برگرد، پسرت فرداپيش تو خواهد آمد، چون صبح شد، ديد پسرش صحيح و سالم آمد، پدرش فرمود: پسرعزيرم! جريانت از چه قرار شد؟
گفت: پدرجان! وقتى كه قبرم را كندند ودستهايم را بستند تا از بلندى پرتابم كنند، ده نفر انسان پاك و معطر آمدندو به من گفتند: چرا گريه مى‏كنى؟ گفتم: مى‏خواهند مرا بكشند.
گفتند:وقتى كه كشنده كشته شد، خودت را آماده كرده ملازم قبر رسول الله مى‏شوى؟گفتم: آرى، در اين بين آنها حاجب خليفه را كه مأمور كشتن من بود گرفته واز قله كوه پايين انداختند، كسى نعره او را نشنيد و كسى آن مردان را نديد،آنها مرا پيش تو آوردند و منتظر خروج و رفتن من هستند، اين را گفت، پدرشرا وداع كرد و رفت.
پدرش محضر امام هادى (علیه السلام) آمد و ماجرا راتعريف كرد، در آن موقع اراذل و اوباش راه مى‏رفتند و مى‏گفتند: فلانى رااز قله كوه به پايين انداختند، امام (علیه السلام) با شنيدن سخن آنها تبسممى‏كرد و مى‏فرمود: آنچه را كه ما مى‏دانيم آنها نمى‏دانند، يعنى فكرمى‏كنند كه آن جوان را انداخته‏اند، حال آن كه حاجب را انداخته و تكه پارهكرده‏اند.(۱)

ظاهراً ملازم شدن در مدينه و كنار حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ماندن براى آن بوده كه ديگر در سامراء نماند و كسى او را نشناسد.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
همراه با امام دهم در پادگان سامرّاء



امام هادی علیه السلام هنگام شهادت امام جواد علیه السلام و بعد از آن در مدینه حضور داشتند تا اینکه متوکل عباسی آن حضرت را به سامراء منتقل کرد.

شیخ مفید(ره) سبب انتقال امام هادی علیه السلام به سامراء را اینگونه بیان می کند:دلیل احضار حضرت ابوالحسن امام هادی علیه السلام به سامرا این بود: عبد اللَّه بن محمد که در مدینه منوره امور جنگى و امامت جماعت را بر عهده داشت از امام هادی علیه السلام به متوكل شكایت و از ایشان بدگویی کرد و منظورش هم از این کار رساندن آزارى به آن حضرت بود.امام هادی علیه السلام از بدگویی او با خبر شده نامه ای به متوكل مرقوم فرمود به این مضمون:«نفس سركش عبداللَّه او را بر این داشته كه از من بدگویی کند و آنچه نوشته همگی دروغ است».متوكل پس از قرائت نامه امام علیه السلام ، عریضه ای تقدیم داشت و آن حضرت را با بهترین طرز ممکن به سامرا دعوت کرد.

این نامه كه به حضرت ابو الحسن امام هادی علیه السلام رسید اسباب سفر مهیا كرده به همراه یحیى بن هرثمه (فرستاده متوکل) به سمت سامرا عزیمت فرمود. وقتی حضرت وارد شهر سامرا شدند متوكل كه خود، نامه دعوت برای امام علیه السلام فرستاده بود به جاى اینكه به استقبال بیاید و سر راه آن جناب قربانى کند به یاد مهمان نوازی كوفیان افتاد و روز ورود آن حضرت خود را مخفى ساخت. امام علیه السلام به ناچار در كاروانسرایى كه محل بى ‏كسان بود و «خان الصعالیك» نامیده مى‏شد رحل اقامت افکندند و یك روز در آنجا به سر بردند.

متوكل روز بعد شرمنده شده دستور داد تا منزلى براى آن حضرت محیا كردند و حضرت به آنجا تشریف برد.[1]
مدتى كه امام هادی علیه السلام در سامرا به سر می برد ظاهرا نگرانى نداشت و با احترام زندگی می کرد؛ اما این ظاهر کار بود چرا که در باطن کار، متوکل در تلاش بود تا شاید بتواند حیله ای کند و آن حضرت را از بین ببرد. ولی تا زنده بود به مقصود خود نائل نشد.

یكى از مخالفان اهل بیت به نام ابن عون ابرش به یكى از شیعیان نوشت كدام یك از پیشوایان را تاكنون شنیده یا دیده اى كه در چنین مواردى پیراهن چاك كرده باشند ؟ امام در پاسخ گفتند: اى ناآشنا به مسائل! آیا نشنیده اى كه موسای پیامبر علیه السلام در مرگ برادرش هارون پیراهن چاك نمود


با «ایّام» دشمنی نکن


صقر بن ابى دلف كرخى گفت وقتى متوكل مولایم ابو الحسن عسكرى علیه السّلام را زندانى كرد آمدم كه از آن جناب احوالپرسى كنم. زَرَافى كه نگهبان بود نگاهى به من كرد و دستور داد تا مرا پیش او ببرند. وقتی پیش او رفتم از من پرسید: حالت چطور است. گفتم: خوب. گفت: بنشین. من نشستم؛ اما با خود گفتم كه این چه كارى بود كردم؛ كاش نیامده بودم. در این موقع دستور داد مردم از اطرافش متفرق شوند آنگاه رو به من كرد و گفت: براى چه آمده‏اى؟ گفتم: كارى نداشتم. گفت: شاید آمده‏اى از حال مولایت بپرسى؟ گفتم: مولا کدام است؟! مولاى من امیرالمؤمنین‏ است. گفت: مولاى تو مولاى واقعى است از من نترس من هم اعتقاد تو را دارم. گفتم: الحمد للَّه.گفت: میل دارى آن جناب را ببینى؟ گفتم: آری. گفت: صبر كن تا نامه رسان از خدمتش خارج شود. مدتى نشستم وقتى پیك خارج شد به غلام خود گفت: دست صقر را بگیر و او را داخل همان اطاق ببر كه آن مرد علوى زندانى است و آن دو را تنها بگذار. غلام مرا نزدیك اطاقى برد و اشاره كرد داخل شو.



دیدم امام علیه السّلام روى حصیرى نشسته و جلو آن جناب قبرى را كنده‏اند. سلام كردم جواب داد و فرمود: بنشین! بعد فرمود: براى چه آمده‏اى؟ عرض كردم:
آمدم از حال شما مطلع شوم باز چشمم كه به قبر افتاد گریه‏ام گرفت. فرمود: صقر گریه نكن آنها حالا آسیبی به من نمی رسانند. گفتم: الحمداللَّه.بعد عرض كردم: حدیثى از پیامبر اكرم صلّى اللَّه علیه و اله نقل كرده‏اند كه من معنى آن را نمیدانم. فرمود: کدام حدیث؟ عرض كردم: اینكه پیغمبر اكرم صلّى اللَّه علیه و اله فرموده است:«ایام را دشمن مدارید كه با شما دشمنى خواهند ورزید»؛ معنى این جمله چیست؟ فرمود:«آرى ایام ما هستیم تا آسمان و زمین پایدار است، شنبه نام پیامبر صلّى اللَّه علیه و اله است و یكشنبه اشاره به امیرالمؤمنین، دوشنبه حسن و حسین علیهماالسّلام و سه شنبه علی بن الحسین علیه السلام و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و چهارشنبه موسى بن جعفر و علی بن موسى و محمّد بن علی و من، و پنجشنبه پسرم حسن بن علی و جمعه پسر پسرم كه گروه حق‏ جویان معتقد به او مى ‏شوند و او زمین را پر از عدل و داد مى‏ كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. این است معنى ایام؛ در دنیا با آنها دشمنى نورزید كه در آخرت با شما دشمنى خواهند كرد. بعد فرمود خداحافظى كن و برو كه بر تو نگرانم و اینجا امن نیست.[2]

مدتى كه امام هادی علیه السلام در سامرا به سر می برد ظاهرا نگرانى نداشت و با احترام زندگی می کرد؛ اما این ظاهر کار بود چرا که در باطن کار، متوکل در تلاش بود تا شاید بتواند حیله ای کند و آن حضرت را از بین ببرد. ولی تا زنده بود به مقصود خود نائل نشد


در غم فراق


بعد از متوکل، منتصر و مستعین هم حکومت کردند و آنها هم به درک واصل شدند. بعد از مستعین، مُعتز حکومت را به دست گرفت و به دست همین ملعون بود که امام هادی علیه السلام با زهر به شهادت رسید.حضرت ابو الحسن مدت ده سال و اندى در سامرا زندگی کرد و هنگام شهادت چهل و یك سال داشتند.طبق وصیت و سفارش مخصوص آن حضرت در منزل مسكونى‌اش واقع در محله عسكرى شهر سامراء مدفون گردید[3] و فرزند برومندش امام حسن عسكرى علیه السلام پیش از آنكه خلیفه عباسى یا نمایندگان او برسند بر جنازه پدر در جاده اى كه مقابل منزل موسى بن بغا قرار داشت نماز گزارد.[4]مسعودى صاحب كتاب مروج الذهب می نویسد: بر پیکر [امام هادی علیه السلام]، احمد فرزند متوكل در شارع(خیابان) ابى احمد نماز گزارد[5] و در منزل خود مدفون گردید.در عزای امام هادی علیه السلام عموم اهل سامراء متأثر و گریان شدند؛ مخصوصا خاندان امامت که حالت فوق العاده اى داشتند. صاحب رجال كشى با اسانید معتبر خود نقل كرده است:در روز رحلت امام هادى علیه السلام فرزند برومندش ابومحمد حسن عسكرى علیه السلام با پیراهن چاك از منزل بیرون آمد. یكى از مخالفان اهل بیت به نام ابن عون ابرش به یكى از شیعیان نوشت كدام یك از پیشوایان را تاكنون شنیده یا دیده اى كه در چنین مواردى پیراهن چاك كرده باشند ؟ امام در پاسخ گفتند: اى ناآشنا به مسائل! آیا نشنیده اى كه موسای پیامبر علیه السلام در مرگ برادرش هارون پیراهن چاك نمود.[6]پی نوشت:1. الارشاد، ج2، ص 309-311.2. الخصال، ج2، ص394.3. اثبات الوصیة مسعودى ، ص 454 .4. مروج الذهب، ج 4 ، ص 310.5. همانگونه که اشاره شد نماز امام هادی علیه السلام را امام حسن عسکری علیه السلام قبل از آمدن ماموران حکومتی اقامه کردند و نمازی که دستگاه حکومتی به گمان خود برگزار کرد یک نماز تشریفاتی بود.6. جلاء العیون، سید عبد الله شبر، ج 3 ، ص 121.

