برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

تارا پارسا

عضو جدید
نگاهم که کردی دلم پر گرفتدلم غربت زنگ آخر گرفتنگاهم که کردی سکوتم شکستدرون دلم عشق گویی نشستنگاهم که کردی زمان صبر کرددل آسمان را پر از ابر کردو بعد از نگاه تو باران گرفتو عشقی درون تنم جان گرفتنگاهم کن و باز با من بمانتو حرف دل بی کسم را بخواننگاهم کن ای زندگی بخش منو با قلبم از عشق حرفی بزن​
......
 

تارا پارسا

عضو جدید
آرزوﯾﯽ ﺑﮑﻦ ﮔﻮش ﻫﺎی ﺧﺪا ﭘﺮ از آرزوﺳﺖ و دﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﭘﺮ از ﻣﻌﺠﺰﻩ ... آرزوﯾﯽ ﺑﮑﻦ ... ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ اش ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ آرزوی ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
دلــــــــــم نه عشق آتشین میخواهد نه دروغ های قشنگ نه سکوت تلخ شاعرانه نه ادعاهای بزرگ دلم یه فنجون چای داغ میخواد و یه دوست که بشه باهاش حرف زد.....!
 

تارا پارسا

عضو جدید
[FONT=Times New Roman (Arabic)]برای نبودن که[/FONT] . . .

[FONT=Times New Roman (Arabic)]همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]میتوانی همین جا
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم
[/FONT]
... [FONT=Times New Roman (Arabic)]قصه می نویسم و گـــــــــــاهی
[/FONT]
[FONT=Times New Roman (Arabic)]دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود
[/FONT]

[FONT=Times New Roman (Arabic)]تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم[/FONT] .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

بالاتر از خودم نپریدم ، دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم ، دلم گرفت

کم کم به سطح آینه ام برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم ، دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

رفتم ولی به او نرسیدم ، دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم ، دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من

خود را شبی در آینه دیدم ، دلم گرفت
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
کسی که از صدا میگفت به لب مهر سکوتم زد
مرا بالای بالا برد ولی سنگ سقوطم زد
به جبران کدامین رنگ به من رنگ ریا خورده
به تاوان کدامین جنگ به من سنگ بلا خورده
به هر یاری که رو کردم یه دشنه بر دلم میکاشت
هراس هر نفس مردن مرا یک دم رها نگذاشت
سکوتم حرفها دارد ولی چشم و دهان بستم
ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم
پر پرواز دیروز و نبود بال امروزم
بلند پروازی از یاران من فردا که میسوزم



 

K.K.J

عضو جدید
همین که هستی...
همین که لابلای کلماتم ، نَفَس میکشی ...
راه میروی...
نگـــاهم می کنی و لبخند می زنی...




آرام پلک می زنی و از درون چشمان زیــــبایت با من حرف میزنی...

همین که پناه ِ واژه هایم شده ای...
همین که سایه ات هست...

همین که کلماتم از بی تو بودن یتیم نشده اند...

کافی‌ست برای یک عمر آرامش ، باش
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین که هستی...
همین که لابلای کلماتم ، نَفَس میکشی ...
راه میروی...
نگـــاهم می کنی و لبخند می زنی...




آرام پلک می زنی و از درون چشمان زیــــبایت با من حرف میزنی...

همین که پناه ِ واژه هایم شده ای...
همین که سایه ات هست...

همین که کلماتم از بی تو بودن یتیم نشده اند...

کافی‌ست برای یک عمر آرامش ، باش
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی!!!
مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

ولي عشق تو همچنان پابر جاست

با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
 

K.K.J

عضو جدید
تمام " امن یجیب " های دلم را گره زده ام به کلماتت و روانه آسمان کرده ام.....من مطمئنم خدا تو را برای دلم نگه می دارد.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام " امن یجیب " های دلم را گره زده ام به کلماتت و روانه آسمان کرده ام.....من مطمئنم خدا تو را برای دلم نگه می دارد.....

اگرچه دوری ازاینجا تویعنی اوج زیبایی...

کنارم هستی وهرشب به خوابم بازمی آیی...

