تصمیم خلیفه دوم بر هتک حرمت از معتبرترین کتب اهل تسنن

kalla

عضو جدید
دوست بزرگوار
پیامبر و امامان ما بر حسب ظاهر عمل میکردن با افراد،ولو اینکه علم غیب هم داشتن.پیغمبر که نعوذ بالله رمال و فالگیر و طالع بین نیست که راه بیفته اینور و اونور و به این بگه تو خوبی و به اون بگه تو بدی و گردنه ملتو بزنه.ایا عمر جلوی پیامبر شراب خورد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ ای عثمان مرتکب قتل نفس جلوی چشمان رسول الله شد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ اره.اگه چنین کارایی رو جلوی چشم پیامبر میکردن و پیامبر با اونا نشست و برخاست میکرد،رسول الله زیر سوال میرفت....ولی ایا به نظر شما این درست که: مثلا ابن ملجم زمان پیامبر برای عرض ارادت میومد پیش ایشون و رسول الله میگفت که بگیرین گردن این مرتیکه رو بزنین که قاتل علی بن ابیطابه؟؟؟؟ ایا به نظر شما این رفتار خوبی بود که پیامبر سرتاسر بلاد را میگشت و دستور میداد که همه شقیان اینده رو گردن بزنن؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
پس بنابراین این دلیل نمیشه که شما عرض کردین

etefaqan kamelan dalile manteqie...payambar ba abn moljam dosteh samimi wa yareh qhar shodeh bod?! payambareh shoma ba abobakr hejrat kard ..be awaline mohajerin wa ansar ke hamin omar va abobakr joze anha hastand wadeh behesht dad..be payambar shak bokonim ya be harfhayeh shoma?!!!!!!! wa ya inke migid ali skot kard baraye hefzeh maslehat..yeki nist pasokh bedeh in che maslahati bod ke baes shod bish az 95%mosalmanan monharef wa monkereh emamat shawand!!! in che maslahati bud ke be roye kar amadaneh bani omaye wa shahadateh emama hosain monjar shod?! wa hezar soale moshabehe digar ke pasokhi manteqi nashnidim...
 

kalla

عضو جدید
دوست بزرگوار
پیامبر و امامان ما بر حسب ظاهر عمل میکردن با افراد،ولو اینکه علم غیب هم داشتن.پیغمبر که نعوذ بالله رمال و فالگیر و طالع بین نیست که راه بیفته اینور و اونور و به این بگه تو خوبی و به اون بگه تو بدی و گردنه ملتو بزنه.ایا عمر جلوی پیامبر شراب خورد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ ای عثمان مرتکب قتل نفس جلوی چشمان رسول الله شد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ اره.اگه چنین کارایی رو جلوی چشم پیامبر میکردن و پیامبر با اونا نشست و برخاست میکرد،رسول الله زیر سوال میرفت....ولی ایا به نظر شما این درست که: مثلا ابن ملجم زمان پیامبر برای عرض ارادت میومد پیش ایشون و رسول الله میگفت که بگیرین گردن این مرتیکه رو بزنین که قاتل علی بن ابیطابه؟؟؟؟ ایا به نظر شما این رفتار خوبی بود که پیامبر سرتاسر بلاد را میگشت و دستور میداد که همه شقیان اینده رو گردن بزنن؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
پس بنابراین این دلیل نمیشه که شما عرض کردین
be gofteh shoma payambar nefaq onharo midid wali be khatereh manafe khodash skot ke hich ba anha dost wa famil shodeh bod!!hichgah mardom ra az anha dor nasakht balke qabl az wafat abobakr ra be pish namazi mosalmanan amr mikard...baz miporsam..be ahadis jalie shoma shak bokonim ya be payambar?! shoma ke hastid ke bad az 1400 sal qhezawat mikonid ..be jaye khoda neshaste wa behesht wa jahanam taqsim mikonid?1 chera faramosh mikonid mosalman bodanetan ra madione omare faroq hastid?!
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
etefaqan kamelan dalile manteqie...payambar ba abn moljam dosteh samimi wa yareh qhar shodeh bod?! payambareh shoma ba abobakr hejrat kard ..be awaline mohajerin wa ansar ke hamin omar va abobakr joze anha hastand wadeh behesht dad..be payambar shak bokonim ya be harfhayeh shoma?!!!!!!! wa ya inke migid ali skot kard baraye hefzeh maslehat..yeki nist pasokh bedeh in che maslahati bod ke baes shod bish az 95%mosalmanan monharef wa monkereh emamat shawand!!! in che maslahati bud ke be roye kar amadaneh bani omaye wa shahadateh emama hosain monjar shod?! wa hezar soale moshabehe digar ke pasokhi manteqi nashnidim...

دوست عزیز
اینم پاسختون در مورد سکوت مولانا علی(علیه السلام)........منبع:سایت ایت الله مکارم:
سوال: اگر علی (ع) خلافت را حق خود می دانست پس چرا در مقابل غاصبان آن قیام نکرد؟
پاسخ: تاریخ به خوبى گواهى مى دهد که منافقان و دشمنان اسلام براى رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)دقیقه شمارى مى کردند و بسیارى از آنها معتقد بودند با رحلت آن حضرت یکپارچگى مسلمانان از میان مى رود و شرایط براى یک حرکت ضدّ انقلابى فراهم مى آید و قادر خواهند بود اسلام نوپا را در هم بشکنند؛ در چنین شرایطى اگر على(علیه السلام) براى گرفتن حق خویش یا به تعبیر دیگر بازگرداندن مسلمانان به اسلام راستین عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) قیام مى کرد با توجّه به تصمیم هایى که براى کنار زدن او از صحنه خلافت از پیش گرفته شده بود به یقین، درگیرى روى مى داد و صحنه جامعه اسلامى چنان آشفته مى شد که راه براى منافقان و دشمنان، جهت رسیدن به نیّات سوءشان هموار مى گشت؛ گروه هایى که به نام «اهل ردّه» بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)بلافاصله در برابر حکومت اسلامى قیام کردند و بر اثر یکپارچگى مردم سرکوب شدند، شاهد و گواه روشنى بر این معناست. در بعضى از تعبیرات که در تواریخ معروف اسلام آمده، مى خوانیم: «لَمّا تَوَفّى رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله) اِرْتَدَّتِ الْعَرَبُ وَ اشْرَاَیَّتِ الْیَهُودِیَّةُ وَ النَّصْرانِیَّةُ وَ نَجَمَ النِّفاقُ وَ صارَ الْمُسْلِمُونَ کَالْغَنَمِ الْمَطیرَةِ فِى اللَّیْلَةِ الشّاتِیَةِ»؛ (هنگامى که پیامبر وفات یافت عرب (جاهلى) بازگشت خود را شروع کرد و یهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بى چوپانى بودند که در یک شب سرد و بارانى زمستان، در بیابان، گرفتار شده اند).(1)
اینها همه از یکسو و از سوى دیگر قیام کردن با نداشتن یار و یاور، پیروزى را بر او مشکل مى کرد و شاید اگر قیام مى فرمود بسیارى از ناآگاهان، این قیام را نه براى مسائل مهمّ الهى، بلکه به خاطر مسائل شخصى تفسیر مى کردند.
ولى ضایعات و مشکلات فراوانى که از تغییر محور خلافت به وجود آمده بود روز به روز خود را بیشتر نشان مى داد و همین ها بود که به صورت خار و خاشاکى به چشم مولا(علیه السلام) مى نشست و همچون استخوانى گلویش را آزار مى داد.
این درسى است براى همه مسلمین در طول تاریخ که هرگاه احقاق حقّ خویش، موجب ضربه اى بر اساس و پایه دین شود باید از آن چشم بپوشند و حفظ اصول را بر همه چیز مقدّم بشمرند و بر درد و رنجهاى ناشى از تضییع حقوق، صبر کنند و دندان بر جگر بفشارند.
شبیه همین معنا در خطبه 26 نیز آمده است که مى فرماید: «فَنَظَرْتُ فَاِذاً لَیْسَ لى مُعین اِلاّ اَهْلَ بَیْتى... وَ اغْضَیْتُ عَلَى الْقَدى وَ شَرَبْتُ عَلَى الشَّجى...»؛ (من نگاه کردم و دیدم براى گرفتن این حق یاورى به جز خاندان خویش ندارم... چشم هاى پر از خاشاک را فرو بستم و با گلویى که گویى استخوان در آن گیر کرده بود جرعه حوادث را نوشیدم).
اما در این جا سؤالی مطرح می شود و آن این است که چگونه آن حضرت از حوادثى که بعد از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در امر خلافت واقع شد شکایت مى کند، آیا این شکایت با مقام صبر و تسلیم و رضا منافات ندارد؟
پاسخ این سؤال نیز پیچیده نیست. صبر و تسلیم و رضا مطلبى است و بیان حقایق براى ثبت در تاریخ و آگاهى حاضران و آیندگان، مطلبى دیگر که نه تنها مانعى ندارد، بلکه گاهى از اوجب واجبات است و مسائل مربوط به خلافت درست از همین نمونه است. در حقیقت مصالح مردم و جامعه اسلامى و نسلهاى آینده ایجاب مى کرده که امام (علیه السلام) این حقایق را بیان کند تا به دست فراموشى سپرده نشود.(2).