امید پیشگر


بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
عكس کمتر دیده شده از درون ضريح مقدس حضرت امام هادي عليه السلام است.
در اين تصوير به ترتيب از بالا، مزار مطهر امام هادي عليه السلام، مزار مطهر حضرت امام حسن عسكري عليه السلام و مزار مطهر حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف ديده مي شود:







 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امر و فرمان خداوند بسوی شماست




یکی از مظلومترین امامان شیعه حتی در بین شیعیان، حضرت ابوالحسن ثالث، علی النقی، امام هادی علیه السلام می باشد، چرا که کمتر نام و ثنایی از ایشان به میان می آید، گرچه عمیق ترین، زیباترین، جذاب ترین، دقیق ترین، وزین ترین رساله امام شناسی که لایق حضرات معصومین باشد، منسوب به حضرتش می باشد.

بر آن شدیم تا فقط یک جمله از این زیارتنامه را به حدّ وسع خود به بحث بگذاریم تا نمی از یَم دریای هادی علیه السلام را بهره مند شویم.

«و أمرُه إلیکم»

غرض از انتخاب این جمله هم عمیق بودن و هم چند بُعدی بودن آن می باشد و از طرفی ممکن است شبهاتی در ذهن ایجاد کند، به همین دلیل این جمله را انتخاب نمودیم تا کمی به عمق این زیارتنامه اشاره کنیم.

اولین نکته که تذکر آن خالی از لطف نیست این است که این جمله مثل بسیاری دیگر از جملات این زیارتنامه مقتبس از آیات قرآنی می باشد. بعنوان مثال: جمله ی «من أطاعکم فقد أطاع الله» اشاره به آیه 80 نساء دارد: «من یطع الرسول فقد أطاع الله»؛ یا جمله ی «من اتّبعکم فالجنة مأواه» مقتبس از «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنة هی المأوی» می باشد؛ یا به شکل خیلی واضح «عصمکم الله من الزلل ... و طهّرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهّرکم تطهیرا» اشاره به آیه تطهیر دارد. یا جمله «و جاهدتم فی الله حق جهاده» اشاره به آیه پایانی سوره حج دارد: «و جاهدوا فی الله حق جهاده»؛ و یا مثل جمله «و دعوتم الی سبیله بالحکمه والموعظه الحسنة» اشاره به آیات پایانی سوره نحل دارد: «ادع إلی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه».

خلاصه اگر کسی با دید قرآنی به سراغ کلام اهل بیت علیهم السلام خصوصاً این زیارتنامه برود آنرا نسخه دیگری از قرآن و یا بعبارتی روی دیگر سکه می یابد و به خاطر همین نکته از نهج البلاغه به «أخ القرآن» و از صحیفه به «أخت القرآن» تعبیر شد.
و اما جمله مورد بحث «و أمره إلیکم» به آیه 33 سوره نمل اشاره دارد که وقتی بلقیس از مشاوران و امرای لشگرش نظرخواهی نمود آنها بعد از ارائه نظر خود گفتند: «والأمر إلیک فانظری ماذا تأمرین» یعنی تصمیم گیری با تو است پس دقت کن ببینی چه دستوری می دهی؟ (دستور به صلاح یا فساد) حال با توجه به اینکه در زیارتنامه ضمیر «امره» به خداوند بازمی گردد، ترجمه کلمه به کلمه ی این جمله می شود «و امر خداوند بسوی شماست» که این جمله دارای چند احتمال می باشد:
فرمان خدا برای کل عالم هستی اعم از تکوینی و تشریعی اولا و بالذات بسوی شما است و از سمت شما بسوی خلایق، و این شما هستید که اوامر تکوینی و تشریعی خداوند در قلب مقدس شما تبدیل به عزم و تصمیم می شود چرا که شما ظرف علم خدا و ظرف مقادیر امور هستید

1- تصمیم و فرمان خداوند با شماست (یعنی شما بجای خدا تصمیم می گیرید و فرمان می دهید) که این احتمال قطعاً باطل است خصوصاً با توجه به جملاتی دیگر که در همین زیارتنامه می باشد و تأکید بر این می نماید که اهل بیت علیهم السلام فقط دعوت به سمت خدا و تبعیت از امر او می نمایند.

مثلاً: «الی الله تدعون و علیه تدلون و به تؤمنون و له تسلمون و یأمره تعلمون و الی سبیله ترشدون و بقوله تحکمون یا أحکمتم عقد طاعته» که تمام این جملات دارای حصر می باشند و این جملات کاملاً شبهه را برطرف می نماید و به هیچ وجه جایی برای احساس هیچ نوع غلوّی باقی نمی گذارد و این حکایت از علوّ شأن این زیارتنامه است که علی رغم بیان فضائل در حدّ اعلی مرز بین علوّ و حقیقت دقیقاً رعایت شده و این مؤید صدور این متن شریف نیز می باشد.

2- احتمال دوم این است که مراد از این جمله این باشد که فرمان خدا بسوی شما است از طرف خداوند مأموریت دارید و شما مخاطب اوامر الهی هستید، که این احتمال نیز بعید به نظر می رسد از این جهت که هم خلاف ظاهر این جمله است (خصوصاً با توجه به آیه ای که از آن اقتباس شده) و هم از این جهت که در این صورت این جمله خالی از مدح خواهد بود و حال آنکه تمامی جملات زیارتنامه در مقام مدح حضرت می باشد.

دلیل اینکه از مدح خالی است این است که همه ی موجودات اعم از جمادات و موجودات ذی شعور از طرف خداوند مأموریتی ویژه و خاص به خود دارند چه امر تکوینی و چه امر تشریعی: «فقال لها و للارض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین ... و أوحی فی کل سماء أمرها ...» (11 و 12 فصلت)

مگر این که گفته شود مراد این است که اول مخاطب و اول مأمور شمایید یعنی اولین لایق تخاطب با حضرت باری شما هستید که این معنا با حصر تناسب دارد که حصر نیز از جمله فهمیده نمی شود.


3- مراد این باشد که فرمان خدا برای کل عالم هستی اعم از تکوینی و تشریعی اولا و بالذات بسوی شما است و از سمت شما بسوی خلایق، و این شما هستید که اوامر تکوینی و تشریعی خداوند در قلب مقدس شما تبدیل به عزم و تصمیم می شود چرا که شما ظرف علم خدا و ظرف مقادیر امور هستید : «عیبه علم الله»، معادن حکمه الله مهبط الوحی، خزّان العلم، حفظه سرّ الله» فلذا در حدیث آمده که بر امر امامت با سوره قدر احتجاج کنید چرا که خداوند در این سوره می فرماید: «تنزل الملائکه و الروح فیها من کل امر» و شکی نیست محل نزول ملائکه همان قلب انسان کامل است؛ نه محل ظاهری و مادی بدلیل: «و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الأمین علی قلبک لتکون من المنذرین» شعراء 194 و «فانه نزله علی قلبک» بقره 97

بعبارت دیگر مراد از این جمله این باشد که شما مَظهَر و مُظهِر اوامر الهی هستید چنانچه در جمله ی دیگری در همین زیارتنامه می خوانیم:

«والمظهرین لأمرالله و نهیه»

و شاید به همین خاطر باشد که در حدیث وارد شد «لیله القدر فاطمه من ادرکها فقد ادرک لیلة القدر» (مسند فاطمه الزهرا عطاردی) چرا که شب قدر ظرف نزول ملائکه است و ظرف تقدیر امور و فاطمه نیز طبق احادیث صحیحه ی کافی بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله جبرئیل بر او نازل می شد و ما کان و مایکون را برای او بیان می نمود فلذا چقدر دقیق و چقدر عمیق سروده است مرحوم محقق اصفهانی آنجا که در شأن مجلله فرموده است:

لیله قدر اولیاء، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق علی کند

و مهمتر از این فرموده:

لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند
در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان در نشئات کن فکان، حکم بماتشاء کند

اگر کسی با دید قرآنی به سراغ کلام اهل بیت علیهم السلام خصوصاً این زیارتنامه برود آنرا نسخه دیگری از قرآن و یا بعبارتی روی دیگر سکه می یابد و به خاطر همین نکته از نهج البلاغه به «أخ القرآن» و از صحیفه به «أخت القرآن» تعبیر شد

البته مثل خود زیارتنامه بعد از بیان این مطالب و اشعار سریع این تذکر را بدهیم که:

در اتّقوامون بامره العاملون بإرادته، یعنی اهل بیت علیهم ا لسلام بسیار قیام کنندگان به امر خدا و عمل کنندگان به اراده ی او هستند، لکن اراده الله و امرالله چیزی جز همان اراده و أمر اهل بیت علیه السلام نیست چرا که اراده و امر آنها در طول اراده و امر خداست و در یک جمله چون فانی در خداوند هستند به همه شئون پس اراده و امر آنان نیز فانی در اراده و امر خداست و اصلاً به عبارت دیگر عینیت بین آن دو برقرار است!
فلذا بعد از جمله ی «وأمره إلیکم» سریعاً این جملات وجود دارد که «من والاکم فقد والی الله و من عاداکم فقد عادی الله و من اجلکم فقد احب الله .....»
خوب دقت شود! نفرموده است که کسی که شما را دوست بدارد بمنزله این است که خدا را دوست داشته با یعبارتی دوست داشتن شما بمنزله دوست داشتن خداست! چرا که حرفی از تنزیل در اینجا نیست حرف از تحقیق است که با کلمه ی «قد» افاده شده یعنی دوست داشتن شما به تحقیق همان دوست داشتن خداست و محبت الهی مَظهر و مُظهری جز محبت شما ندارد! فلذا در همین زیارتنامه می خوانیم «وأمرکم رشد» چرا که امر آنها امر خداست و این خداست که امر را رشد قرار می دهد: «و هیّئ لنا من أمرنا رشداً»!

ملاحظه نمودید که در بین سه احتمال گذشته این مطلب مشترک بود که در هر سه احتمال کلمه أمر به معنی فرمان و دستور بود، این احتمال که کلمه امر معنای دیگری از آن اراده شده باشد مثل شأن و کار یا همان فعل بسیار بعید است و اصلاً معنای محصلی نخواهد داشت بلکه در این صورت معنا فاسد است! یک احتمال دیگر که آن نیز بعید به نظر می رسد ولی از حیث معنی به نوعی به همان احتمال سوم رجوع می کند این است که «الی» به معنی «مع» باشد یعنی فرمان خدا همراه شماست چرا که شما سفیران الهی و مبینین احکام و دستورات او هستید

در آخر می توان اعتراف نمود که علی رغم بیان احتمالات گذشته، اظهار عجز از وصول به کنه عبارت اولی می باشد.

حمید حاج علی (مدرس حوزه علمیه قم)
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
زبان دانی امام علی النقی علیه السلام



دین اسلام سه ویژگی جامع، جهانی و جاویدان دارد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام نیز الگوهای جامع، جهانی و جاویدانند. هر یك از امامان علیهم السلام در عصر خویش برترین شخصیت جهانی بوده اند و همه فضایل و ارزشها را با هم در سطح عالی داشته اند.


امام رضا علیه السلام همین حقیقت را در تعریف «امام» آورده و فرموده اند:
«امام یكتای زمان خود است، هیچ كس به او نمی رسد و هیچ دانشمندی برابرش نیست و نظیری برای او پیدا نمی شود. بدون درخواست و اكتساب، همه فضیلتها را دارد واختصاص او به همه فضیلتها، الهی و از جانب خدای فضیلت دهنده بخشنده است».

(1)
آن حضرت در ادامه همین حدیث درباره دانش انبیاء و ائمه نیز فرموده اند:«خداوند به پیامبران و امامان از خزانه علم و حكمتش آنچه را كه به دیگران نداده، ارزانی داشته است و دانش آنان بالاتر از دانش تمام اهل زمانشان است».

(2)
براساس این حدیث رضوی، هر امامی در زمان خود شخصیت بی نظیر در همه فضیلتها و امتیازات است. حضرت امام علی النقی علیه السلام، دهمین امام معصوم و خورشید تابناك از اهل بیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم است. امام نقی علیه السلام یگانه دوران در همه فضیلتها و محاسن و علوم است. آن امام همام همانند سایر امامان هر چه را خواست و اراده نموده، دارا بوده و برخی آثار آن در تاریخ امامت گزارش شده است.یكی از امتیازات امام دهم كه جلوه های آن بر اساس مشاهدات اصحاب امام علیه السلام در زندگانی آن حضرت وجود دارد، آگاهی كامل از همه زبان های معاصر خویش است.امام هادی علیه السلام مثل سایر امامان بر همه زبانهای دنیا تسلط كامل داشته اند. امام در گفتگویی با عموم مردم، سخنان هر انسانی با هر زبانی را به درستی متوجه شده و بدون نیاز به مترجم پاسخ او را به زبان خودش داده اند. در اینجا تنها تعدادی از این گفتگوهای آن امام بزرگوار برای روشن شدن این حقیقت بیان می شود.

مطابق احادیثی كه ذكر شد و در آن برخی نمونه های «زبان دانی» امام علی النقی علیه السلام گزارش شد، آن حضرت با زبانهای مردم دنیا آشنا بوده اند و در گفتگوها و مناظرات و مذاكرات با هر كس با زبان خودش سخن می گفته اند


هفتاد و سه زبان

مرحوم قطب الدّین راوندى و ابوحمزه طوسى به نقل از ابوهاشم جعفرى حكایت می كند:روزى از روزها به محضر مبارك حضرت ابوالحسن هادى صلوات اللّه علیه وارد شدم و پس از عرض سلام نشستم .پس از گذشت لحظاتى ، حضرت با من به زبان هندى صحبت فرمود؛ ولى من نتوانستم پاسخ فرمایشات وى را بدهم، چون به زبان هندى آشنا نبودم .در همین اثناء، متوجّه شدم كه ظرفى پُر از سنگ ریزه در كنار امام علیه السلام قرار دارد، حضرت یكى از آن ریگ ها را برداشت و درون دهان مباركش نهاد و آن را مقدارى مكید و سپس همان ریگ را به من عطا نمود و فرمود داخل دهان خود بگذار.دستور حضرت ، آن ریگ را داخل دهان خود نهادم و قبل از آن كه از محضر شریف آن حضرت مرخّص شوم ، حالتى را در خود احساس كردم ، مثل این كه مى توانم غیر از عربى هم سخن بگویم و در همان موقع به هفتاد و سه زبان ، سخن گفتن را فرا گرفتم كه یكى از آن ها زبان هندى بود.

(3)
تکلم به زبان ترکی

ابوهاشم جعفری گفته است: درمدینه، امام علی النقی علیه السلام با «بغا» از نگهبانان متوكل عباسی كه ترك زبان بود، به تركی سخن گفتند. وی از اسب پیاده شد و جای اثر پای اسب امام را بوسید. او را قسم داده و خواستم از سخنان امام به من خبر دهد.بغا پرسید: هذا نبیّ؟ این شخص پیامبر است؟گفتم: پیامبر نیست.گفت: او مرا با نامی كه در سرزمین های ترك نشین در كودكی صدا می زدند و هیچ كس تا امروز از آن خبر نداشت صدا زد!

(4)
گفت:چگونه شگفت زده نشوم! امام هادی علیه السلام پیوسته به زبان سقلابی ( اسلاوی) همانند یكی از خود ما سخن می گفت، به گونه ای كه تصور كردم او سقلابی است و در آنجا بزرگ شده است

در این گفتگوی امام هادی علیه السلام با «بغا» به زبان تركی، آگاهی امام از گذشته های دور او و خبر غیبی آن حضرت، او را به احترام فوق العاده نسبت به شخصیت مقدس الهی امام واداشته است.

زبان فارسی و اسلاوی


«علی بن مهزیار» گفته است: به محضر امام علی النقی علیه السلام شرفیاب شدم و امام به فارسی با من سخن گفتند. روزی غلام خود را خدمت امام فرستادم. اوكه سقلابی بود، در هنگام بازگشت بسیار شگفت زده بود، پرسیدم: چه خبر شده است؟گفت:چگونه شگفت زده نشوم! امام هادی علیه السلام پیوسته به زبان سقلابی ( اسلاوی) همانند یكی از خود ما سخن می گفت، به گونه ای كه تصور كردم او سقلابی است و در آنجا بزرگ شده است.

(5)
ابوهاشم جعفری نیز گفته است من با متطیب در محضر امام علی بن محمد النقی علیه السلام به فارسی سخن گفتم. امام روی به من نموده و با تبسم فرمود:گمان می كنی غیر از تو كسی فارسی را به خوبی نمی داند؟متطیب به امام عرض كرد: جانم فدای شما باد! شما فارسی را خوب می دانید؟امام پاسخ دادند: آری.

(6)
وی همچنین گفته است: درمحضر امام هادی علیه السلام بودم، غلامی در خدمت امام بود. من با او فارسی سخن گفتم و او نفهمید. امام سخنم را به عربی برگردانده و به اطلاع او رساندند.

(7)
مطابق احادیثی كه ذكر شد و در آن برخی نمونه های «زبان دانی» امام علی النقی علیه السلام گزارش شد، آن حضرت با زبانهای مردم دنیا آشنا بوده اند و در گفتگوها و مناظرات و مذاكرات با هر كس با زبان خودش سخن می گفته اند.بنابراین هر یك از امامان برای هدایت انسان ها به هر زبانی كه خواسته اند، با تسلط كامل سخن گفته و بی نیاز از واسطه و مترجم بوده اند. در این امتیاز نیز امامان سرآمد زمان خویش بوده و با زبانهای متفاوت حقایق الهی و معارف اسلامی را بیان كرده اند.پی نوشت:1) إكمال الدین و إتمام النعمة، ص 678.2) همان، ص 680.3) الخرایج و الجرائح، ج 2، ص 673، ح 3؛ الثّاقب فى المناقب ، ص 532، ح 467؛ بحارالانوار، ج 50، ص 138، ح 32؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 409.علامه مجلسی، ، مؤسسة الوفاء، لبنان، بیروت،چاپ سوم، 1403 ه ق، 1983م4) بحارالانوار، ج 50، ص 124.5) همان، ج 50، ص 130؛ بصائرالدرجات، صص 249-333.6) بحارالانوار، ج50، صص 136-137.7) همان، ج50، ص137؛ بصائرالدرجات، ص338.


فرآوری: ابوالفضل صالح صدر
بخش

تاریخ و سیره معصومین تبیان

منابع:چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه السلام، عبدالله صالحی.روزنامه قدس، شماره 5743.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام هادی علیه السلام در برابر دو انحراف

مسأله خلق قرآن


از مهمترین بحثهایی که در آغاز قرن سوم دنیای تسنّن را به خود مشغول داشته جدال بر سر مسئله حدوث و قِدَم قرآن بود که خود موجب پیدایش فرق و گروههایی در میان آنها شد . اولین کسی که این مسئله را مطرح ساخت احمد بن ابی داود بود.

(1) سپس مأمون و پس از وی معتصم آن را دنبال کرده و سخت می‌کوشیدند تا علما و محدثین را بر قبول آن ـ اعتقاد به حدوث قرآن ـ که در تاریخ به عنوان محنة القرآن از آن یاد شده وا دارند. احمد بن حنبل در رأس اهل حدیث اعتقاد به قدم قرآن داشته و در این باره تحت فشارها و اهانت های حکومت عباسی و حتی به دستور آنها زیر ضربه‌های شلاق نیز قرار گرفته است.

پس از معتصم جانشین او ، متوکل جانب ابن حنبل را گرفته و به کمک هم ، قضیه را به نفع مذهب وی ـ اعتقاد به قدم قرآن ـ خاتمه داده و علمای مخالف خود را از میدان به در برده و به سکوت وا داشتند . بعلاوه آنها مذهب اهل حدیث را با محدوده‌ای که ابن حنبل برایش درست کرده بود ، رایج کرده ، مذاهب دیگر را «بدعت» دانستند . متعاقب این جریان کلیه گروههای محدثین ـ به منظور دفاع از دیدگاههای خود ـ با هم درگیر شده و هر کدام نظر خاص خودشان را اظهار داشتند .

تا جائی که می دانیم در روایات اهل بیت و سخنان اصحاب ائمه هدی علیهم السلام بحثی در این زمینه به میان نیامده و شیعیان درباره آن سکوت اختیار کرده‌اند.دلیل آن نیز این بود که طرح اصل مسأله، امری نابخردانه و بی معنا بود. امروز نامه‌ای از امام هادی علیه السلام در دست است که طی آن به یکی از شیعیان خود دستور می‌دهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچ کدام از حدوث قرآن و قدم آن را نگیرد . آن حضرت در نامه خود چنین نوشته‌اند:
«خدا ما و تو را از ابتلای در فتنه برحذر دارد ، اگر خود را از آن دو نگهداری به صلاح است و گرنه به هلاکت می‌افتی .

امام هادی علیه السلام نیز ضمن رساله مفصلی که ابن شعبه حرّانی از آن حضرت نقل کرده بشدت بر اصالت قرآن تکیه فرموده و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام فرموده است

به عقیده ما جدال و گفتگو درباره قرآن بدعت است و در گناه و مسئولیت آثار زشت ناشی از آن ، سؤال کننده و جواب دهنده هر دو شریکند ؛ زیرا سؤال کننده بی‌ جهت درباره آنچه که به عهده‌ اش نیست می‌پرسد و جواب دهنده را بدون هیچ دلیلی به خاطر آنچه از عهده وی خارج است زیر تکلیف می‌برد . آفریننده‌ای جز خدا وجود ندارد و غیر او ، همه آفریدگان او هستند ؛ قرآن نیز کلام خدا است ، از پیش خود اسمی بر آن نپذیرد که در این صورت از ستمگران به شمار خواهی رفت . خداوند ما و شما را از افرادی که ایمان به غیب آورده و از خدا و روز جزا می‌ترسند قرار بدهد.»

(2)
این نامه‌ها و موضع گیریها ، سبب شد تا شیعیان گرفتار این بحث بی‌حاصل نشوند .


مسئله أصالت قرآن


از انحرافاتی که غلات شیعه پدید آورده و باعث حمله دیگر فرق اسلامی به آنها شده ، مشکل تحریف قرآن بود و مسئله ‌ای که اهل سنت نیز به علت اشتمال کتابهایشان به پاره‌ای از روایات نادرست حاوی تحریف گرفتار آن هستند . در عین حال اکثریت مسلمین اعم از اهل سنت و شیعه امامی بجز غلات بشدت با این اعتقاد نادرست ، برخورد کرده‌اند . با این حال چنانکه از ایضاح ابن شاذان و انتصار خیاط معتزلی بر می‌آید . در قرن سوم هجری ، اتّهام شیعه به تحریف قرآن بر سر زبانها افتاده بود .

در برابر این اتّهام ائمه شیعه همواره اصالت را به قرآن داده و هر روایت مخالف با آن را باطل اعلام داشته‌اند . در میان اهل سنّت نیز تعداد کسانی که به این اصل اعتقاد دارند کم نیست اما مهم آن است که این اصل ، در عمل تا چه حد رعایت می‌شود .

در روایات اهل بیت و سخنان اصحاب ائمه هدی علیهم السلام بحثی در این زمینه به میان نیامده و شیعیان درباره آن سکوت اختیار کرده‌اند.دلیل آن نیز این بود که طرح اصل مسأله، امری نابخردانه و بی معنا بود. امروز نامه‌ای از امام هادی علیه السلام در دست است که طی آن به یکی از شیعیان خود دستور می‌دهد در این زمینه اظهار نظر نکرده و جانب هیچ کدام از حدوث قرآن و قدم آن را نگیرد


امام هادی علیه السلام نیز ضمن رساله مفصلی که ابن شعبه حرّانی از آن حضرت نقل کرده بشدت بر اصالت قرآن تکیه فرموده و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیاری دقیق اعلام فرموده است. علاوه بر این رسماً قرآن را به عنوان تنها متنی که همه گروههای اسلامی بدان استناد می‌کنند ، مطرح ساخته‌ اند .امام هادی علیه السلام در مرحله اول اخبار را به دو دسته تقسیم می‌نماید :نخست روایاتی که حق است و باید مبنای عمل قرار گیرد و دسته دوم اخباری که باطل است و باید از عمل بدان اجتناب شود . پس باید اجماع قاطبه امت بر حقانیت قرآن از نظر همه فرق اسلامی را ـ که تردیدی در آن وجود ندارد ـ مورد توجه قرار داد . آنگاه می‌فرماید در صورتی که قرآن بر صحّت روایتی صحّه گذاشت اما گروهی از امت آن را نپذیرفت ، بایست بر صحّت آن اعتراف کنند ؛ زیرا که در اصل ، بر حقانیت قرآن اتفاق نظر دارند .سپس به عنوان نمونه ، حدیث ثقلین را با توجه به آیه ولایت و براساس شأن نزولی که برای آیه در روایات اهل سنّت نقل شده ذکر می‌کند . پس از آن درباره توضیح حدیث :« لا جبرَ و لا تفویض بل امرٌ بین الأمرین » باز به سراغ قرآن می‌آید و با ارائه آیات متعدد ، تأیید آن را از صحّت حدیث ابراز می‌دارد . البته امام در طول استدلال خود دهها آیه از قرآن که از جهتی بر جبر و از جهت دیگر به تفویض اشاره دارد ارائه می‌دهد و در پایان از سخنان محکم و متین امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره به عنوان شاهد استفاده می‌کند.

(3)
همچنین در نشستی دیگر در مورد یک مسئله اختلافی ، امام علیه السلام با استناد به قرآن ، همه را ملزم به قبول نظر خود ساخت.

(4)
پی نوشت:1) الطبقات السنیة فى تراجم الحنفیة، ط ریاض، 1983م ، ج1، ص 29.2) التوحید، ص224؛ أمالی الصدوق، ص438، بحارالانوار، ج92، ص118؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج1، ص 61؛ و در همین صفحه روایتى از امام سجاد علیه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود: قرآن نه خالق است ونه مخلوق بلكه كلام خداوند خالق است.3) تحف العقول، صص 338 ـ 356؛ الاحتجاج، ج 2، ص 251 ؛ بحارالانوار، ج2 ، ص 225.4) مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص 443؛ مسند الإِمام الهادى، ص 28ـ 29.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع: کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام»، رسول جعفریان، صص 516 و 528.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
چهارمین علیِّ خانه نشین


دسته دسته فرشته ها هر شب
بر تو عرض سلام می کردند
و بزرگان آسمانی ها
پیش تو احترام می کردند**
آسمانها همیشه دلگرم اند
بسکه خورشید مهربان داری
د
ذره ای هم به ما بتابانید
از نگاهی که بی کران دارید**
باید از فاطمه اجازه گرفت
تا که نام تو را ترنم کرد
باید آری برای ذکر شما
یا وضو داشت یا تیمم کرد**
لوحی از یک زیارت جامع
بهترین هدیه شما بر ماست
لوح سبزی که امتداد آن
در میان صحیفه ی زهراست**
لحظه لحظه حیاتتان اینجا
جان تازه به آسمان می داد
سیره های زلال و پاک شما
عکستان را به ما نشان می داد**
رزق های تمام این عالمگرچه
در دست آسمانت بود
گرچه
هر روز آفرینش هم
احتیاجش به لقمه نانت بود**
لیک هر روز ای تواضع محض
در پی رزق کار می کردی
و همیشه به نام بسم الله
سفره ات را بهار می کردی**
می نویسد زمین کلامت را
می سراید زمان برای ما
دوست داریم بشنویم از تو
چند آیه بخوان برای ما**
چشمهایت چقدر خون گرمند
که گدا را به خانه می خوانند
دستهایت چقدر پر مهرند
که کسی را ز در نمی رانند**
آه دنیا چه کرده ای با خود


با خودت با امام خوبیها
مهر دیدی و در عوض کردی
دشمنی با تمام خوبیها**
با بهشتی که توی چشمانش
حرمین پر استجابت داشت
با همان جانشین بر حقی
که
بر زمین و زمان نیابت داشت**
تو چه کردی که آسمان لرزید
از غم و غصه های خورشیدش
از جگرهای پاره پاره یاواز
شب و روزهای تبعیدش
**
این علیِ چهارمی بوده
که به خانه نشینی اش بردی
و شبانه دو دست او بستی
به شب دل غمینی اش بردی**
باز شب شد و باز مردی را
سر برهنه به کوچه ها بردند
خاطرات شکسته ی او را
به مدینه، به کربلا بردند**
کینه هاشان شکفت وقتی
که
ضربه از آفتاب می خوردند
بی حیاها به ناسزا آن شب
پیش چشمش شراب می خوردند**
در همانجا که بزم شور و شراب
داغ های تو را شرر می زد
بغض سنگین اشک چشمانت
به حوالی کوفه پر می زد**
به همانجا که دست زنها را
به سر شانه هایشان بستند
و به دستان دختر حیدر
همگی را به ریسمان بستند**
کاش آن لحظه آسمان ها را
روی کوفه خراب می کرند
چون اسیران اهل بیتی را
خارج از دین خطاب می کردند

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 
آخرین ویرایش:

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
گورستانی در دل صحرا



یحیى بن هرثمه وزیر متوكّل عبّاسى حكایت می كند:


روزى خلیفه مرا احضار كرد و گفت : باید سیصد نفر همراه خود بردارى و از طریق كوفه ، عازم شهر مدینه گردى و ابوالحسن ، علىّ بن محمّد هادى را با عزّت و احترام به بغداد بیاورى .

من نیز دستور خلیفه را اطاعت كرده و پس از جمع آورى افراد به همراه امكانات لازم ، حركت كردیم .

در جمع افراد همراه ، فرمانده حفاظتى - كه مسؤ لیّت حفاظت اموال را داشت - در مسیر راه ، مرتّب با كاتب من كه شیعه بود، درباره مسائل مختلف ، بحث و مناظره داشت و من بر گفتگوى آن ها نظارت كامل داشتم .

چون مقدار زیادى از راه را پیمودیم ، فرمانده به كاتب گفت : آیا علىّ بن ابى طالب علیه السلام پیشواى شما، نگفته است :هیچ زمینى خالى از قبر نیست و در هر گوشه اى از زمین ، گورستانى از انسان ها وجود دارد؟آیا در این بیابان خشك و بى آب و علف ، چه كسى زندگى كرده است تا بمیرد و دفن شود؟من به كاتب گفتم : به راستى ، آیا علىّ بن ابى طالب علیه السلام چنین گفته است ؟!پاسخ داد: بلى ، صحیح است .پس گفتم : در این سرزمین آثار گورستانى نمایان نیست و سپس شروع كردیم به خندیدن ؛ و صحبت ها بر همین منوال ادامه یافت تا به شهر مدینه رسیدیم و به سمت منزل حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام روانه شدیم .هنگامى كه جلوى درب منزل رسیدیم ، من تنها وارد شدم و نامه متوكّل را تحویل ایشان دادم .حضرت پس از آن كه نامه را گرفت ، فرمود: مانعى نیست ، تا فردا منتظر باشید.چون فرداى آن روز خدمت ایشان رفتم - ضمن آن كه فصل تابستان و هوا بسیار گرم بود - دیدم خیّاطى درون اتاق حضرت مشغول خیّاطى لباس هاى ضخیم زمستانى است .و تمام سعى و كوشش شما بر این باشد كه تا همین امروز لباس ها دوخته و آماده گردد و فردا صبح در همین موقع آن ها را تحویل بده ، سپس به من خطاب نمود و فرمود: اى یحیى ! شما نیز كارهایتان را انجام دهید و امكانات لازم را براى خود آماده كنید، تا آن كه فردا حركت كنیم .

در بین راه چند نفر درباره سخن علىّ بن ابى طالب علیه السلام و گورستان مناظره داشتند، كه ناگهان ابرى در آسمان پدیدار گشت و بالا آمد، به طورى كه هوا تاریك گشت و صداى رعد و برق هاى وحشتناكى بین زمین و آسمان به گوش مى رسید، هوا یك مرتبه بسیار سرد شد كه قابل تحمّل براى افراد نبود و در همین لحظات برف زمستانى همه جا را پوشاند


یحیى گوید: من از حضور ایشان بیرون رفتم و با خود گفتم : در فصل تابستان ، هواى به این گرمى و حرارت ، حضرت لباس زمستانى تهیّه مى نماید، مثل این كه او از مسافرت و مسیر راه اطّلاعى ندارد؛ حال ، تعجّب از شیعیان است كه از چنین كسى پیروى مى كنند و او را امام خود مى دانند.فرداى آن روز هنگامى كه آماده حركت شدیم ، حضرت به همراهان خود فرمود: تمام امكانات و لوازم مورد نیاز را بردارید و نیز پالتو و غیره را فراموش نكنید كه مبادا در مسیر راه مشكلى پیش آید.و سپس به من خطاب نمود و فرمود: اى یحیى ! چنانچه آماده هستى ، حركت كنیم .من بر تعجّبم افزوده شد كه آن حضرت ، پالتو و پوستین در این گرماى شدید براى چه به همراه مى آورد!؟در بین راه چند نفر درباره سخن علىّ بن ابى طالب علیه السلام و گورستان مناظره داشتند، كه ناگهان ابرى در آسمان پدیدار گشت و بالا آمد، به طورى كه هوا تاریك گشت و صداى رعد و برق هاى وحشتناكى بین زمین و آسمان به گوش مى رسید، هوا یك مرتبه بسیار سرد شد كه قابل تحمّل براى افراد نبود و در همین لحظات برف زمستانى همه جا را پوشاند.امّا چون حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام و همراهانش لباس هاى گرم همراه داشتند و از قبل مهیّا بودند، پالتو و پوستین هاى خود را پوشیدند؛ و هیچ گونه ناراحتى نداشتند.سپس آن حضرت دستور داد تا یك پالتو به من و نیز یك پالتو هم به كاتب دادند و هر دو پوشیدیم ؛ و به جهت سرماى شدید آن روز هشتاد نفر از نیروها و همراهان من هلاك شدند و مُردند.

هنگامى كه ابرها كنار رفت و هوا به حالت عادى برگشت ، حضرت هادى علیه السلام به من فرمود: اى یحیى ! بگو: افرادى كه هلاك شده اند، در همین مكان دفن شوند؛ و سپس افزود: خداوند متعال این چنین سرزمین ها را گورستان انسان ها مى گرداند.

م : یا ابن رسول اللّه ! من به یگانگى خدا و نبوّت محمّد رسول اللّه صلى الله علیه و آله شهادت مى دهم ؛ و نیز اقرار مى نمایم كه شماها خلیفه و حجّت خداوند بر روى زمین براى بندگان هستید؛ من تاكنون ایمان نداشتم ولى اكنون به بركت وجود شما ایمان آوردم و من نیز از شیعیان شما مى باشم .

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع: الخرائج و الجرائح ،ج 1، ص 393؛ الثّاقب فى المناقب ، ص 551، ح 12؛ إثبات الهداة ، ج 3، ص 374، ح 38؛ مجموعة نفیسة ، ص 230؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 466، ح 2471 (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه السلام»، عبدالله صالحی).
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما برای همگانیم حتی غیرمسلمان


مرحوم قطب الدّین راوندى به نقل از هبة اللّه بن ابى منصور موصلى رضوان اللّه علیهما حكایت می كند:

شخصى نصرانى به نام یوسف بن یعقوب با وى معاشرت و هم نشینى داشت ، روزى از روزها اظهار نمود: متوكّل عبّاسى مرا احضار كرده و نمى دانم از من چه مى خواهد، براى نجات از شرّ او با خود عهد كردم كه مبلغ صد دینار نذر علىّ بن محمّد هادى علیه السلام كنم .

هبة اللّه موصلى گوید: سپس آن مرد نصرانى به سمت سامراء حركت كرد و رفت ؛ و بعد از گذشت چند روزى ، با خوشحالى و سرور به موصل مراجعت كرد، بعضى از دوستان به او گفتند: جریانت به كجا انجامید و چه گذشت ؟پاسخ داد: هنگامى كه به شهر سامراء رفتم ، وارد مسافرخانه اى شدم و مرتّب در این فكر بودم كه چگونه مبلغ صد دینار را به حضرت علىّ بن محمّد هادى علیه السلام برسانم كه كسى مرا نشناسد و با چه حالتى نزد متوكّل بروم.در فرصتى كه داشتم ، با بعضى از مردم پیرامون اوضاع متوكّل و نیز امام هادى علیه السلام صحبتى انجام دادم ؛ و متوجّه شدم كه حضرت تحت نظر مأمورین حكومتى است و از منزل بیرون نمى رود، لذا متحیّر بودم كه چگونه به منزل حضرت بروم تا مأمورین و دیگر افراد مرا نشناسند.ناگهان به فكرم رسید كه سوار الاغ خود بشوم و آن را آزاد بگذارم تا هر كجا خواست برود، شاید از این طریق منزل حضرت پیدا شود.لذا پول ها را در دستمالى گذاشته و آن ها را برداشتم و سوار الاغ شدم ، الاغ از خیابان ها و كوچه ها عبور كرد تا آن كه جلوى خانه اى ایستاد و هر چه كردم تا حركت كند، قدم از قدم برنداشت ، از شخصى سؤ ال كردم این خانه مال كیست ؟در جواب گفت : این جا خانه علىّ بن محمّد بن علىّ الرّضا علیه السلام مى باشد.با خود گفتم : براى حقانیّت آن حضرت ، چه علامت و نشانه اى بهتر از این خواهد بود.در همین اثناء، غلام سیاهى از منزل خارج شد و گفت : آیا تو یوسف بن یعقوب هستى ؟اظهار داشتم : بلى .گفت : پیاده شو! وقتى از الاغ پیاده شدم ، مرا به طرف سكّوئى كه داخل دالان منزل بود هدایت نمود و گفت : اینجا بنشین تا بازگردم ؛ و خود به درون خانه رفت .

فرمود: اى یوسف ! عدّه اى از افراد فكر مى كنند كه ولایت و محبّت ما خانواده - اهل بیت عصمت و طهارت - براى امثال شما كه مسلمان نیستید، سودمند نمى باشد؛ ولى آن ها حقیقت را درك نكرده اند كه ولایت و محبّت ما براى همگان ، حتّى براى شماها مفید است


با خود گفتم : این دوّمین نشانه براى حقانیّت حضرت كه چگونه نام من و نام پدرم را مى داند، با این كه من در این شهر غریب هستم و كسى هم مرا نمى شناسد كه از چه خانواده اى مى باشم ؛ و نیز تاكنون بر او وارد نشده و ارتباطى نداشته ام .پس از آن كه لحظاتى گذشت ، همان غلام آمد و اظهار داشت : صد دینارى را كه در دستمال پنهان كرده اى تحویل من بده ، من نیز آن ها را تحویل غلام حضرت دادم و با خود گفتم : این هم دلیل و علامت سوّم براى حقانیّت آن حضرت .هنگامى كه غلام پول ها را تحویل گرفت و به درون منزل رفت ، پس از گذشت لحظه اى دو مرتبه آمد و اظهار داشت: حضرت اجازه فرمود كه وارد بشوى .هنگامى كه وارد اتاق حضرت هادى علیه السلام شدم ، او را تنها یافتم كه در گوشه اى نشسته و مشغول دعا بود.وقتی كه چشمش به من افتاد فرمود: اى یوسف ! عدّه اى از افراد فكر مى كنند كه ولایت و محبّت ما خانواده - اهل بیت عصمت و طهارت - براى امثال شما كه مسلمان نیستید، سودمند نمى باشد؛ ولى آن ها حقیقت را درك نكرده اند كه ولایت و محبّت ما براى همگان ، حتّى براى شماها مفید است .
بعد از نصایح و تذكّرات سازنده خود، مجدّدا مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى یوسف ! آنجائى كه تو را احضار كرده اند و مى خواهى بروى برو و ترسى نداشته باش .

و سپس افزود: به همین زودى ها داراى فرزند پسرى خواهى شد كه مایه رحمت و بركت خواهد بود.

بعد از آن ، از حضور مبارك امام هادى علیه السلام خداحافظى كرده و خارج شدم .و چون از منزل حضرت بیرون آمدم ، راهى دربار خلیفه گشته و نزد متوكّل عبّاسى رفتم و هنگامى كه ملاقات و دیدار با خلیفه تمام شد مراجعت كردم .سالها بعد، پسر او که جوانى شیعه و متدیّن و علاقه مند به ولایت و امامت گشته بود، خود را معرّفى كرد كه من پسر یوسف بن یعقوب نصرانى هستم ؛ و پدرم مرده است و اظهار داشت : من پس از مرگ پدرم مسلمان شده ام ؛ من همان كسى هستم كه حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام بشارت مرا داده است.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع: الثّاقب فى المناقب ، ص 553، ح 13؛ إثبات الهداة ، ج 3، ص 373، ح 39؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 469، ح 2472 (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه السلام»، عبدالله صالحی).
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
دم مسیحایی بر تن های بی سر


مرحوم ابن حمزه طوسى - كه یكى از علماء قرن ششم است - در كتاب خود آورده است :

شخصى به نام بلطون حكایت كرد: من مسئول حفاظت خلیفه - متوكّل عبّاسى - بودم و نیروهاى لازم را پرورش و آموزش مى دادم تا آن كه روزى ، پنجاه نفر غلام از اهل خزر براى خلیفه هدیه آوردند.
متوكّل آن ها را تحویل من داد و گفت : آموزش هاى لازم را به آن ها بده تا در انجام هر نوع دستورى آمادگى كامل داشته باشند، همچنین دستور داد تا نسبت به آن ها محبّت و از هر جهت كمك شود تا خود را مطیع و فدائى خلیفه بدانند.

پس از آن كه یك سال سپرى شد و سعى و تلاش بسیارى در آموزش و پرورش و تربیت آن ها انجام گرفت ، روزى در حضور خلیفه ایستاده بودم كه ناگهان حضرت ابوالحسن ، علىّ هادى علیه السلام وارد شد.هنگامى كه حضرت در جایگاه مخصوص قرار گرفت ، خلیفه دستور داد تا تمام پنجاه غلام را در حضور ایشان احضار كنم .پس وقتى آن ها در مجلس خلیفه حضور یافتند و چشمشان به حضرت هادى علیه السلام افتاد، براى احترام و تعظیم در مقابل حضرت روى زمین به سجده افتادند.متوكّل با دیدن چنین صحنه اى بى حال و سرافكنده شد و در حالى كه توان راه رفتن نداشت ، با زحمت مجلس را ترك كرد و با بیرون رفتن متوكّل ، حضرت هم از مجلس خارج شد.پس از گذشت ساعتى متوكّل مراجعت كرد و به من گفت : واى به حال تو! این چه كارى بود كه غلام ها انجام دادند؟ از آن ها سؤ ال كن كه چرا چنین كردند؟!هنگامى كه از غلامان سؤ ال كردم ، كه چرا چنین تواضعى را در مقابل آن شخص ناشناس انجام دادید؟

هنگامى كه حضرت در جایگاه مخصوص قرار گرفت ، خلیفه دستور داد تا تمام پنجاه غلام را در حضور ایشان احضار كنم . پس وقتى آن ها در مجلس خلیفه حضور یافتند و چشمشان به حضرت هادى علیه السلام افتاد، براى احترام و تعظیم در مقابل حضرت روى زمین به سجده افتادند


اظهار داشتند: این شخص در هر سال یك مرتبه نزد ما مى آید و مسائل دین را به ما مى آموزد و مدّت ده روز براى تبلیغ احكام و معارف دین ، نزد ما مى ماند، ما او را مى شناسیم ، او خلیفه و وصىّ پیغمبر اسلام مى باشد.وقتی این مطلب به گوش متوکل رسید، دستور داد آن پنجاه نفر كشته شوند، به همین جهت تمامى آن غلامان را سر بریدند؛ و فرداى آن روز من به سمت منزل حضرت ابوالحسن هادى علیه السلام رفتم ، همین كه نزدیك منزل رسیدم ، دیدم شخصى جلوى منزل ایستاده كه ظاهراً خادم حضرت بود، پس نگاهى عمیق به من كرد و گفت : وارد شو!موقعى كه وارد منزل شدم ، دیدم حضرت در گوشه اى نشسته و مشغول دعا و تسبیح مى باشد، به من خطاب نمود و فرمود: اى بلطوم ! با آن غلامان چه كردند؟عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! تمامى آن ها را سر بریدند.فرمود: آیا خودت دیدى كه سر تمامى آن ها را بریدند و همه آن ها كشته شدند؟پاسخ دادم : بلى ، به خدا سوگند، من خودم شاهد بودم .فرمود: آیا مایل هستى آن ها را زنده ببینى ؟گفتم : آرى ، دوست دارم .سپس حضرت به من اشاره نمود كه آن پرده را كنار بزن و داخل برو تا آن ها را ببینى .هنگامى كه پرده را كنار زدم و وارد شدم ، ناگهان دیدم كه تمام آن افراد زنده شده اند و صحیح و سالم كنار هم نشسته اند و مشغول خوردن میوه مى باشند.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع: ثاقب فى المناقب، ص 529، ح 465؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 491، ح 2483. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه السلام»، عبدالله صالحی).
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشهورترین القاب امام هادی علیه السلام


سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم! سلام بر درخشندگی کوکب نورانی‌ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بکش.

در سوم رجب آن سال، غمی سنگین و جانکاه بر دل سامراء افتاده بود. آسمان و زمین می‌گریستند. دقیقه‌ها و ثانیه‌ها نای حرکت نداشتند. آثار سم لحظه به لحظه در وجود مبارکش ظاهر می‌شد و عروج ملکوتی آن حضرت را خبر می‌داد. امام نور و هدایت، تنها و غریبانه به دست بدترین مردمان جان می‌داد.
آه از ستم ظالمان! آه از مظلومیت و غریبی‌ات که غربت بقیع و توس را یادآوری می‌کرد. تنها دست‌های مهربان فرزندت امام حسن عسکری همدمت بود و یاریگرت، سلام بر لحظه عروجت به سوی نور و رحمت! سلام بر اندیشه های الهی و نابت که هدایتگر گم کردگان راه بود و سلام بر شهادتت که داغی سنگین و همیشگی بر دل مؤمنان نهاد.

سختی های زندگی متفاوت است


وقتی به سرگذشت اقوام و افراد مختلف در تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که افراد در مواجه با سختی‌ها سه گروه هستند؛ بعضی افراد دوران تلخی دارند و آن تلخی بعد از مدتی تمام می‌شود؛ مثل امام حسین، کربلا را دارد اما بعد از شهادت یک ذره یک ذره، همان‌هایی که کربلا آمده بودند پشیمان شدند و مختار پیش آمد و توابیّن پیش آمد و به هر حال الآن هم زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در بورس است و عاشق دارد.بعضی افراد هیچ تلخی در زندگی ندارند. بعضی افراد هم در زمان حیاتشان تلخی دارند، هم بعد از شهادتشان و امام هادی علیه‌السلام از آن دسته از افراد هستند.خود امام هادی زیر نظر دستگاه بنی‌عباس در تبعید بود. زمان خفقان بود. بعد از شهادتشان هم همیشه سامرا مشتری‌اش کم بوده است والان هم که قبر مطهرش منفجر شده است.

هادی آل محمد (علیه‌السلام) هم قبله را به خوبی می‌شناخت، هم قبیله را، هم مردم را، هم مردان ساحت سیاست را، او راه دست یابی به مقام قرب خدا را از اولیای او آموخته بود. از حیله‌ها و نیرنگ‌ها و مطامع و خواسته های دشمنان توحید و عدالت آگاه بود


امروزه می‌بینیم که دشمن در حال هتاکی و بی حرمتی نسبت به ائمه مخصوصاً امام هادی علیه‌السلام است؛ یعنی هم در زمان حیاتشان، هم بعد از شهادتشان، مظلوم بودند.در این نوشته به مناسبت شهادت این امام عزیز اندکی از ایشان بیشتر بدانیم.امام حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه‌السلام در نیمه ذیحجه، سال 212 هجری (ر. ک. مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401، اعلام الوری، ص 339 و کافی، ج 1، ص 497. نقل‌های دیگری مانند 27 ذیحجه همان سال، و دوم و سوم و سیزدهم رجب سال 214 هجری نیز ذکر شده است) در «صریا» (نام روستایی در 6 کیلومتری مدینه که حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام آن را تاسیس کرده بود)( ر. ک. مناقب، ج 4، ص 382 ) چشم به جهان گشودند.پدر آن گرامی، پیشوای نهم، حضرت جواد علیه‌السلام و مادرش بانوی گران قدر و با فضیلتی به نام «سمانه مغربیه» است که به «سیده ام الفضل» معروف بود. (مناقب، ج 4، ص 401)

نام؛ کنیه و القاب امام هادی علیه‌السلام


اسم شریف آن جناب علیّ بود؛ و کنیّت ابوالحسن، و چون حضرت امام موسی و امام رضا علیهما السّلام را نیز ابوالحسن می‌گفتند، از جهت تعیین، آن جناب را ابوالحسن الثّالث می‌گویند چنانچه حضرت امام رضا علیه‌السلام را ابوالحسن الثّانی و گاهی هم مکان ثالث ماضی یا هادی یا عسکری ذکر می‌کنند؛ چون سرّ من رأی را برای لشکر بنا کردند، آن را عسکر می‌گفتند؛ و امام علی نقی و امام حسن را به سبب سکنای آن بلده، عسکری می‌نامیدند.

آن حضرت و فرزند گرامی‌اش امام حسن علیهما السّلام به عسکریین شهرت یافتند؛ زیرا خلفای بنی عباس آن‌ها را از سال 233 به سامرّاء (عسکر) برده و تا آخر عمر پربرکتشان در آنجا، آن‌ها را تحت نظر قرار دادند. «یافعی در مرآة الجنان ج 1 ص 160 با اشاره به فوق دلیلی شهرت» سامرّا به عسگر را آن دانسته که معتصم خودش با لشگرش بدانجا انتقال یافت / تذکرة الخواص / ص 359؛ معانی الاخبار / ص 65؛ «علل الشرایع – 1 – 241»


مشهورترین القاب امام دهم


مشهورترین القاب آن حضرت نقی و هادی است. (گاهی آن حضرت را نجیب و مرتضی و عالم و فقیه و ناصح و امین و مؤتمن و طیّب و متوکّل می‌گفتند) و لکن لقب اخیر را آن حضرت مخفی می‌کرد و اصحاب خود را فرموده بود از این لقب اعراض کنید به جهت آن که لقب خلیفه متوکّل علی اللّه بود در آن زمان. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 3، ص:1836)از جمله القاب آن حضرت یکی نقی است یعنی پاکیزه از جمیع عیوب؛ و این اشارتست به عصمت و طهارت آن حضرت و پاکیزگی از عیوب حسبی نسبی با آنکه آن حضرت نقاوه و برگزیده ائمه عظام و اجداد کرام خود است. دیگر از القاب آن. حضرت هادی است زیرا که او را نماینده مردمان است. (وسیلة الخادم إلی المخدوم، الخنجی، ص:182)

هادی چه کسی است؟


تأملی در معنی و مفهوم «هادی» که معروف‌ترین لقب آن بزرگوار است، بسیاری از حقایق را روشن می‌سازد.
هدایت در کتب لغت دو معنای «ارائه طریق» و «رساندن به مقصد و مطلوب» را در بردارد؛ و معمولاًٌ در ارائه راه مطلوب و مثبت به کار می‌رود.
در فرهنگ قرآن و عترت هدایت و هادی، بار مفهومی و معنایی بسیار عمیق‌تر از رهنمای جغرافیایی دارد. شناخت راه، شناخت مقصد، شناخت امت و کاروانیان همراه، شناخت موانع و مشکلات مسیر، شناخت دزدها و گردنه‌ها، ایجاد انگیزه برای حرکت، دمیدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگی کاروان، حمایت و حفاظت از جان و مال و حقوق کاروانیان وظیفه دلیل و رهنمای کاروان و بخشی از مفهوم «هادی» در فرهنگ اسلامی است.امام هادی، حضرت علی بن محمد النقی و معروف به ابن الرضا (علیه‌السلام) خورشید نورافشانی بود که از سال‌های 220 ق تا سال 254 رسالت رهبری و هدایت امت بزرگ اسلامی را بر دوش داشت و حدود سی و چهار سال ناخدای کشتی اسلام در میان امواج وحشتناک عصر عباسی بود.هادی آل محمد (علیه‌السلام) هم قبله را به خوبی می‌شناخت، هم قبیله را، هم مردم را، هم مردان ساحت سیاست را، او راه دست یابی به مقام قرب خدا را از اولیای او آموخته بود. از حیله‌ها و نیرنگ‌ها و مطامع و خواسته های دشمنان توحید و عدالت آگاه بود.در روزگاری که جهل و غفلت عمومی از یک سو و شهوات و شبهات حکومتی از سوی دیگر، فضای زندگی را از ظلمت و ظلم پر کرده بود و به دست گرفتن شمعی کوچک هم، گناهی بزرگ تلقّی می‌شد، هادی امت، خورشی دوار بر آفاق زندگی بشریت تابیدن گرفت و بشریت مظلوم و حق طلب را از افتادن در پرتگاه هواپرستی و جهالت و چاهسار بیداد و کفر و شرک و نفاق مصون داشت.

آن جناب را ابوالحسن الثّالث می‌گویند چنانچه حضرت امام رضا علیه‌السلام را ابوالحسن الثّانی و گاهی هم مکان ثالث ماضی یا هادی یا عسکری ذکر می‌کنند؛ چون سرّ من رأی را برای لشکر بنا کردند، آن را عسکر می‌گفتند؛ و امام علی نقی و امام حسن را به سبب سکنای آن بلده، عسکری می‌نامیدند


هادی (علیه‌السلام) دهمین رهبر آسمانی است که از سوی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آ له) برای اداره امور امت اسلامی معرفی شده است. از نگاه پیروان اهل بیت (علیه‌السلام) امامت و رهبری جامعه تا دوازده نسل بر اساس فرمان الهی و پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امامان قبلی تعیین و به جامعه معرفی شده‌اند، در این زنجیره نورانی امام علی النقی معروف به امام هادی و ابوالحسن ثالث دهمین خورشید هدایت امت اسلامی است.

داغی سنگین


ابودعامه می‌گوید: به عیادت حضرت هادی رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عیادت من آمدی بر من حقی پیدا کرده ای، برای ادای حقت روایتی از پدرم که از پدرانش و از امیرالمؤمنین و او از رسول اکرم علیه‌السلام نقل کرده است می‌گویم:قال رسول الله الایمان ما وقّدته القلوب وصدقته الاعمال.

ایمان چیزی است که در دل جایگزین شده است و اعمال، گفتار و کردار آن را تصدیق می‌کند.

از این جهت در قرآن شریف و روایات اهل بیت فراوان دیده می‌شود که از افرادی که مرد عمل نیستند سلب ایمان شده است.در آخر نوشته خود را با شعری تقدیم به امام هادی علیه‌السلام به پایان می‌بریمنقی نامی که فخر آسمان است تلفظ کردنش خط دهان استز القاب امام هادی ماست امامی که عزیز شیعیان استامام ماه روی باوقاری که جد حضرت صاحب زمان استزلال چشمه های او پاک‌تر از همان نهری که در جنت روان استنقی چون مظهر پاکیست نامش برای قرن آسوده گران استبه نام مادر آئین سوگند همان که صبح چشمش جاودان استنخواهد از نفس افتاد این عشق که از هادی به قلب عاشقان استبه کوری دو چشم آن حقیری که از فرط حقارت بد دهان استبه هر دیوار این دنیا نوشتیم نقی زیباترین نام جهان است (سایت راسخون)

زهرا اجلال
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منابع :کتاب علل الشرایعکتاب منتهی الاماللغت نامه مفردات قرآنسایت حوزهسایت اندیشه قمکتاب مناقب
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
روایتی خواندنی درباره امام هادی علیه السلام



بعد از آن، راهی منزل خویش گشتم و فتح بن خاقان نیز به دنبال من آمد و گفت: شکّی ندارم که تو از حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‌السلام تقاضا کرده ای که برایت دعا نماید و دعای آن حضرت مستجاب شده است، پس خواهش می‌کنم که از او تقاضا کنی تا برای من نیز دعا نماید.

به گزارش جهان، مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان آورده‌اند:
شخصی به نام ابوالحسن، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حکایت نماید:روزی از روزها به قصد دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‌السلام حرکت کردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم: خلیفه، سهمیّه و جیره مرا به اتّهام این که از اطرافیان و دوستان شما می باشم، قطع کرده‌اند.پس چنانچه ممکن باشد، از او بخواهید که سهمیّه مرا برگرداند، قبول می‌کند؛ و همانند گذشته کمک‌های خود را نسبت به من پرداخت می‌نماید.حضرت در جواب فرمود: انشاء الله درست خواهد شد. پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصی درب منزل آمد و دقّ الباب کرد، وقتی درب منزل را گشودم، دیدم که فتح بن خاقان ماء مور متوکّل ایستاده است، هنگامی که چشمش به من افتاد، گفت: در منزل خود چه می‌کنی؟زود باش، که خلیفه تو را احضار کرده است، پس به همراه او راهی دربار متوکّل شدیم و چون بر او وارد شدیم دیدم نشسته است و منتظر من می‌باشد.پس همین که چشمش به من افتاد، اظهار داشت: ای ابوموسی! ما همیشه به یاد تو هستیم؛ لیکن تو ما را فراموش کرده ای، اکنون بگو که از ما چه طلب داری؟گفتم: کمک‌های گوناگونی که تاکنون بر من می‌شده است، آن‌ها را قطع نموده‌اند؛ پس دستور داد که کمک‌ها و سهمیّه من همانند سابق و بلکه چند برابر افزایش و پرداخت شود.

در پایان از آن حضرت، تقاضا کردم و عرضه داشتم: یا ابن رسول اللّه! چنانچه ممکن باشد، دعائی را به من تعلیم نما که هرگاه بخوانم، دعایم مستجاب شود؟ پس حضرت فرمود: این دعائی را که به تو تعلیم می‌دهم، من خود زیاد می‌خوانم و از خداوند متعال خواسته‌ام، که هرکس آن را بخواند ناامید نگردد



سپس از نزد خلیفه خداحافظی کرده و بیرون آمدیم؛ و به فتح بن خاقان گفتم: آیا علیّ بن محمّد هادی علیه‌السلام امروز اینجا آمده است؟اظهار داشت: خیر.گفتم: آیا نامه ای برای خلیفه نوشته است؟پس جواب داد: خیر.بعد از آن، راهی منزل خویش گشتم و فتح بن خاقان نیز به دنبال من آمد و گفت: شکّی ندارم که تو از حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‌السلام تقاضا کرده ای که برایت دعا نماید و دعای آن حضرت مستجاب شده است، پس خواهش می‌کنم که از او تقاضا کنی تا برای من نیز دعا نماید.هنگامی که به محضر مبارک امام هادی علیه‌السلام وارد شدم و سلام کردم، فرمود: ای ابوموسی! آیا مشکلت برطرف شد و خوشحال گردیدی؟عرضه داشتم: بلی، یا ابن رسول اللّه! ای سرورم! به برکت دعای شما راضی و قانع شدم.سپس حضرت نیز مرا مخاطب قرار داد و فرمود: خداوند متعال نسبت به ما اهل بیت - عصمت و طهارت - آگاه است که ما در مشکلات به غیر از او رجوع نمی‌کنیم، همچنین در ناملایمات و گرفتاری‌ها فقط به او توکّل و تکیه می‌نماییم، بنابراین هرگاه تقاضا و خواسته ای داشته باشیم خداوند متعال از روی لطف و تفضّل مستجاب می‌نماید. بعد از آن، به حضرت عرضه داشتم: فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت، که از شما تقاضا کنم تا برایش دعا نمایی.

امام علیه‌السلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستی می‌نماید ولی در واقع از ما بیگانه است، ما برای کسی دعا می‌کنیم که خالص، تحت فرمان خداوند سبحان باشد و اِقرار و اعتقاد به نبوّت حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله داشته؛ و نیز اعتراف به حقوق ما اهل بیت رسالت داشته باشد. سپس حضرت افزود: من برای تو دعا کردم و خداوند متعال آن‌را مستجاب گرداند.

خداوند متعال نسبت به ما اهل بیت - عصمت و طهارت - آگاه است که ما در مشکلات به غیر از او رجوع نمی‌کنیم، همچنین در ناملایمات و گرفتاری‌ها فقط به او توکّل و تکیه می‌نماییم، بنابراین هرگاه تقاضا و خواسته ای داشته باشیم خداوند متعال از روی لطف و تفضّل مستجاب می‌نماید. بعد از آن، به حضرت عرضه داشتم: فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت، که از شما تقاضا کنم تا برایش دعا نمایی



در پایان از آن حضرت، تقاضا کردم و عرضه داشتم: یا ابن رسول اللّه! چنانچه ممکن باشد، دعائی را به من تعلیم نما که هرگاه بخوانم، دعایم مستجاب شود؟
پس حضرت فرمود: این دعائی را که به تو تعلیم می‌دهم، من خود زیاد می‌خوانم و از خداوند متعال خواسته‌ام، که هرکس آن را بخواند ناامید نگردد:*یا عُدَّتی عِندالعُدَد وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یَا کهفی وَ السَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ وَ یَا أَحَدُ وَ یَا قُلْهُوَ اللَّهُ أَحَدُ أَسْئَلَکَ اللَّهُمَّ به حقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْخَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَداً انَّ تُصَلَّیعَلَیْهِمْ وَ انَّ تَفْعَلْ بِی (کَذَا وَ کَذَا).

*
ترجمه دعا:«ای ذخیره من به هنگام شمارش ذخیره‌ها و ای امید من و تکیه گاهم و ای پناهگاه و ملجاءام ای یکی و ای یکتا و ای قل هو الله احد خدایا از تو می‌خواهم به حق کسانی که خلقشان کردی واحدی از خلقت همسان ایشان نیست اینکه برایشان درود فرستی و برای من فلان حاجت را برآوری»


بخش تاریخ وسیره معصومین تبیان

منبع :چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی علیه‌السلام ؛ عبداللّه صالحی به نقل از:آمالی شیخ طوسی: ج 1، ص 291، مدینة المعاجز: ج 7، ص 436، ح 2437، بحارالانوار: ج 50، ص 127، ح 5.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز






5 یادگار از امام علی النقی علیه‌السلام

از امام علی النقی علیه السلام چند یادگاری برای ما رسیده است که متاسفانه در بین شیعیان نیز غریب می باشند. در این مجال مختصرا آنها را یادآور می شویم.


1- زیارت جامعه کبیره:

درباره زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ در این مختصر نمی‌گنجد. اما به همین میزان می توان اشاره کرد که زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه علیهم السلام است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین علیهم‌السلام آن زیارت را می‌خوانیم.

2- زیارت غدیریه:

زیارت غدیریه نیز سندی بسیار معتبر دارد و روایتگران و گزارشگران آن از بزرگان شیعه هستند، این زیارت مربوط به روز عید غدیری که امام هادی علیه السلام در سفری که به اجبار متوکل از مدینه به سامرا داشتند. در نجف اشرف بودند و این زیارت را خطاب به قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی(علیه‌السلام) قرائت کردند.
دوستداران اهل بیت از این نکته غافل نباشند که زیارت غدیریه مثل زیارت عاشورا که مخصوص روز عاشورا نیست؛ این زیارت هم مخصوص روز عید غدیر نیست و خوشبختانه محدث قمی نیز این زیارت را به طور کامل در کتاب شریف مفاتیح الجنان آورده‌اند و بر این نکته که هر روز می‌توان این زیارت را قرائت کرد، تصریح دارد.

3- دعای کوتاه در کنار قبر مبارک آن حضرت:

امام هادی(علیه السلام) آنقدر مهربان است و آنقدر برای زائران و دوستداران و شیعیان خیر می‌خواهند که فرمودند: از خدا خواسته‌ام که هر کس این دعا را در کنار قبر من بخواند ناامید برنگردد:

زیارت غدیریه نیز سندی بسیار معتبر دارد و روایتگران و گزارشگران آن از بزرگان شیعه هستند، این زیارت مربوط به روز عید غدیری که امام هادی علیه السلام در سفری که به اجبار متوکل از مدینه به سامرا داشتند. در نجف اشرف بودند و این زیارت را خطاب به قبر مطهر جدّ بزرگوارشان حضرت علی(علیه‌السلام) قرائت کردند


«یا عُدَّتى عِنْدَ الْعَُدَدِ وَ یا رَجآئى وَالْمُعْتَمَدَ وَ یا كَهْفى وَالسَّنَدَ یا واحِدُ یا اَحَدُ وَ یا قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ اَسْئَلُكَ الّلهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَلَمْ تَجْعَلْ فى خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ اَحَداً صَلِّ عَلى جَماعَتِهِمْ وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا ؛
اى ذخیره من در برابر ذخیره‌ها و اى امید من و تكیه‌گاهم و اى پناهگاه، و پشت و پناهم اى یگانه‌اى یكتا و اى كه درباره خود فرمودى: بگو خدا یكى است، از تو خواهم. خدایا به حق هر كس از آفریدگانت خلق كردى و هیچ كس را مانند آنها در میان آفریدگانت قرار ندادى درود فرست بر گروه آنها و درباره من چنین و چنان كن.(در اینجا حاجات خود را بگویید)»

4- نماز بالای سر در حرم حضرت رضا علیه السلام:

ایشان فرمودند: هر کس از خداوند حاجتی دارد پس قبر جدم حضرت رضا را در طوس زیارت کند و دو رکعت نماز نزد قبر او بگزارد و در قنوت نماز حاجتش را طلب کند خداوند دعایش را اجابت می کند مگر اینکه در مورد گناه یا قطع رحم باشد. بر اساس این فرمایش امام هادی(علیه السلام) سزاوار است که از این پس که به مشهد مقدس و حرم مطهر رضوی مشرف می شویم در نماز بالای سر از خدای متعال حوائجمان را طلب کنیم و به یاد این یادگار ارزشمند امام هادی(علیه السلام) هم باشیم.

5- پنجمین یادگار تعقیب نماز :

از علی بن مهزیار روایت شده که محمدبن ابراهیم به حضرت امام علی النقی علیه السام نامه ای نوشت که اگر مصلحت میدانید به من دعایی تعلیم دهید که بعد از هر نماز بخوانم تا خداوند به سبب آن خیر دنیا و آخرت به من عنایت فرماید. امام هادی علیه السلام این دعا را آموزش دادند.

«اَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَریمِ وَ عِزَّتِكَ الَّتى لا تُرامُ وَ قُدْرَتِكَ الَّتى لا یَمْتَنِعُ مِنْها شَىْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ مِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ كُلِّها وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ؛ پناه برم به ذات بزرگوارت و به عزتت كه مورد دستبرد نیست و قدرتت كه چیزى از آن خوددارى نتواند، از شر دنیا و آخرت و از شر تمامى دردها و جنبش و نیروئى نیست جز به خداى والاى بزرگ.


سیدرضا هاشمی
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 
بالا