اگرهرگزنمی خوابند دوچشم سرخ ونمناکم...

اگردرفکرچشمانت شکسته قلب غمناکم...

ولی یادم نخواهد رفت که یادتوهنوزاینجاست...

میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست...

نبایدزودمی رفتی وازدل کوچ می کردی...

افق ها منتظرماندن که ازاین راه برگردی...
 

K.K.J

عضو جدید
این سه نقطه را برای تو گذاشته ام

همیشه اینها نشانه ی سانســــــور نیست

هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده

مثل من که وقتی نگاهت می کنم سه نقطه بیشتر نمی بینم :

تــــــو ، مــــــــن و خــــُـــــدا !!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم ،تودر من
از من به من نزدیک ترتو
از تو به تو نزدیک ترمن
باور نکن تنهاییت را
تا یک دل و یک دردداری
تا در عبور از کوچه عشق بردوش هم سر میگذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هر جای این دنیا که باشی من باتوام تنهای تنها
من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روزبا هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیاتا کعبه دل
باور نکن تنهاییت را
من با تو ام منزل به منزل
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه کاری با دلم کردی که از دنیا دیگه سیرم
که دائم بغضه تو سینم، دارم این گوشه می میرم
یهو چی شد که دل کندی، بگو چی شد که رنجیدی
چطوری عاشقم بودی، که اشک هام و نمی دیدی
 

الهام3

عضو جدید
قلبم برای دوست داشتن تو
لبام برای بوسیدن تو
چشام برای دیدن تو
و دستام برای نگه داشتن تو بوجود اومدن
چون من فقط بخاطر تو ساخته شدم!!!!
 

t.askari

عضو جدید
برآنم گر تو باز آيی كه در پايت كنم جانی

از اين كمتر نشايد كرد در پای تو قربانی
 

M@HYA-J00N

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش و او يكريز پي در پي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد بدينسان بشكند دايم سكوت مرگبارم را
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم

یاد اون شب که با هم رفتیم کوجه بابک بخیر 5 سال از اون موقه می گذره مثل باد گذشت و خاطرش موند
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بي حضورت

هر چه کردم


زندگي زيبا نشد


شاعر شده ام


همه واژه هايم دو حرفيست


تو.... تو.... تو!
 

الهام3

عضو جدید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو را دارم ای گل جهان با من است
تو تا با منی جان جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران آسمان با من است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نرسد دست تمنا چون به دامان شما
می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی است درین فاصله قربان شما
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

الهام3

عضو جدید
آنگاه که غرور کسی راله می کنی
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی راویران می کنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خردشدن کسی رانشنوی
آنگاه که خدا را می بینی وبنده خدا را نادیده می انگاری
می خواهم بدانم
دستانت را بسوی کدام آسمون دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
 

الهام3

عضو جدید
نباشی کل این دنیا واسم قد یه تابوته
نبودت مثل کبریت و دلم انباره باروته
نباشی روز تاریکم یه اقیانوسه آتیشه
تموم غصه ی دنیا تو قلبم ته نشین می شه
دنیا رو بی تو نمی خوام یه لحظه
دنیا بی چشمات یه دروغ محضه
نباشی هر شب و هر روز
همه اش ویلون و آواره ام
با فکرت زنده می مونم
تا وقتی که نفس دارم
تا وقتی که نبود تو
یه روز کاری بده دستم
بمون تا آخر دنیا
بمونی تا تهش هستم

(به یاد داداشmanihassanpour24)​
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تورو میخوام واسه بودن
واسه ی تنها نبودن
تورو میخوام واسه جونم
تو باشی ورده زبونم
تورو میخوام واسه عشقم
تو باشی تو سرنوشتم
عشق تو جون و تن من
تنها دلیل بودن من
 

الهام3

عضو جدید
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز ازعطر دستانت پراز شوق است دستانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
ومن خواب ترا می بینم ولبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
ومن مرغی که ازعشقت فقط بی تاب وحیرانم
تو می آیی ومن گل می دهم درسایه چشمت
وبعد ازتو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
ومن تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست ونغمه مهتاب ومرغان سفر کرده
وشاید یک مه کمرنگ ازشعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی ، دوستم داری تو ، می دانم
غروب آخرشعرم پراز آرامش دریاست
ومن امشب قسم خوردم تو را هرگز نرنجانم
به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین بوسه من را بپذیر
که من از عشق تو لبریزم و مست
روزگار عاقبت ما را دید
عهد ما را ز خجالت نشکست