1. سیره ابن هشام، ج 4، ص 316. 2. پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 331.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولین کسی که موضوع شهادت را بوجود آورد ابراهیم بن یسار بود که عبدالکریم شهرستانی مورخ مشهور –صاحب کتاب الملل و النحل- می نویسد: که یازدهمین مورد از تفردات او توهین به بزرگان صحابه(رض) بود . او داستان دروغین جعل کرد و گفت : عمر(رض) در روز بیعت شکم حضرت فاطمه(رض) را زد و او سقط جنین کرد و گفت: خانه را با ساکنانش بسوزانید که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه که اهل سنت هم نیست ، می گوید : آن روایت هایی که نقل شده که به خانه فاطمه(رض) هجوم آورده اند و اینکه هیزم جمع کردند تا خانه اش را بسوزانند ، این یک روایت واحدی است که معتبر نیست نه در مورد صحابه(رض)، بلکه در مورد هیچ مومنی این گمان نمی رود که این کار را بکند.
در روایت دیگری یعقوبی که بدون ذکر سند است آورده که ابوبکر و عمر خبر یافتند که تعدادی در خانه فاطمه جمع شدند و این دو با گروهی آمدند و به خانه اش هجوم آوردند و علی بیرون آمد و عمر با او کشتی گرفت و علی به زمین خورد و شمشیرش شکست ، آنگاه فاطمه بیرون آمد و گفت : به خدا قسم اگر بیرون نروید موی سرم را برهنه خواهم کرد .چطور انسان این را قبول می کند؟! چطور می شود علی(رض) که اسدالله و شیر خدا است، شکست بخورد و شمشیرش بشکند . چگونه حضرت فاطمه(رض) به خود اجازه می دهد که در برابر این کارها موی سرش را برهنه کند؟ او کسی است که حاضر است جان خود را در راه خدا تقدیم کند ولی یک تار مویی از او برهنه نشود.
ابن ابی الحدید می گوید :آن خبرهای زشتی که نقل می شود که به فاطمه(رض) ضربه زدند، این گونه موارد هیچ اصل و سندی ندارد و هیچ راوی اهل سنت اینگونه تاریخی را قبول ندارد.وقتی فاطمه به سن ازدواج رسید همین حضرات ابوبکر و عمر رضی الله عنهما بودند که علی(رض) را تشویق به ازدواج با فاطمه(رض) کردند . همچنین وقتی حضرت فاطمه(رض) وفات یافتند، طبق وصیت شان حضرت اسماء بنت عمیس(رض) مامور کفن کردنشان بودند و حضرت اسماء همسر حضرت ابوبکر(رض) است و اگر ابوبکر غاصب می بود، فاطمه(رض) همسر ابوبکر(رض) را وصیت نمی کرد.حتی در موقع نماز جنازه که در شب بود ، حضرات ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و بعضی دیگر از بزرگان حضور داشتند.اگر بین این بزرگان دشمنی بود، حضرت علی(رض) دخترشان را به عقد حضرت عمر(رض) در نمی آوردند . همچنین نام های بعضی از فرزندان علی(رض) به نامهای عمر و ابوبکر بوده است.خلاصه اینکه عقیده اهل سنت این است که علی(رض) اسدالله است و ممکن است در جایی به خاطر مصلحتی سکوت کند، ولی این هم از خود خط قرمزی دارد و اجازه نمی دهد که به فاطمه(رض) توهین شود.


اولا منبع ندارید پس تمام مطالبتون رد میشه...

دوما فرمودین: "ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه که اهل سنت هم نیست "

در صورتی که اسم کامل ایشون
"«عبدالحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديدأبو حامدعزالدين معتزلي » شافعي مذهب بوده است ."

شاهد مطلب:
"
1 - ابن خلکان مي گويد:
283 - عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 . "



سوما: شما فرمودین: "
این یک روایت واحدی است که معتبر نیست"

" به چه دلیل می گویید این حدیث سند صحیح ندارد و یا خبر واحد است در حالی که هم بخاری و هم مسلم و هم بسیاری از علمای خودتان این حدیث را در کتب خود آورده اند؛"




چهارما فرمودین: " در روایت دیگری یعقوبی که بدون ذکر سند است "

بنده هیچ سندی از یعقوبی نیاوردم(احتمالا مطالبتون کپی پیست هست.)


پنجما فرمودین: " همچنین نام های بعضی از فرزندان علی(رض) به نامهای عمر و ابوبکر بوده است "

نام گذاري به نام ابوبکر:

اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافى كه وجود دارد) انتخاب مى‌كرد نه از كنيه او؛
ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگي‌اش اتفاق مى‌افتاد كنيه‌اش را انتخاب مى‌كرد.
ثالثاً: بنا بر قولى، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.

ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:
قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.
عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.

بنابراين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاى پيشين داشته است.
نام گذاري به نام عمر:

اولاً: يكى از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه.
عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام‌گذارى كرد.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.

ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:
ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.
در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگرى را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مى‌كنيم:

1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.
عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.
پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن.
الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.
عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:
وكان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى.
نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.
الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.

ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است.

1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.

آيا اين نام گذاري‌ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.
نام گذاري به نام عثمان:

اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.
إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.

ثانياً: ابن حجر عسقلانى بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مى‌شود گفت: همه اين نام گذاري‌ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است

1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.




....


__________________

"«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»"
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا منبع ندارید پس تمام مطالبتون رد میشه...

دوما فرمودین: "ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه که اهل سنت هم نیست "

در صورتی که اسم کامل ایشون
"«عبدالحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديدأبو حامدعزالدين معتزلي » شافعي مذهب بوده است ."

شاهد مطلب:
"
1 - ابن خلکان مي گويد:
283 - عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 . "



سوما: شما فرمودین: "
این یک روایت واحدی است که معتبر نیست"

" به چه دلیل می گویید این حدیث سند صحیح ندارد و یا خبر واحد است در حالی که هم بخاری و هم مسلم و هم بسیاری از علمای خودتان این حدیث را در کتب خود آورده اند؛"




چهارما فرمودین: " در روایت دیگری یعقوبی که بدون ذکر سند است "

بنده هیچ سندی از یعقوبی نیاوردم(احتمالا مطالبتون کپی پیست هست.)


پنجما فرمودین: " همچنین نام های بعضی از فرزندان علی(رض) به نامهای عمر و ابوبکر بوده است "

نام گذاري به نام ابوبکر:

اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافى كه وجود دارد) انتخاب مى‌كرد نه از كنيه او؛
ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمى‌باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعى كه در زندگي‌اش اتفاق مى‌افتاد كنيه‌اش را انتخاب مى‌كرد.
ثالثاً: بنا بر قولى، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.

ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:
قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.
عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.

بنابراين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاى پيشين داشته است.
نام گذاري به نام عمر:

اولاً: يكى از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن عليّ بإسمه.
عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام‌گذارى كرد.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.

ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:
ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.
در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگرى را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مى‌كنيم:

1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.
عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.
پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن.
الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.
عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:
وكان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى.
نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.
الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.

ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است.

1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.

آيا اين نام گذاري‌ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.
نام گذاري به نام عثمان:

اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.
إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.
الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.

ثانياً: ابن حجر عسقلانى بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مى‌شود گفت: همه اين نام گذاري‌ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است

1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.




....


__________________

"«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»"


عزیزم از کتب اهل سنت نیست.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزم از کتب اهل سنت نیست.

چی از کتب اهل سنت نیست...؟(اگه منظورتون متن خودتون هست ، بالاخره باید یه منبعی داشته باشه...)
.
.....

__________________

پس تمام سوالاتتوت جواب داده شد و هیچ پاسخی نداشتید.(ندارید);)
 
آخرین ویرایش:

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی از کتب اهل سنت نیست...؟(اگه منظورتون متن خودتون هست ، بالاخره باید یه منبعی داشته باشه...)
.
.....

__________________

پس تمام سوالاتتوت جواب داده شد و هیچ پاسخی نداشتید.(ندارید);)

نهج البلاغه از کتب اهل سنت نیست.من متاسفانه به علت گرفتاری کاری زیاد فرصت نمیکنم ولی حتما در یک فرصت مناسب به شبهان شما جواب میدم هر چند که شما هنوز دلایل کافی برای گفته هایتان نیاوردید.
 

kalla

عضو جدید
اونی که پدرش هم داییشه هم داداششه و مادرش هم خالشه هم خواهرش بایدم هتک حرمت کنه...

مثلا شما روشن فكر هستين؟! مثلا شما دانشجو هستين؟! پس همش نگيد شيعه به بزرگان اصحاب و عقايد سنيها توهين نميكنه...نمونشو ببينيد!ممنون كه چهره واقعيه خودتون رو نشون داديد..حيف كه مكتب ما به ما اين اجازه رو نميده جواب ناسزارو با ناسزا بديم! حال بگيد آيا پيامبر دوش به دوش اين اشخاص شمشير ميزد؟؟؟ آيا علي با چنين كسي بيعت كرد؟! اصلا اسلام توسط چنين افرادي گسترش يافت؟! علي به چنين مردي دختر داد؟! مردم شعور قضاوت دارند...
 

گرگ نر!

عضو جدید
ببخشید کدوم مکتب؟؟؟؟مکتب بلند کردن ریش تا ناف و خواندن سوره های طویل در نماز؟؟؟[/QUOTE
نه پس مكتب پيشانيه داغ كرده و عمامه بلند و انگشتر درشت! امام زاده و قمه زني ولباس سياه و سيغه وخمس! بعدشم عكس آواتر مال خودمه ببينيد چقدر ريشم درازه!!!
 

kalla

عضو جدید
برو بچه جون برو معلومه مولتی یوزره هستی.پبت نام کردی یه راست اومدی تالار اسلام تعداد برادران رو زیاد کنی.برو بزار مهر پبت نامت خشک شه بعد بیا پست بده.

اين يوزر دوستمه..همزمان رو لاين بوديم هواسم نبود با مال اون ج دادم...اگه از نظر تعداد بگي بايد بگم كه بيش از 92% مسلمانان جهان اهل سنت هستند..به نظر من صفويسم يك لكه بر پيكره جامعه اسلاميه كه همه اصول و ايدوئولژي هاي اسلام رو وارونه ميكنه! ازدواج پاك و دائم رو صيغه ترجمه ميكنه! زكات رو خمس ميكنن..توحيد رو با امام زاده خواني و امام زمان مدير جهان و زمانتون زير سوال برديد! صبر در مقابل بلايا و ايمان به بهشت و رستاخيز فلسفش شاد كردن روحيه جامعه و بالا بردن صبر و بردباريه مردمه كه با زجه و نوحه جاشو پر كردن..و هزارجور بدعت ديگه...
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
تصمیم خلیفه دوم(جناب عمر) بر هتک حرمت خانه وحی در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است. ما در اینجا برخی از این مصادر سنی را نقل می کنیم:

ابن ابی شیبه و کتاب “المصنف”

ابوبکر بن ابی‏شیبه (۱۵۹- ۲۳۵) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل می‏کند:

هنگامی که مردم با ابی‏بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی می‏پرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.

این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیه‏السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام می‏دهد. (۱)

یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب المصنف با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت می‏پردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:

در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابی‏شیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای ۷۴۸) درباره‏ی او می‏گوید: عبدالله بن محمد بن ابی‏شیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کرده‏اند… ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است. (۲)


بلاذری و کتاب “انساب الاشراف”

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب انساب الاشراف به گونه‏ی زیر نقل می‏کند:

ابوبکر به دنبال علی علیه‏السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی علیه السلام از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!. (۳)

درباره‏ ی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه می‏ستاید (۴) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف می‏کند: علامه، اذیب، نویسنده. . (۵)

ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه از ابن عساکر نقل می‏کند که: بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است (۶) بنابراین نباید درباره‏ی بلا ذری شک و تردید کرد.

تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشته‏اند تصمیم به هتک حرمت خانه‏ی زهرا علیهاالسلام گرفته‏اند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامه‏ی عمل نیز پوشانیده‏اند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.


ابن قتیبه و کتاب “الامامه و السیاسه“

مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲- ۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام ۴/ ۱۳۷) وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین می‏نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش می‏زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه‏ی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!. (۷)

ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبت‏هایی به ما از فرزند خطاب و ابی‏قحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریه‏کنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابی‏بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می‏شود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‏زنیم!! (۸)

طبری و تاریخ او

محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانه‏ی ویح را چنین بیان می‏کند:

عمر بن خطاب به در خانه‏ی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش می‏کشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند.

این صحنه‏ی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه‏ی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.

به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی درباره‏ی او می‏گوید:

پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو. (۹)


ابن عبد ربه و کتاب “العقد الفرید“

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید (متوفای ۴۶۳ ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح درباره‏ی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابی‏بکر تخلف جسته‏اند چنین می‏نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه‏ی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه‏ی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبه‏رو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمده‏ای خانه‏ی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید). (۱۰)


ابن عبدالبر و کتاب “الاستیعاب”

یوسف بن عبداللَّه معروف به ابن عبدالبرّ (۳۶۸- ۴۶۳) مولف کتاب الاستیعاب، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان عبداللَّه بن ابی‏قحافه حادثه‏ی یورش به خانه زهرا را چنین نقل می‏کند:

علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت می‏شد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت می‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد می‏شوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین می‏کنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل می‏کند. (۱۱)


ابی الفداء و کتاب “المختصر فی اخبار البشر“

اسماعیل بن علی معروف به ابی‏الفداء (متوفای ۷۳۲) در کتاب معروف خود به نام المخصتر فی اخبار البشر، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم. (۱۲)

در اعتبار کلامی ابی‏الفدا همین بس که ذهبی می‏گوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر ۱/۳۷۲)


نویری و کتاب “نهایه الارب فی فنون الادب“

احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (۶۷۷- ۷۳۳) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب نهایه الارب فی فنون الادب است که زرکلی در الاعلام ج۱ ص۱۶۵ آن را ستوده و از قول فازیلیف می‏گوید:

حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند ابن الرقیق، ابن رشیق و ابن شداد. نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانه‏ی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(۱۳)

سیوطی و کتاب “مسند فاطمه“ جلال الدین سیوطی (متوفای سال ۹۱۱)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب مسند فاطمه رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم.
متقی هندی و کتاب “کنزالعمال“
علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای ۹۷۵) در کتاب ارزشمند خود کنز العمال رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابی‏شیبه در المصنَّف نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (۱۴)

دهلوی و کتاب “ازاله الخفاء“
ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (۱۱۱۴- ۱۱۷۶) در کتاب ازالة الخفاء (که به زبان فارسی نوشته) درباره‏ی حوادث ایام سقیفه چنین می‏نویسد:
در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار می‏بردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند.(۱۵)
سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از مصنَّف ابن أبی‏شبیه نقل کردیم، یادآور می‏شود.

محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه
محمد حافظ ابراهیم (۱۲۸۷- ۱۳۵۱) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانه‏ی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابی‏بکر بیعت نکنید خانه را به آتش می‏کشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!
جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیده‏ی خویش را در یک جلسه‏ی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.
سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:
و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ
أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها
حرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بها
إن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیها
ما کان غیرُ أبی‏حَفْصٍ یَفُوُه بها
أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .
و گفتاری که عمر آن را به علی علیه‏السلام گفت به چه شنونده‏ی بزرگواری و چه گوینده‏ی مهمّی؟!.
به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانه‏ات را به آتش می‏کشم و احدی را در آن باقی نمی‏گذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد.
جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت. (۱۶)

عمر رضا کحاله و کتاب “اعلام النساء”
عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند أعلام النساء، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر می‏نویسد:
…فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن…
دخت پیامبر در آستانه‏ی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمی‏شناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذارده‏اید و کار ریاست را بین خود تقسیم کرده‏اید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید. (۱۷)
اسناد:

۱-مصنف ابن ابی‏شیبه ۸/ ۵۷۲
۲-میزان الاعتدال ۲/ ۴۹۰، شماره ۴۵۴۹
۳-انساب الأشراف ۱/۵۸۶ ط دار معارف، قاهره
۴-تذکره الحفاظ ۳- ۰۹۲، شماره ۸۶۰٫
۵-سیر اعلام النبلاء ۱۳/ ۱۶۲، شماره ۹۶٫
۶-البدایه والنهایه ۱۱/ ۶۵، حوادث سال۲۷۹
۷-الامامه و السیاسه، ص ۱۲، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.
۸-الامامه والسیاسه، ص ۱۳، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابن‏قتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابی‏الحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کرده‏اند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغه‏ی ابن ابی‏الحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه می‏داند و سپس می‏افزاید: برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می‏دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه ۱/ ۲۱۲) این کتاب را از آثار ابن قتیبه می‏داند.
۹-میزان الاعتدال ۳/ ۴۹۸، شماره ۷۳۰۶
۱۰-عقد الفرید ۴/ ۲۶۰، چاپ مکتبه هلال.
۱۱-استیعاب ۳/ ۹۷۵، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.
۱۲-المختصر فی اخبار البشر ۱/ ۱۵۶، ط دار المعرفه، بیروت.
۱۳-نهایه الارب فی فنون الأدب ۱۹/ ۴۰، نگارش نویری، چاپ قاهره، ۱۳۹۵ ه.
۱۴-کنزالعمّال ۵/۶۵۱، شماره ۱۴۱۳۸، ط مؤسسه الرساله، بیروت.
۱۵-ازالة الخفاء ۲/ ۲۹، ناشر اکیدمی، ط لاهور.
۱۶-دیوان محمد حافظ ابراهیم ۱/ ۸۲٫
۱۷-اعلام النساء ۴/۱۱۴
اینم یه نمونه از اتحاد بین مسلمونا
حالا باز هم رو حرفتون تو همون تاپیک هستید؟
در مورد این مسئله هم کلی بحث هست که به موقعش بحث میکنیم
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
قبلا" قرار بود در مورد این موضوع بحث کنیم خب فک کنم وقتش رسیده
من کاری به اهل سنت و اهل تشییع و اعتقاداتشون ندارم به عنوان یه نفراز بیرون به این مسئله نگاه میکنم و داستانی که از اعتقادات اهل تشییع نشت میگره رو یه بار مرور میکنیم
در مورد تاپیک بحث رو شروع میکنیم که خیلفه دوم عمر قصد هتک حرمت داشتند و قبل از اون هم ولایت رو از علی بن ابی طالب گرفتند
خب بر اساس اعتقادات اهل تشییع پیامبر طبق دستوری که از طرف خدا بهش نازل شده بود علی رو در غدیر خم به عنوان ولی خود معرفی کردند و مردم رو ملزم به پیروی از دستوراتش کردند
(اینجا بحثهای زیادی هم هست که اصلی ترینش ختم نبوت و اینکه بعد از پیامبر کسی از طف خداون تعیین نمیشه حالا بماند)

بعد از وفات پیامبر عمر با علی بیعت نکرد و بر اساس یک دسیسه ی از پیش تعیین شده(البته بر اساس اعتقادات اهل تشییع) ولایت رو از علی گرفت و علی دم نزد بعد از اون علی رو ملزم به بیعت با ابوبکر کرد و بعدش با خودش و زمان خلافتش علی رو به دستاه حکومتی خودش آورد و ازش استفاده کرد باغ فدک که از غنایم جنگی بود و پیامبر اونو به فاطمه داده بود (که غنایم جنگی مال بیت المال هستش) رو ازش پس گرفت و به بیت الامال برگردوند و دختر علی ام الکلثوم رو به عقد خودش در آورد و باز علی حرفی نزد و دخترش رو به عقدش در آورد و همچنین بر اساس اعتقادات اهل تشییع فاطمه دختر پیامبر رو به شهادت رسوند و باز علی دم نزد حتی موقع مرگش شورای 6 نفره تشکلیل داد و شورا رو ملزم به تعیین خلیفه نمود و رای عبدالرحمن بن عوف رو بر رای دیگران ارجحیت داد و باز هم علی دم نزد
از مجموع چیزهایی که گفتم میشه نتیجه گرفت که علی حتی نتونست از حق خودش و خانواده ش دفاع کنه اون حتی دستور خدا رو که به پیامبر اعلام کرده بود رو نادیده گرفت در حالیکه بر اساس اسلام حرف الله بر هر چیزی ارجحیت داره و دادن جونت در جهت به ثمر نشستنش واجبه
به خانوادش هتک حرمت شد حتی اعتراض هم نکرد حالا آیا چنین فردی که اهل تشییع داره ازش حرف میزنه آیا لایق حکمرانی هستش؟
کسی که به خاطر ترس از جونش از حق خودش و ملتش و اسلام میگذره آیا میتونه از سوی خدا برای این امر مهم تعیین بشه؟
نه اینطور نیست علی ترسو نبود بلکه از بزرگترین جنگاوران اسلام بود کسی بود که بهش لقب حیدر رو دادن پس چرا در برابر این همه ضلم دم بر نیاورد؟
چون اصلا" چنین چیزهای وجود نداشته فقط به خاطر اینکه احساسات مردم رو جریحه دارن کنن چنین حرفهای رو به صورت داستان ساختند و اونو واقعیت جلوه دادن تا بتونن اهدافشونو پیش ببرن
حتی از اینکه اعلام کنن که علی اسم پسرهاش ر ابوبکر و عمر گذاشت ابا دارن و از اسمی از شهدای کربل نمیارن چون اغلبشون که از برادران و اقوام حسین بودن به این نامها بودن
به خاطر اینکه به مقصود برسن از علی ابن ابیطالب یه آدم بی دست و پا ساختن
بهتره کمی فکر کنیم و همیشه هرچیزی رو که بهمون میگن بی تفکر قبول نکنیم
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اینم یه نمونه از اتحاد بین مسلمونا
حالا باز هم رو حرفتون تو همون تاپیک هستید؟
در مورد این مسئله هم کلی بحث هست که به موقعش بحث میکنیم
سلام
کدوم حرف؟ توی کدوم تاپیک!؟
تاپیکی که من در اینجا زدم ، و همه نوشته ها با منبع هستش ، ولی وقتی که احساس کردم باعث شعف شما دوستان بشر دوست و خاطر خواه اسلام عزیز شدم ، درخواست دادم تا نسبت به حذف این تاپیک اقدام بکنند، چون متوجه شدم بعضی از دوستان ( فرق نداره ، چه اهل تشیع و چه اهل تسنن) از روی تعصب دارن جواب می دن و اصولا بحث علمی ای صورت نگرفته .

2- نوشته ها همه دارای منبع هستند و من کلمه ای از خودم اضافه و یا کم نکردم!بهتر بود اگر حرفی دارید ، با منابع موجود حرف بزنید
بهتر بود پست دوم در همین تاپیک رو می خوندین

3- دین شما رو هنوز نمی دونم من
اما اگر به اسلام و همین طور به خدای واحد قائل نیستد بابد بگم
بهتره سکوت کنید چون اتحاد یک موضع داخلی و مربوط به اسلام است ، حال کسی که اصولا کلیت اسلام را قبول ندارد ، نخود آش شدن است حضور در این اختلافات ...

قبلا" قرار بود در مورد این موضوع بحث کنیم خب فک کنم وقتش رسیده
من کاری به اهل سنت و اهل تشییع و اعتقاداتشون ندارم به عنوان یه نفراز بیرون به این مسئله نگاه میکنم و داستانی که از اعتقادات اهل تشییع نشت میگره رو یه بار مرور میکنیم
در مورد تاپیک بحث رو شروع میکنیم که خیلفه دوم عمر قصد هتک حرمت داشتند و قبل از اون هم ولایت رو از علی بن ابی طالب گرفتند
خب بر اساس اعتقادات اهل تشییع پیامبر طبق دستوری که از طرف خدا بهش نازل شده بود علی رو در غدیر خم به عنوان ولی خود معرفی کردند و مردم رو ملزم به پیروی از دستوراتش کردند
(اینجا بحثهای زیادی هم هست که اصلی ترینش ختم نبوت و اینکه بعد از پیامبر کسی از طف خداون تعیین نمیشه حالا بماند)

بعد از وفات پیامبر عمر با علی بیعت نکرد و بر اساس یک دسیسه ی از پیش تعیین شده(البته بر اساس اعتقادات اهل تشییع) ولایت رو از علی گرفت و علی دم نزد بعد از اون علی رو ملزم به بیعت با ابوبکر کرد و بعدش با خودش و زمان خلافتش علی رو به دستاه حکومتی خودش آورد و ازش استفاده کرد باغ فدک که از غنایم جنگی بود و پیامبر اونو به فاطمه داده بود (که غنایم جنگی مال بیت المال هستش) رو ازش پس گرفت و به بیت الامال برگردوند و دختر علی ام الکلثوم رو به عقد خودش در آورد و باز علی حرفی نزد و دخترش رو به عقدش در آورد و همچنین بر اساس اعتقادات اهل تشییع فاطمه دختر پیامبر رو به شهادت رسوند و باز علی دم نزد حتی موقع مرگش شورای 6 نفره تشکلیل داد و شورا رو ملزم به تعیین خلیفه نمود و رای عبدالرحمن بن عوف رو بر رای دیگران ارجحیت داد و باز هم علی دم نزد
از مجموع چیزهایی که گفتم میشه نتیجه گرفت که علی حتی نتونست از حق خودش و خانواده ش دفاع کنه اون حتی دستور خدا رو که به پیامبر اعلام کرده بود رو نادیده گرفت در حالیکه بر اساس اسلام حرف الله بر هر چیزی ارجحیت داره و دادن جونت در جهت به ثمر نشستنش واجبه
به خانوادش هتک حرمت شد حتی اعتراض هم نکرد حالا آیا چنین فردی که اهل تشییع داره ازش حرف میزنه آیا لایق حکمرانی هستش؟
کسی که به خاطر ترس از جونش از حق خودش و ملتش و اسلام میگذره آیا میتونه از سوی خدا برای این امر مهم تعیین بشه؟
نه اینطور نیست علی ترسو نبود بلکه از بزرگترین جنگاوران اسلام بود کسی بود که بهش لقب حیدر رو دادن پس چرا در برابر این همه ضلم دم بر نیاورد؟
چون اصلا" چنین چیزهای وجود نداشته فقط به خاطر اینکه احساسات مردم رو جریحه دارن کنن چنین حرفهای رو به صورت داستان ساختند و اونو واقعیت جلوه دادن تا بتونن اهدافشونو پیش ببرن
حتی از اینکه اعلام کنن که علی اسم پسرهاش ر ابوبکر و عمر گذاشت ابا دارن و از اسمی از شهدای کربل نمیارن چون اغلبشون که از برادران و اقوام حسین بودن به این نامها بودن
به خاطر اینکه به مقصود برسن از علی ابن ابیطالب یه آدم بی دست و پا ساختن
بهتره کمی فکر کنیم و همیشه هرچیزی رو که بهمون میگن بی تفکر قبول نکنیم
چیز دیگری هم که باید یادآور بشم اینه که اتحاد بین شیعه و سنی یه میئله داخلی هسش

در مورد فرمایشات شما هم بهتره بگم که به اندازه کافی سایر دوستان جواب دادن ، بهتره یا این تاپیک رو از اول بخونید ، یا به سایر تاپیک ها رجعت بفرمایید!
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
سلام
کدوم حرف؟ توی کدوم تاپیک!؟
تاپیکی که من در اینجا زدم ، و همه نوشته ها با منبع هستش ، ولی وقتی که احساس کردم باعث شعف شما دوستان بشر دوست و خاطر خواه اسلام عزیز شدم ، درخواست دادم تا نسبت به حذف این تاپیک اقدام بکنند، چون متوجه شدم بعضی از دوستان ( فرق نداره ، چه اهل تشیع و چه اهل تسنن) از روی تعصب دارن جواب می دن و اصولا بحث علمی ای صورت نگرفته .

2- نوشته ها همه دارای منبع هستند و من کلمه ای از خودم اضافه و یا کم نکردم!بهتر بود اگر حرفی دارید ، با منابع موجود حرف بزنید
بهتر بود پست دوم در همین تاپیک رو می خوندین

3- دین شما رو هنوز نمی دونم من
اما اگر به اسلام و همین طور به خدای واحد قائل نیستد بابد بگم
بهتره سکوت کنید چون اتحاد یک موضع داخلی و مربوط به اسلام است ، حال کسی که اصولا کلیت اسلام را قبول ندارد ، نخود آش شدن است حضور در این اختلافات ...


چیز دیگری هم که باید یادآور بشم اینه که اتحاد بین شیعه و سنی یه میئله داخلی هسش

در مورد فرمایشات شما هم بهتره بگم که به اندازه کافی سایر دوستان جواب دادن ، بهتره یا این تاپیک رو از اول بخونید ، یا به سایر تاپیک ها رجعت بفرمایید!
دوست عزیز من چند بار گفتم مسلمانم ولی این دلیلی نمیشه رو نواقصش سرپوش بذارم و حرف هرکی که از راه میاد رو قبول کنم که قالب این نواقصات هم که درش وجود داره از یه سری آدم به اصطلاح دینی که فقط به فکر پر کردن جیبشون هستن نشات میگیره
هرچی که با عقل جور در نیاد رو رد میکنم چون چیزی که مخالف عقل و وجدان باشه رئ باید دور انداخت
شما هم بهتره به جای اینکه دم از اتحاد بزنید حرفهای رو که میزنید سبک سنگین کنید بعدا" دم از اتحاد بزنید
کتب اهل سنت هم مشخص هستش و هر اهل سنتی بیاد مطلبی بنویسه دلیل بر دسرت بودنش نیست کما اینکه این مسئله در مورد اهل تشییع ه صدق میکنه
شما هروقت جواب پست بالا رو دادید اون وقت میتونی بگی بین شیعه و سنی اختلافی جود نداره
در ضمن هرجا هم لازم باشه از اسلام دفاعمیکنم
ولی حقیقت حقیقت هستش

اینم لینک همون تاپیک
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/443254-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%AA%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%AF%D9%86-%D9%88-%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%9F#post6207413
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوست عزیز من چند بار گفتم مسلمانم ولی این دلیلی نمیشه رو نواقصش سرپوش بذارم و حرف هرکی که از راه میاد رو قبول کنم که قالب این نواقصات هم که درش وجود داره از یه سری آدم به اصطلاح دینی که فقط به فکر پر کردن جیبشون هستن نشات میگیره
خب بحث ها رو با هم قاطی می کنید
اسلام یعنی پیامبر ، قرآن و اهل بیت ( که شما گزینه سوم رو قبول ندارید!!!! )
به نظر شما پیامبر و قرآن اشکال دارند!!!! یا ناقص هستند؟
این خودش یه تاپیک دیگه می طلبه

هرچی که با عقل جور در نیاد رو رد میکنم چون چیزی که مخالف عقل و وجدان باشه رئ باید دور انداخت

مثلا چی ؟

شما هم بهتره به جای اینکه دم از اتحاد بزنید حرفهای رو که میزنید سبک سنگین کنید بعدا" دم از اتحاد بزنید
کتب اهل سنت هم مشخص هستش و هر اهل سنتی بیاد مطلبی بنویسه دلیل بر دسرت بودنش نیست کما اینکه این مسئله در مورد اهل تشییع ه صدق میکنه
برخورد منافقانه شما رو در همان تاپیک که زحمت لینکش رو کشیدین دیدم
اما من واقعا هنوز نتونستم جواب دزد و پلیس بازی های شما رو بدم!کدوم پست، 14 صفحه تاپیکه کجاشو بگردم من؟!
در ضمن اگر می تونید منابع بالا رو رد بکنید تشریف بیارید من در خدمتم
پست شماره 2 رو مطالعه کن

شما هروقت جواب پست بالا رو دادید اون وقت میتونی بگی بین شیعه و سنی اختلافی جود نداره
تا منظور از اختلاف چی باشه!؟

در ضمن هرجا هم لازم باشه از اسلام دفاعمیکنم
لطفا در حد تونا و عملکردتان شعار بدهید و ادعایتان را اندازه همان عملکردتان کاهش دهید
ولی حقیقت حقیقت هستش
حقیقت الان از نظر من در مورد شما اینه که دارین مغلطه می کنید ،
اندازه شما وفت سرچ ندارم
پست رو پیدا کنید
 

M.ARIABOY

عضو جدید
برادران سنی و شیعه میتونن کتاب شبهای پیشاور روبخونن،اونجا با استفاده از کتاب های خود اهل سنت شیعه رو تایید کرده
یه سوال دارم، حضرت زهرا (ص) در زمان خلافت به شهادت رسیدن، اگه حق با اونا بوده چرا این حضرت خواستن که قبرشون نامشخص باقی بونه، ممکنه جواب این باشه که اهل سنت بعد از شهادت ایشون نیان پیش مرقد این حضرت و بخوان گناه خودشونو بپوشونن، واین سوال بای منی که بچه شیعه حساب میشم سوال بشه که چرا حضرت زهرا مرقد نداره
در مورد امامزاده خوانی و این حرفایی که دوستمون زد باید بگم که ما دیوارو نمیبوسیم بلکه به خاطر کسایی میریم اونجا که اونجا دفن شدن،نه درو دیوارش
درمورد معصوم بودنشون هم اینکه قضیه مباهله پیامبر مشهوره، میتونین ببینین که کیا زیر عبای پیامبر بودن و چه چیزی به اون ها گفته(در مورد پاک بودن)
قضیه غدیر خم هم که دیگه....
برادران اهل سنت اگه بتونن دوتا قضیه آخری رو برای من اثبات کنن حله
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله ایدئولوژی جمهوری اسلامی.چون قبل از این اسرائیل همزمان با 5 تا کشور سنی جنگیده بود و تو 6 روز شکستشون داده بود ولی الان از عهده یه سازمان چریکی که یه قلم نوچه فرهنگی جمهوری اسلامیه برنمیاد.
ببخشید مفتی های اعظم عربستان جز دستمالی برای یهودیان چه کردند؟؟؟

پیامبر و خلفای راشدین یا 3 تا از خلفای راشدین علی الخصوص دومی؟؟؟؟؟؟؟؟
پیرو پیامبرید ولی فقهتون رو از چهار نفر دیگه گرفتید که نزدیک دو قرن با پیامبر فاصه دارن.تازه بعدش معلوم نیست واسه چی باب اجتهاد بسته شده(حتما ترسیدن گندش در بیاد)همینه که الان هیچ حساسیتی در مورد قاعده نفی سبیل ندارید.


دلیل قرآنی توسل رو هم که هزاران بار دوستان برای شما بازگو کرده اند ولی چه فایده که تو ذهن بیمار شما ورود پیدا نمیکنه.(این نتیجه پیروی از یه آدم بیسواده)

بازم میگم ترجیع میدم یه بودایی باشم تا یه....
....باید فاتحه شما رو خوند.[/QUOT

واقعا ایدئولوژی جالبیه .فدا کردن ملت برای ماددند در قدرت به هر قیمتی.نتایج ایدئولوژی هم امروزهر لحظه از یه جا میزنه بیرون.یکی مادام العمر حاکمه.اونیکی تا گلو تو ثروته وفساد وان یکی هم که...... عجب مکتبی

من مفتی های عربستان را اصلا نشناسم وبهشون هم افتخار نمیکنم چون شناختی ندارم ازشون .پس بیهوده حرف نزنید.

ما خدا وقران وپیامبر رو قبول داریم وبقیه هم فقط صحابه هستند با درجات تقوا مختلف که چهارتاشون افضل هستند.
تا جای که ما میدانیم خدا از هر کسی بر احوال ما نزدیکتره واگاه تره و احتیاجی هم به واسطه نداره پس از خودش طلب میکنیم. طلب از دیران فقط رحمان ورحیم بودن خدا را زیر سوال می بره.

بازهم افتخار ما اینه که از ما نباشید
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهان یادم رفت بگم یه جلد(فقط یه جلد)کتاب در مقابل 11 جلد الغدیر بنویسید بعد بیاید ما اینجا درخدمتون هستیما.
الغدیر که قران نیست که نمونه اش نباشه. ما احتیاج به الغدیر نداریم چون قران را داریم همین برای ما کافیست.
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
بله ایدئولوژی جمهوری اسلامی.چون قبل از این اسرائیل همزمان با 5 تا کشور سنی جنگیده بود و تو 6 روز شکستشون داده بود ولی الان از عهده یه سازمان چریکی که یه قلم نوچه فرهنگی جمهوری اسلامیه برنمیاد.
ببخشید مفتی های اعظم عربستان جز دستمالی برای یهودیان چه کردند؟؟؟

پیامبر و خلفای راشدین یا 3 تا از خلفای راشدین علی الخصوص دومی؟؟؟؟؟؟؟؟
پیرو پیامبرید ولی فقهتون رو از چهار نفر دیگه گرفتید که نزدیک دو قرن با پیامبر فاصه دارن.تازه بعدش معلوم نیست واسه چی باب اجتهاد بسته شده(حتما ترسیدن گندش در بیاد)همینه که الان هیچ حساسیتی در مورد قاعده نفی سبیل ندارید.


دلیل قرآنی توسل رو هم که هزاران بار دوستان برای شما بازگو کرده اند ولی چه فایده که تو ذهن بیمار شما ورود پیدا نمیکنه.(این نتیجه پیروی از یه آدم بیسواده)

بازم میگم ترجیع میدم یه بودایی باشم تا یه....
....باید فاتحه شما رو خوند.
میشه بگید اهل تشییع فقه هشو از کی گرفته؟
نه اینکه از جعفر صادق گرفتید که اونم 2 قرن بعد از پیامبر بوده
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میشه بگید اهل تشییع فقه هشو از کی گرفته؟
نه اینکه از جعفر صادق گرفتید که اونم 2 قرن بعد از پیامبر بوده

سینه یه سینه
بذار تا برات بگم که بدونی
امام جعفر صادق از امام محمد باقر (ع) و او اما سجاد (ع) و او از امام حسین (ع) و آنها از پدر بزرگوارشان امام علی ابن ابی طالب (ع) و او از برترین انسان روی کره ی خاکی پیامبر اکرم (ص) و او از خدای یکتا .
ببخشید شما مذهب رو از چه کسی گرفتین؟ معلومه که اهل تسنن هستین کدام بزرگ ؟
امام شافعی ؟
امام حنبل؟
...
می شه فاصله زمانی آنها تا پیامبر رو هم بگید؟
در واقع آنچه که امام جعفر صادق علیه السلام دارند همانی است که از خدا به پیامبر رسیده ، بی هیچ کم و کاستی
اگر کم و کاستی داره ، بفرمایید تا همه بدونن
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
واقعا ایدئولوژی جالبیه .فدا کردن ملت برای ماددند در قدرت به هر قیمتی.نتایج ایدئولوژی هم امروزهر لحظه از یه جا میزنه بیرون.یکی مادام العمر حاکمه.اونیکی تا گلو تو ثروته وفساد وان یکی هم که...... عجب مکتبی

من مفتی های عربستان را اصلا نشناسم وبهشون هم افتخار نمیکنم چون شناختی ندارم ازشون .پس بیهوده حرف نزنید.

ما خدا وقران وپیامبر رو قبول داریم وبقیه هم فقط صحابه هستند با درجات تقوا مختلف که چهارتاشون افضل هستند.
تا جای که ما میدانیم خدا از هر کسی بر احوال ما نزدیکتره واگاه تره و احتیاجی هم به واسطه نداره پس از خودش طلب میکنیم. طلب از دیران فقط رحمان ورحیم بودن خدا را زیر سوال می بره.

بازهم افتخار ما اینه که از ما نباشید
میشه تبیین بفرمایید که چه جوری میره زیر سوال؟
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
میشه تبیین بفرمایید که چه جوری میره زیر سوال؟

از نظرما (شما را نمیدانم) یکی از بزرگترین صفات خداوند رحمان ورحیم بودنه.یعنی بخشنده ومهربان. تا اینجا فقط معنی لغات بود.اما از انجا که خداوند این صفات را در حد اعلای کمال وبی نهایت داراست تا حدی که عنوان میشه هر انچه مهر ومهربانیست که در تمام کائنات از اغاز تا پایان وجودداره فقط یک درصد از مهربانی خداست. وهمچنین عنوان میشه که خداوند از رگ گردن برما نزدیکتره وبر احوال ما اگاه هستش پس چرا ما باید خواسته هایمان را از همچین خدای بخشنده ای طلب نکنیم. مگر خدا انسان است که برای انجا کاری احتیاج به واسطه داشته باشد؟مگر او برای هرکاری حکمتی ندارد واگر بخواهد وبداند به صلاح است میدهد واگر نخواهدبدهد وبداند به صلاح نیست نمیبخشد؟ یعنی بزرگان دین از خداوند مهربانتر واگاه تر بر احوال ماهستند؟
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
سینه یه سینه
بذار تا برات بگم که بدونی
امام جعفر صادق از امام محمد باقر (ع) و او اما سجاد (ع) و او از امام حسین (ع) و آنها از پدر بزرگوارشان امام علی ابن ابی طالب (ع) و او از برترین انسان روی کره ی خاکی پیامبر اکرم (ص) و او از خدای یکتا .
ببخشید شما مذهب رو از چه کسی گرفتین؟ معلومه که اهل تسنن هستین کدام بزرگ ؟
امام شافعی ؟
امام حنبل؟
...
می شه فاصله زمانی آنها تا پیامبر رو هم بگید؟
در واقع آنچه که امام جعفر صادق علیه السلام دارند همانی است که از خدا به پیامبر رسیده ، بی هیچ کم و کاستی
اگر کم و کاستی داره ، بفرمایید تا همه بدونن

اگر قرار است سینه به سینه باشد که ماهم میگیم سینه به سینه. اما ظاهرا اطلاع ندارید واژه سنت به چه معناست؟ا اهل سنتیم یعنی ادامه دهنده راه پیامبر هستیم به همین سادگی. ما اگر امام شافعی را هم نداشتیم تفاوتی در احوال ما نمیکرد چون پیامبر راداریم.

دقیقا شما از کجا میدانید همانیست که رسیده؟
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما تو فهم مشکل ریشه ای دارید.واقعا جواب شمارو دادن خیلی سخته.من باید برم از الفای اسلام بهتون توضیح بدم و جور علماتون که بجای تفهیم مسائل اصولی بلند کردن ریش تا سر حد مرگ و خواندن سوره های طویل و دراز تو نماز تا اونجایی که جان از بدن جدا شه رو یاد دادن رو بکشم.

صحابه منهای ابوذر و سلمان و .....
اینا همش دلیل بر عدم فهم مفهوم ولایته.
بیخیال.من اشتراکمو ده بار تو این تاپیک حذف کردم هی دوستان میان لینکشو برام میزارن.
علمای که مندیدم زیاد ریش ندارند و اصولا هم زیاد سخت گیر در امور ساده نیستند.اصول اصلی هم نیازی به گفتار علما نداره کاملا واضح ومبرهنه.

از نظر شما منها شده
واقعا اون فهم وبصیرت از ولایت تو حلقم.عجب ولایتی؟
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر قرار است سینه به سینه باشد که ماهم میگیم سینه به سینه. اما ظاهرا اطلاع ندارید واژه سنت به چه معناست؟ا اهل سنتیم یعنی ادامه دهنده راه پیامبر هستیم به همین سادگی. ما اگر امام شافعی را هم نداشتیم تفاوتی در احوال ما نمیکرد چون پیامبر راداریم.

دقیقا شما از کجا میدانید همانیست که رسیده؟
اگر قرار است سینه به سینه باشد که ماهم میگیم سینه به سینه

شما سینه به سینه از عمر و ابوبکر و عثمان گرفتین(که هر نفرشان سنتی از پیامبر رو برگرداندند و در دین بدعت نهادند) ما از امیرالمومنین علیه السلام که به حسب آیه قرآن معصوم هستند و هیچ خطا و گناهی ازشون سر نمی زنه و کسی هم خطایی از این معصومین سراغ نداره...

اهل سنتیم یعنی ادامه دهنده راه پیامبر هستیم به همین سادگی


این سخن یکی از امامان شماست


فكل من لم يكن حنبليا فليس بمسلم.

هر کس در دنيا، حنبلي مذهب نباشد، مسلمان نيست.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1187 -

تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص303 و ج33، ص58 -

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص625
واقعا یه همچنین فردی لایق تبعیت هست...


اینم عکس از کتاب و منبعش


دقیقا شما از کجا میدانید همانیست که رسیده؟

دلیلش احادیث و روایاتی هست که از آنها به ما رسیده و هیچ کدام از احادیث آن معصومین نه با قرآن و نه با سنت پیامبر مخالف است...


در صورتی که احادیث نقل شده از امامان و خلفای شما در بسیاری از موضوع ها مخالف قرآن و سنت پیامبر هست...(حتی در بعضی از روایات از امامانتون همدیگر رو تکفیر کردند(البته با ذکر سند)...)



جدیدا هم علمای مبارکتون!!! فتوای جهاد نکاح (جنسی) برای مخالفین سوری رو دادن .

میتونید درباره این خبر از منابع خودتون اطلاع کسب کنید (این یه منبع دیگه)
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
سینه یه سینه
بذار تا برات بگم که بدونی
امام جعفر صادق از امام محمد باقر (ع) و او اما سجاد (ع) و او از امام حسین (ع) و آنها از پدر بزرگوارشان امام علی ابن ابی طالب (ع) و او از برترین انسان روی کره ی خاکی پیامبر اکرم (ص) و او از خدای یکتا .
ببخشید شما مذهب رو از چه کسی گرفتین؟ معلومه که اهل تسنن هستین کدام بزرگ ؟
امام شافعی ؟
امام حنبل؟
...
می شه فاصله زمانی آنها تا پیامبر رو هم بگید؟
در واقع آنچه که امام جعفر صادق علیه السلام دارند همانی است که از خدا به پیامبر رسیده ، بی هیچ کم و کاستی
اگر کم و کاستی داره ، بفرمایید تا همه بدونن
سینه به سینه خیلی جالبه
شما عینا" میخواید رسومات شاهان جبار رو پیاده کنید نه عزیز اینطور نیست
بله من اسلام راستینم همونی که بهش اهل سنت نامبرده میشه
من عنوان کردم که هیچ معصومیتی وجود نداره و دلایلش رو هم عنوان کردم شما باز از بی کم و کاست بودنش حرف به میان میارید
اعتقاد اهل سنت بر اینه که بعد از پیامبر کسی با پروردگار ارتباط نداره و نخواهد داشت و اگر پیامبر هم ارتباطی داشته بواسطه ی این بوده که خداون خودش خواسته
وقتی قران نازل شد خداوند ختم نبوتش رو اعلام کرد که اگه قرار بر آمدن افرادی تحت عنوان امام بود دیگه نیازی به این نبود که خداوند ختم نبوت اعلام کنه مگه اینکه نعوذ بالله خداوند اشتباه کرده باشه و پشیمون شده باشه و علی بن ابی طالب و فرزندانش رو بعد از ختم نبوت انتخاب کرده باشد
اصولا" نزول قرآن به چه معناست؟
وقتی قران نازل شد حجت بر مردم تموم شد و خداوند همه اصول به کمال رسیدن و نزدیکی به درگاهش رو به بندگانش نشان داد و دیگر انتخاب با مردم هستش که کدام راه را برگزینند پس قران بر هر چیزی ارجحیت داره
اما در مورد خلفا که ابوبکر به صدیق مشهور بود و کسی بود که اولین مرد بود به ژیامبر گروید و اسلام آورد و به همراه پیامبر در غار ثور بود و همه اموالش رو در راه اسلام صرف کرد کسی بود که جعفر بن محمد (جعفر صادق) وقتی درباره ی وی ازش سوال پرسیدن ابوبکر صدیق بود 3 مرتبه تکرار کرد که ابوبکر صدیق بود صدیق بود صدیق بود و عنوان کرد که من افخار میکنم که از دو طرف کنیه ام به ابوبکر میرسد
خلبفه ی دوم کسی بود که هنگام اسلام آوردنش پیامبر خدا را شکر کرد و گفت براستی که اسلام توانمند شد کسی بود که اسلام را به ایران آورد پس اگر ایرانی به مسلمان بودنش افتخار میکند باید این افتخار را مدیون او باشد و عمر همان کسی بود که شهر بانو را به عقد حسین بن علی در آورد که اگر وی نبود هیچگاه شهر بانو به عقد حسین بن علی در نمیآمد
خلیفه سوم عثمان کسی بود که پیامبر دخترش را به عقد وی در آورد و بعد از فوت همسر ش باز دختری دیگر را به وی داد
خلیفه ی چهارم هم که حیدر کرار هستش و علم و جنگاوریش شهره خواص و عام بود
برای اهل سنت این 4 نفر در یک مقام هستن و آنها را به عنوان انسانهای بزرگی قبول دارن و بس و هیچ گاه چیزی رو از اینان طلب نمیکنند چون قدرت اصلی خدا متعال است و بس

میشه تبیین بفرمایید که چه جوری میره زیر سوال؟
این سوالتون که مربوط به توسل بود و بردوک بزرگمطرح کرد که با توسل رحمان و رحیم بودن خداوند زیر سوال میره
بله درسته زیر سوال میره من قبلا" هم اینو گفته بوم لی بازم میگم
اصولا" توسل به چه معنی هستش؟؟؟ خب وقتی انسانی از کسی که درخواستی ازش داره و از رحمتش ناامید میشه به کسی دیگر متوسل میشه تا اون بتونه کاری براش انجام بده که در این حالت کسی که واسطه میشه مهربان تر و رحمان تر از کسی هستش که از او ناامید شدیم
دقیقا" توسل به امامان پیامبر یا هر کس دیگه ای هم همین معنا رو میده وقتی از رحمت خداون نا امید بشیم به طرف اوناها میریم که اگه اونها به درخواستمو جواب بدن به معنای اینه که از خداوند رحمانتر بودند که خودشون رو از ما نروندن و درخواست مارو به خداوند منتقل کردن که با توجه به دوره تسلسل رحمانیت خداوند زیر سوال میره چون کسی ژیدا شده که از خداوند نسبت به بندگانش(بندگان خداوند) رحمانتر بوده
همیچنین توسل به معنای عامیانش یعنی ایجاد واسطه و پارتی بازی که بازهم با عدالت خداوند در تناقض هستش
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سینه به سینه خیلی جالبه
شما عینا" میخواید رسومات شاهان جبار رو پیاده کنید نه عزیز اینطور نیست

اهوم ....... جبر ,زور ,تهدید,.......ببینم اینا ک میگی جز ویژگی های اخلاقی کیه..........؟؟؟؟؟؟ی کم فکر کن!!!
بله من اسلام راستینم همونی که بهش اهل سنت نامبرده میشه

خدا کنه ک راه درست رو بری و خدا ازت راضی باشه ...اما ب جای تعصب ی کم فکر کن اسلام راستینی ک ازش حرف میزنی ایا غیراز سنت پیامبره !!اگه نیست پس چرا حلال پیامبر رو حلال و حرومش رو حروم نمیدونید؟؟؟ ..ایا پیامبر نعوذبالله اشتباه میکرده ؟!چرا این اسلام راستینتون با کتاب مقدس قران فرق داره ....و......


من عنوان کردم که هیچ معصومیتی وجود نداره و دلایلش رو هم عنوان کردم شما باز از بی کم و کاست بودنش حرف به میان میارید

دوست عزیز نه ب خاطر چیزهای ک تا ب حال نخواستی ببینی .......بلکه انچه ک خودت حق میدونی برو و تحقیق کن ......در زیر دلایلی از قران و دیگر .......لطف کن بدون تعصب بخون

دلايل عصمت پيامبران وامامان


اعتقاد اهل سنت بر اینه که بعد از پیامبر کسی با پروردگار ارتباط نداره و نخواهد داشت و اگر پیامبر هم ارتباطی داشته بواسطه ی این بوده که خداون خودش خواسته
وقتی قران نازل شد خداوند ختم نبوتش رو اعلام کرد که اگه قرار بر آمدن افرادی تحت عنوان امام بود دیگه نیازی به این نبود که خداوند ختم نبوت اعلام کنه مگه اینکه نعوذ بالله خداوند اشتباه کرده باشه و پشیمون شده باشه و علی بن ابی طالب و فرزندانش رو بعد از ختم نبوت انتخاب کرده باشد
دلايل عصمت پيامبران وامامان

اصولا" نزول قرآن به چه معناست؟
وقتی قران نازل شد حجت بر مردم تموم شد و خداوند همه اصول به کمال رسیدن و نزدیکی به درگاهش رو به بندگانش نشان داد و دیگر انتخاب با مردم هستش که کدام راه را برگزینند پس قران بر هر چیزی ارجحیت داره
قران نازل شد و تمام شد!!!! دوست عزیز ایا همین قران ک تو میگی تمام شد اگر اهل بیت نبودن ایا کسی میتونست ب درستی از قران استفاده کنه و مفهوم کامل و درست رو از ایات درک کنه ,ناسلامتی شما مسلمونیت و میدونید ک یکی از معجزه بودن قران اینه ک مخصوص یک زمان خاص نیست و در تمامی زمانها مربوط میشه (مانند مشرقین و مغربین- گل سرخ در اسمان-شقل قمر- و...) ک در زمانهایی بعد از نظر علمی ب جهان ثابت شد..حالا هم ایا شما ب تنهایی تمام ایات رو میفهمید !؟ ک ا دعا دارید قران همه راها رو نشان داده و هر شخص میتونه خودش انتخاب کنه؟
یکی باید از قران و مطالب اون تفسیری انجام بده ک توی مکتب قران بزرگ شده باشه خودش قران ناطق باشه نه اینکه چند سال بعد بیاد ..!! اصلا چرا سخن حضرت محمد(ص) رو حجت قرار نمیدید :

قران و اهل بیتم از هم جدا نمیشن.........


اما در مورد خلفا که ابوبکر به صدیق مشهور بود و کسی بود که اولین مرد بود به ژیامبر گروید و اسلام آورد و به همراه پیامبر در غار ثور بود و همه اموالش رو در راه اسلام صرف کرد کسی بود که جعفر بن محمد (جعفر صادق) وقتی درباره ی وی ازش سوال پرسیدن ابوبکر صدیق بود 3 مرتبه تکرار کرد که ابوبکر صدیق بود صدیق بود صدیق بود و عنوان کرد که من افخار میکنم که از دو طرف کنیه ام به ابوبکر میرسد
خوب ..اولا شما ک ب احادیث روجوع میکنید خودتون بگید از فضیلتهای علی(ع)کم امده شده ایا در قران نیامده...ایا فردی ب اندازه ایشون درموردش از زبان حضرت سخنی امده ......چرا بی انصافی میکنید؟

ثانیا"..میشه سند اون حدیث رو بزارید
خلبفه ی دوم کسی بود که هنگام اسلام آوردنش پیامبر خدا را شکر کرد و گفت براستی که اسلام توانمندشد

لطف کن و ب زمان و شرایط ایمان اوردنش هم ی تحقیقی بکن! ایا کسی ب اندازه علی (ع) اسلام نفع رساند ..

کسی بود که اسلام را به ایران آورد پس اگر ایرانی به مسلمان بودنش افتخار میکند باید این افتخار را مدیون او باشد


قبل از اینکه این رو بگی باید بدونی ک ایرانیان قبل از ورود زردتشت بودن و خیلی از ادابشان ب یکتا پرستان نزدیک بود انان نماز میخواندند و روزه می گرفتن(تاریخ ایران) همانطور

ک کلمه نماز و روزه مانند دیگر کلمات عربی وارد ایران نشد....باری بگذریم

اصلا سیره پیامبر تشکیل یک امپراطوری اسلامی نبوده ک با زور مردم رو مسلمون کنه ک این هم یکی دیگه از اشکالات بوده چه بسا اگر فرهنگ ایرانیان ک نزدیک ب اسلام بود با

اسلام اشنا میشد شایدو با جان و دل یک اسلام ناب ب وجود می امد نه اینکه امروزه شاهد باشیم ک خیلی ها چه شیعه و چه سنی حتی نماز نخونند مسکرات رو استفاده کنند

و......البته هرکس مسئول عمال خودش هست

اما از اسلام اوردن ایرانی ها میگی ........ک بازور شمشیر بوده... ازت خواهش میکنم برو از اون اسلامی ک میگی وارد ایران کردن تاریخ رو بخون حتما حتما...اونجاشو بخون ک

تمام کسایی ک حضرت محمد (ص) در مدت رسالتش از شهر اخراج یا مرتد دونسته بودن و حتی بعضی از انها مورد نفرین حضرت بودن و در تمام جنگها در مقابل حضرت قرار

میگرفتن...به سپاه اسلام دعوت شده بودن و وعده های ...داده بودن ....انجاشو بخون ک کسی مثل خالدبن ولید(
فرماندهان لشگر كفر در بدر احزاب و خندق بود و كسي بود كه در

جنگ احد با حمله به مسلمانان از شكاف كوه بزرگترين ضربه در احد را به اسلام وارد آورد و بعد از اين اقدام خالد بود كه حمزه سيدالشهداء عموي پيامبر به شهادت رسيد ) که توسط ابوبکر

ب سيف الاسلام لقب گرفت !!!

وقتی در یکی از حمله های خود به ایران حمله کرد روزه بود و قسم یادکرده بود ک تاوقتی از ایرانیان جوی خون جاری نکند عقب نشیند(عجب اسلام) تا سه روز بعد ...افطار نکرد ...چقدر

انسان بیگناه ک کشته نشدن و جوی خون جاری نشد سرانجام دل سپاه ب رحم امد و پنهانی اب در جوی میریختند (تاریخ ایران میر سعید لبنانی ص 6250)

منظور شما همین افتخاره دیگه؟؟


و عمر همان کسی بود که شهر بانو را به عقد حسین بن علی در آورد که اگر وی نبود هیچگاه شهر بانو به عقد حسین بن علی در نمیآمد


چقدر جالب اگه ایشون نبودن کسی دیگه نمیتونست ......!!
خلیفه سوم عثمان کسی بود که پیامبر دخترش را به عقد وی در آورد و بعد از فوت همسر ش باز دختری دیگر را به وی داد

خلیفه ی چهارم هم که حیدر کرار هستش و علم و جنگاوریش شهره خواص و عام بود
برای اهل سنت این 4 نفر در یک مقام هستن و آنها را به عنوان انسانهای بزرگی قبول دارن و بس و هیچ گاه چیزی رو از اینان طلب نمیکنند چون قدرت اصلی خدا متعال است و بس


البته نظر شما محترم هست و به اعتقادات خودتون برمیگرده ک از چه کسی دوست دارید پیروی کنید و این شخص کی بوده و نسبش و اقداماتاش قبل از اسلام و ......

اما افرین از شما ک چیزی رو غیر از خداوند طلب نمیکنید..ما هم بر این عقیده ایم و فقط تفاوت ما در واسطه قرار دادنه در نزد خداوند هستش ک حتی امامان خودتون هم این کار رو میکنند اما متاسفانه شما ها ب دلایل پیروی کور کورانه از دیگران از این موضوع ک حتی در قران هم امده منحرف شدید. درزیر تاپیکی گذاشتم لطف کنید مطلاعه کنید


توسل و شبهات آن
این سوالتون که مربوط به توسل بود و بردوک بزرگمطرح کرد که با توسل رحمان و رحیم بودن خداوند زیر سوال میره
بله درسته زیر سوال میره من قبلا" هم اینو گفته بوم لی بازم میگم
اصولا" توسل به چه معنی هستش؟؟؟ خب وقتی انسانی از کسی که درخواستی ازش داره و از رحمتش ناامید میشه به کسی دیگر متوسل میشه تا اون بتونه کاری براش انجام بده که در این حالت کسی که واسطه میشه مهربان تر و رحمان تر از کسی هستش که از او ناامید شدیم
دقیقا" توسل به امامان پیامبر یا هر کس دیگه ای هم همین معنا رو میده وقتی از رحمت خداون نا امید بشیم به طرف اوناها میریم که اگه اونها به درخواستمو جواب بدن به معنای اینه که از خداوند رحمانتر بودند که خودشون رو از ما نروندن و درخواست مارو به خداوند منتقل کردن که با توجه به دوره تسلسل رحمانیت خداوند زیر سوال میره چون کسی ژیدا شده که از خداوند نسبت به بندگانش(بندگان خداوند) رحمانتر بوده
همیچنین توسل به معنای عامیانش یعنی ایجاد واسطه و پارتی بازی که بازهم با عدالت خداوند در تناقض هستش



دوست عزیز میدونی مشکل شما چیه .؟ مشکل شما اینه ک اینقدر از شیعه بهتون بد گفتن(منظورم علمای سنی نیست بلکه همین تازه ب دوران رسده هایی ک ادعای روشن فکری میکنند و شما ها ناخواسته تحت تاثیر افکار انها بدون اینکه از اصل موضوع اگاهی داشته باشیدقرار میگیرید حتی ب صورت غیر مستقیم)

به همین خاطر حتی ب خودتون اجازه نمیدید درباره یک مطلبشون ی کم فقط و فقط ی کم تعمل کنید و تفکر تا چه برسه ب تحقیق در مورد درستی اون مطلب

اگه ب این تاپیک مراجعه کنید میبینید ک علمای خودتون هم اهل توسل بودن.
توسل و شبهات آن


من بر خلاف دیگران با سند حرف میزنم و باسند هم حرف دیگران رو قبول میکنم...چون فقط قصدم اینه ک گمراه نباشم حالا اگه شماسندی دارید ک توسل نبوده ؟!!




دوستان اهل سنت من سوال دارم:

شما ک خودتون رو پیرو سنت پیامبر میدونید چرا سنت ان حضرت رو اجرا نمیکنید و چرا حلال رو حروم میکنید چرا حروم رو حلال میکنید..؟؟

چرا کسانی ک از طرف پیامبر از شهر اخراج شده بودن و ممنوع ورود و......... بعد از ایشان باز گردانده شدن و دارای منسب های حکومتی شدن؟
 
آخرین ویرایش:

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما سینه به سینه از عمر و ابوبکر و عثمان گرفتین(که هر نفرشان سنتی از پیامبر رو برگرداندند و در دین بدعت نهادند) ما از امیرالمومنین علیه السلام که به حسب آیه قرآن معصوم هستند و هیچ خطا و گناهی ازشون سر نمی زنه و کسی هم خطایی از این معصومین سراغ نداره...




این سخن یکی از امامان شماست


فكل من لم يكن حنبليا فليس بمسلم.

هر کس در دنيا، حنبلي مذهب نباشد، مسلمان نيست.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص1187 -

تاريخ الإسلام للذهبي، ج29، ص303 و ج33، ص58 -

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج17، ص625
واقعا یه همچنین فردی لایق تبعیت هست...


اینم عکس از کتاب و منبعش




دلیلش احادیث و روایاتی هست که از آنها به ما رسیده و هیچ کدام از احادیث آن معصومین نه با قرآن و نه با سنت پیامبر مخالف است...


در صورتی که احادیث نقل شده از امامان و خلفای شما در بسیاری از موضوع ها مخالف قرآن و سنت پیامبر هست...(حتی در بعضی از روایات از امامانتون همدیگر رو تکفیر کردند(البته با ذکر سند)...)



جدیدا هم علمای مبارکتون!!! فتوای جهاد نکاح (جنسی) برای مخالفین سوری رو دادن .

میتونید درباره این خبر از منابع خودتون اطلاع کسب کنید (این یه منبع دیگه)

کدام بدعت؟ منظور همان صیغه است دیگه؟ درسته؟

از نظر ما هر کلامی بر خلاف قران وگفته های پیامبر باشه باطله.من نمیدونم واقعا این مطلب رواز ان کتاب اوردید یانه یا اصولا ان کتاب از مستندات اهل سنت هست یانه اما از نظر من وتمام اهل سنت این سخن باطله. پس بیهوده سخن نگویید
اما در هیچ کجای قران دلیلی بر معصومیت اماما ن شما وجود نداره اینها فقط تفاسیریست که بزرگان شما به هر زور وتزویری که شده به امامانتان منتسب می کنند.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا کنه ک راه درست رو بری و خدا ازت راضی باشه ...اما ب جای تعصب ی کم فکر کن اسلام راستینی ک ازش حرف میزنی ایا غیراز سنت پیامبره !!اگه نیست پس چرا حلال پیامبر رو حلال و حرومش رو حروم نمیدونید؟؟؟ ..ایا پیامبر نعوذبالله اشتباه میکرده ؟!چرا این اسلام راستینتون با کتاب مقدس قران فرق داره ....و......


دوست عزیز نه ب خاطر چیزهای ک تا ب حال نخواستی ببینی .......بلکه انچه ک خودت حق میدونی برو و تحقیق کن ......در زیر دلایلی از قران و دیگر .......لطف کن بدون تعصب بخون

دلايل عصمت پيامبران وامامان


دلايل عصمت پيامبران وامامان

قران نازل شد و تمام شد!!!! دوست عزیز ایا همین قران ک تو میگی تمام شد اگر اهل بیت نبودن ایا کسی میتونست ب درستی از قران استفاده کنه و مفهوم کامل و درست رو از ایات درک کنه ,ناسلامتی شما مسلمونیت و میدونید ک یکی از معجزه بودن قران اینه ک مخصوص یک زمان خاص نیست و در تمامی زمانها مربوط میشه (مانند مشرقین و مغربین- گل سرخ در اسمان-شقل قمر- و...) ک در زمانهایی بعد از نظر علمی ب جهان ثابت شد..حالا هم ایا شما ب تنهایی تمام ایات رو میفهمید !؟ ک ا دعا دارید قران همه راها رو نشان داده و هر شخص میتونه خودش انتخاب کنه؟
یکی باید از قران و مطالب اون تفسیری انجام بده ک توی مکتب قران بزرگ شده باشه خودش قران ناطق باشه نه اینکه چند سال بعد بیاد ..!! اصلا چرا سخن حضرت محمد(ص) رو حجت قرار نمیدید :

قران و اهل بیتم از هم جدا نمیشن.........




قبل از اینکه این رو بگی باید بدونی ک ایرانیان قبل از ورود زردتشت بودن و خیلی از ادابشان ب یکتا پرستان نزدیک بود انان نماز میخواندند و روزه می گرفتن(تاریخ ایران) همانطور

ک کلمه نماز و روزه مانند دیگر کلمات عربی وارد ایران نشد....باری بگذریم

اصلا سیره پیامبر تشکیل یک امپراطوری اسلامی نبوده ک با زور مردم رو مسلمون کنه ک این هم یکی دیگه از اشکالات بوده چه بسا اگر فرهنگ ایرانیان ک نزدیک ب اسلام بود با

اسلام اشنا میشد شایدو با جان و دل یک اسلام ناب ب وجود می امد نه اینکه امروزه شاهد باشیم ک خیلی ها چه شیعه و چه سنی حتی نماز نخونند مسکرات رو استفاده کنند

و......البته هرکس مسئول عمال خودش هست

اما از اسلام اوردن ایرانی ها میگی ........ک بازور شمشیر بوده... ازت خواهش میکنم برو از اون اسلامی ک میگی وارد ایران کردن تاریخ رو بخون حتما حتما...اونجاشو بخون ک

تمام کسایی ک حضرت محمد (ص) در مدت رسالتش از شهر اخراج یا مرتد دونسته بودن و حتی بعضی از انها مورد نفرین حضرت بودن و در تمام جنگها در مقابل حضرت قرار

میگرفتن...به سپاه اسلام دعوت شده بودن و وعده های ...داده بودن ....انجاشو بخون ک کسی مثل خالدبن ولید(
فرماندهان لشگر كفر در بدر احزاب و خندق بود و كسي بود كه در

جنگ احد با حمله به مسلمانان از شكاف كوه بزرگترين ضربه در احد را به اسلام وارد آورد و بعد از اين اقدام خالد بود كه حمزه سيدالشهداء عموي پيامبر به شهادت رسيد ) که توسط ابوبکر

ب سيف الاسلام لقب گرفت !!!

وقتی در یکی از حمله های خود به ایران حمله کرد روزه بود و قسم یادکرده بود ک تاوقتی از ایرانیان جوی خون جاری نکند عقب نشیند(عجب اسلام) تا سه روز بعد ...افطار نکرد ...چقدر

انسان بیگناه ک کشته نشدن و جوی خون جاری نشد سرانجام دل سپاه ب رحم امد و پنهانی اب در جوی میریختند (تاریخ ایران میر سعید لبنانی ص 6250)

منظور شما همین افتخاره دیگه؟؟



البته نظر شما محترم هست و به اعتقادات خودتون برمیگرده ک از چه کسی دوست دارید پیروی کنید و این شخص کی بوده و نسبش و اقداماتاش قبل از اسلام و ......

اما افرین از شما ک چیزی رو غیر از خداوند طلب نمیکنید..ما هم بر این عقیده ایم و فقط تفاوت ما در واسطه قرار دادنه در نزد خداوند هستش ک حتی امامان خودتون هم این کار رو میکنند اما متاسفانه شما ها ب دلایل پیروی کور کورانه از دیگران از این موضوع ک حتی در قران هم امده منحرف شدید. درزیر تاپیکی گذاشتم لطف کنید مطلاعه کنید


توسل و شبهات آن

[/B][/B][/B]


دوستان اهل سنت من سوال دارم:

شما ک خودتون رو پیرو سنت پیامبر میدونید چرا سنت ان حضرت رو اجرا نمیکنید و چرا حلال رو حروم میکنید چرا حروم رو حلال میکنید..؟؟

چرا کسانی ک از طرف پیامبر از شهر اخراج شده بودن و ممنوع ورود و......... بعد از ایشان باز گردانده شدن و دارای منسب های حکومتی شدن؟

فقط جواب این قسمت را میدهم البته با روش خودتان. دوست گرامی ازنظر شما افرادی که توسط پیامبر رانده شده بودندو به شهر برگردانده شدند افراد نالایق بودند. و قطعا همانطور که میدانید در کار پیامبر اشکالی وجود ندارد واز هر کس بالاتر وبهتر از امور اگاه بودند پس نباید به انها اجازه حضور دوباره داده میشد. اما مگر همین خلفای ما از بزرگترین صحابی پیامبر نبودند مگر در غزوات و نگرانیها ودردها همراهش نبودند پس چطور شما انها را نا بخرد می دانید؟ ایا پیامبر اشتباه کرده؟ نه.چطور میشه رانده شدگان پیامبر برای همیشه باید رانده می شدند و محبوبان پیامبر بعد از مدتی تکفیر؟
خوب جواب شما اینه که حال افراد مهمه وشاید بعد از فوت پیامبر دگرگون شده اند؟ خوب دوست عزیز طبق همین نظر شما ممکنه همان افراد رانده شده بعد از فوت پیامبر دگرگون شده باشند و به راه راست امده باشند؟ گر امکان پذیر نیست؟
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط جواب این قسمت را میدهم البته با روش خودتان. دوست گرامی ازنظر شما افرادی که توسط پیامبر رانده شده بودندو به شهر برگردانده شدند افراد نالایق بودند. و قطعا همانطور که میدانید در کار پیامبر اشکالی وجود ندارد واز هر کس بالاتر وبهتر از امور اگاه بودند پس نباید به انها اجازه حضور دوباره داده میشد. اما مگر همین خلفای ما از بزرگترین صحابی پیامبر نبودند مگر در غزوات و نگرانیها ودردها همراهش نبودند پس چطور شما انها را نا بخرد می دانید؟ ایا پیامبر اشتباه کرده؟ نه.چطور میشه رانده شدگان پیامبر برای همیشه باید رانده می شدند و محبوبان پیامبر بعد از مدتی تکفیر؟
خوب جواب شما اینه که حال افراد مهمه وشاید بعد از فوت پیامبر دگرگون شده اند؟ خوب دوست عزیز طبق همین نظر شما ممکنه همان افراد رانده شده بعد از فوت پیامبر دگرگون شده باشند و به راه راست امده باشند؟ گر امکان پذیر نیست؟

دوست عزیز اصلا منظور من در بی خردی یا خدای ناکرده توهین ب اصحاب پیامبر نیست ..بلکه بحث گسترده ای است ک ایا خلیفه مسلمین را باید مردم انتخاب کنند یا از طرف خداوند و ایا همان پیامبری ک همه ما ها ایمان داریم ک ب وسیله وحی از اینده مطلع می شده ایا امکان دارد ک ب فکر جانشینی بعد از خود نباشد؟
حتی یک پذشک وقتی قصد سفر را دارد ابتدا سعی میکند یک نفر ک ب کار او و صلاحیت او ایمان دارد را جایی گذین خود کند پس چطور امکان دارد کسی مانند پیامبر انهم در امری مانند اسلام ک به خاطرش این همه زحمت کشیده است را بدون اینکه نگران اینده ان نباشد رها کند........

البته شما حتمی اطلاع دارید ک حضرت میخواستن وصیت نامه ای بنویسند ک خلیفه دوم مانع از اوردن مرکب و قلم شدن شاید اگر همچین وصیت نامه ای بود دیگر این دوگانگی نبود!

اما در خصوص همان افرادی ک شما میگویید امکان دگر گونی در انها وجود دارد ..بله منهم از نظر خودم این فکر رو قبول دارم امادو نکته
اول: ( پسر خاله خلیفه بود)
دوم:جایی هست ک پیامبر در خصوص بعضی از انها مستقیم اشاره کرده بودن ک اگر انهارا در مسند قدرت دیدید انهارا باسنگ بزنید و همچنین بعضی همان افرادی ک در زمان خلیفه اول باز گردانده شدند در زمان خلیفه دوم از حکومت رانده شدن
وقدم خالد على أبي بكر فقال له عمر يا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنك

اسد الغابة ج 4 ص 296- تاريخ الاسلام ذهبي ج 3 ص 36.

خالد (پس از بازگشت از تقل مالك بن نويره) نزد ابوبكر آمد پس عمر به او گفت اي دشمن خدا مردي از مسلمانان را كشتي و با همسرش همبستر شدي تو را سنگسار خواهم كرد.

یا در جای دیگر
خالد بن وليد بدون توجه به مسجد آمد و روي دوش او قبايي بود كه جاي شمشير در آن بود و عمامه اي پوشيده بود كه در آن تيرهايي قرار داده بود پس زماني كه داخل مسجد شد عمر بلند شد و تيرها را از عمامه او در آورد و شكست سپس به او گفت آيا ريا مي كني مرد مسلماني را كشتي و با همسرش همبستر شدي به خدا قسم تو را با سنگي كه خود درست كردي سنگسار خواهم كرد.
تاريخ طبري ج 2 ص 504 &ndash الكامل في التاريخ ابن اثير ج 2 ص 359- امتاع الاسماع ج 14 ص 240

دوست عزیز اخه چرا کسی ک باید از ناموس مسلمان حفاظت کنه ک خودش ب اسم مسلمان باشه و ب کلمه و انچه ک دوستداره در مورد مخالفانش اعمال کنه چرا باید خلیفه مسلمین همچین افرادی رو صاحب منسب کنه ک الان من از انجام دادن کارای ک ب عنوان یک مسلمان اونم صاحب منسب انجام داده خجالت بکشم و حتی نتونم اینجا بگم(خودت برو بخون ..)
 
آخرین ویرایش:
بالا