من که لیلای تو بودم دیروز
شدم امروز بسی مجنون تر
تن من غرق دو صد وسوسه است
تا مرا باز بگیری در بر

روز اول که صدایت کردم
تو به لبخند به من رو کردی
گفتم اینک تو صدایم کن و بعد
تو صدایم "بچه آهو" کردی

آخرین بوسه من را بپذیر
من پر از خاطره هستم ای مرد
تو که از عشق و وفا می گفتی
پس چرا این همه خاموشی و سرد؟!

آخرین بوسه من را بپذیر
بچه آهوی تو امشب زخمی ست
جای گلبوسه شیرین اما
در دو چشم سیهش خون جاریست

بچه آهوی تو امشب تنهاست
نه ملوس است و نه خندان دیگر
سفرت شعله عشقش را کشت
از دلش مانده به جا خاکستر

من که لیلای تو بودم دیروز
شدم امروز بسی مجنون تر
تن من غرق دو صد وسوسه است
تا مرا باز بگیری در بر

جسم بی جان تو را خیس نمود
اشکهای بچه آهوی ملوس
با تمنا به جسد می گوید
آخرین بار مرا باز ببوس
 

الهام3

عضو جدید
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

(به یاد داداشmanihassanpour24)
 

Mythical

کاربر بیش فعال
یک شبی مجنون نمازش را شکست/بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
گفت :یا رب از چه خوارم کرده ای/بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن/منکه مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم/این تو و لیلای تو...من نیستم
گفت :ای دیوانه لیلایت منم/در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی/من کنارت بودم و نشناختی
 

K.K.J

عضو جدید
کاش میدانست یکی در این دنیا، او را به اندازه ی یک دنیا دوست میدارد …
کاش میدانست که شب و روز به او می اندیشم و آرزو میکنم تصویر چهره ی ماهش را در آینه ی چشمانم ببینم …
کاش میدانست که از دلتنگی او لحظه هایم را با اشکهایم همنشین هستم …
نمیداند که یکی او را دیوانه وار دوست میدارد ...
نمیداند که یکی اینجا خسته و تنها به انتظارش همیشه نشسته است! کاش میدانست که لحظه هایی که به او می اندیشم ، یادش آرامش ...وجود من است …
او نمیداند که همه ی زندگی ام است ، نمی داند که زندگی ام بدون او تیره و تار است
او نمیداند ... او نمیداند ... که ...
که چه قدر دلم برایش تنگ شده..........
 

K.K.J

عضو جدید
آغوشت غاریست …که وسوسه میکند همه را برای پیامبر شدن ...
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز

مقصد کجاست؟
که پر می گشایی؟
به هر کجا کهروی

آسمان همین رنگ است...
...
آیا به اندیشه ای رسیده ای ؟
یا هنوز به فکر بقایی؟! ...
...راه دور است

هر آنچه که بپیمایی
بی تفکر به آن نرسی! ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های من اشک است و بی قراری
یک بغل از ارزوهای محالی
تا ابد چشم انتظاری
فکر پایان و جدایی
ترسم از این است که شاید
در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی
من ترانه می سرایم
در ترانه هایم اما
گاه گاه ازباتو بودن می سرایم
از نگاهت می سرایم
از صدایت می سرایم
گاه گاه حس می کنم من
ازجدایی ها سرودن باطل است
مینویسم با تو هستم
با تو بودن می سرایم
افتاب و ماهتاب هم از برایم
یک ترانه می نوازند
من ترانه می سرایم
تو ترانه می نوازی
در ترانه های تو
من نمی دانم
نمی دانم
چه سوزیست
من نمی دانم چه لحنیست
کاینچنین ارام و ساکت اشک میریزم
با صدای سازت اما من
تمام هستی ام را می سرایم
زندگی را می رهانم
عشق را می پرورانم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا