برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش خواننده بودم و از تو میخواندم ای کاش نویسنده بودم و ازتو مینوشتم ای کاش نقاش بودم و تو را نقاشی میکردم ای کاش راننده بودم و با تو همسفر جاده ها بودم ای کاش ستاره بودم و در تو جای داشتم ای کاش آهنگ بودم و تو شعرم بودی ای کاش من ساعت بودم و تو عقربه هایم بودی ای کاش در قلبت جا داشتم تامیدانستی که چقدر دوستت دارم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواستم برای از دست دادنت اشک بریزم تمام اشکهایم رابرای به دست آوردنت ریخته بودم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بدون که بدون تو بدون دل و جانم

ضجه میزنم ولی برای با تو بودن به قیمت هرچیزی نمیمانم!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش می شد با ساحره ها کاری به حال دل کرد که ديگر عاشقی نبيدند.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
در قید غمم خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم قوت فریاد کجایی؟
با آنکه زمانیست زتو یاد نکردم
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی...؟!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که خود سایه بالای سرم میباشی

مایه برکت چشمان ترم میباشی

کمکم کن که دوباره به تو محتاج شدم

باز در معرکه چشم تو تاراج شدم

چند وقت است مرا عاشق خود ساخته ای

آتش عشق به این غمکده انداخته ای

چند سالست که از چشم تو محروم شدم

باز قربانی این سنت مرسوم شدم

من به چشمان اهوراییت ایمان دارم

با که گویم که ترا دوست تر از جان دارم

همه دار و ندارم همه چیزم هستی

و بقول دل غمدیده عزیزم هستی

شیوه چشم تو آموخت که عاشق باشم

پای چشمان نجیب تو شقایق باش
 

nemikhambeduni

عضو جدید
مرا دریاب

تو ای تنهاترین شاهد

تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا



بجز تو آشنایی من نمی‌یابم

بجز تو تكیه‌گاه و همزبانی من نمی‌خواهم

مرا دریاب



تو میدانی كه من آرام و دلپاكم

و میدانی كه قلبم جز به عشق تو

و نام تو

و یاد تو

نخواهد زد



و می‌دانی كه من ناخوانده مهمانی در این ظلمت‌سرا هستم

مرا دریاب

كه من تنهاترین تنهای بی‌سامان این شهرم

مرا بنگر.. مرا دریاب



قسم به راز چشمانم

به‌ اقیانوس بی‌پایان رویایم

به رنگ زرد به رنگ بی‌وفایی‌ها

به عشق پاك

به ایمانم

به چین صورت مادر

به دست خسته‌ی بابا

به آه سرد تنهایی

به قلب مرده‌ی زاغان

به درد كهنه‌ی زندان

به اشك حسرت روحم

به راز سر به مُهر سینه‌ی اسبم

اگر دستم بگیری و

از این زندان رها سازی

برایت عاشقانه شعر خواهم گفت

همین یك قلب پاكم را

و روح بی‌قرارم را كه زندانی‌ست

به تو ای مهربان تقدیم خواهم كرد



مرا از غربت زندان رها گردان

نگاه بی‌پناهم بر در زندان تنهایی روح خسته‌ام خشكید

مرا دریاب

مرا دریاب كه غمگینم
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخستین نگاهی که ما را بهم دوخت

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت

نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد

پر از مهر بودی ، پر از نور بودی

همه شوق بودی ، همه شور بودی

چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم

چه خوش لحظه هایی که " میخواهمت " را به شرم و خموشی --نگفتیم و گفتیم!

دو آوای تنها و سرگشته بودیم ....... رها در گذرگاه هستی

به سوی هم از دورها پر گشودیم !!!!!!!!!!

 

banooyeariayi

عضو جدید
باز هم برای تو مینویسم
برای تو که بوی بهاری و تجسم رویای بی پایان خیال


قصه انتظار ِ، حسرت با توبودن
دلتنگییه بهار ِ، برای تو سرودن

یه دریا التماس ِ، دستای من تو دستات
عطر گلای یاس ِ، برای من، نفسهات

یه فصل پرخزونه، اشک نجیب چشمات
درد یه آسمونه، برای من گریه هات

یه دشت پرستارست، آسمونه چشم تو
آبی تر از ترانست، هرجا که هست اسم تو

یه دنیا خاطراته ناز چشات تو اسفند
خاطره ای که هرروز میشه مرهم این درد
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را
به رُخـم مـے کـشـنـد
چـه مـے دانـنـد . .
فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم
و چـه شـب هـا کـه
خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم ....
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست خودم نیست
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
زلال که باشی
سنگهای کف رودخانه‌ات را می‌بینند،
برمی‌دارند و نشانه می‌روند
دُرست به سوی خودت!


 

banooyeariayi

عضو جدید
یك لحظ شك می كنم
نكند بوی تنت را فراموش كرده باشم!
یخ می زنم
چشم هایم را می بندم
تمر...كز می كنم
...به تو فكر می كنم
به تو
...
چند لحظه بیشتر طول نمی كشد
مشامم پر می شود از بوی تن تو
و دهانم از طعم لبهای تو!
 

starless sky

عضو جدید

گل من ،
باغچه و باغبان جدید مبارک ...
بگو بدانم او هم مثل من باغبانی میکند برای تو؟؟؟!!گلبرگهای پژمرده ات را به موقع میچیند؟؟؟!!!
میدانم که دستان من به نرمی دستان او نبود...
اما کاش میفهمیدی خشکی دستانم بخاطر هرس کردن علف های هرز دور خودت بود...
ک ا ش
 

starless sky

عضو جدید


مگر میشود عادت کرد

به زندگی ، بی خنده های تو

به نفس ، بی عطر بوی تن تو

مگر میشود فراموش کرد

لحظه های بودنت را

عمق نجیب مهربانِ دستان گرمت را

مگر میشود رفت و گم شد

بی نشان دو چشم روشن تو

بی حضور مطلق همیشه ی تو

نه هرگز نمیشود

قانون جاری زندگی

برای تو نقض میشود

 

starless sky

عضو جدید
روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...


 

banooyeariayi

عضو جدید
[h=6]بوسه بارانم کن امشب...
برای دلم سنگ تمام بگذار!
تنهایی را از آغوشم جدا کن
و دستانت را به دورم حلقه کن
چشمانت هم اگر لبخند همیشگی اش را نثارم کند
که دیگر معرکه است...
آرزویی نمی ماند، جز اینکه؛
امشب "یلدا" باشد...
[/h]
 

hony1370

عضو جدید
[FONT=&quot]وقتی سرت با دیگران گرمه[/FONT][FONT=&quot] ..!
وقتی همه واست عزیز دل هستن و قربون صدقشون میری ..!
وقتی سرگرم خوشیهات هستی ..! چه اهمیتی داره من کجام ..!
ساکت و تنها یه گوشه ایستادم و فقط نگاه میکنم حتی دیگه شکایت هم نمیکنم ..!
شاید بزودی ، وقتی سرتو برگردوندی ، من بی صدا رفته باشم[/FONT]
.........
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرارِ ما؛ پایانِ شبِ سیَه

حالا برو!

می‌خواهم تا سپیده‌ی چشم‌هات قدم بزنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
وقتی دلتـــ شکست؛
تـنها و بی هـدف، شـب، پرسـه میزنـی
از هـرکـدوم طـرف...
روزهای خوبتـــ رو انـکار میـکنی
این واقعیتـــ رو تکرار میـکنی!
اطرافیانتــُ رو از دست میدی و افسرده میشی و از دستــ میری و دور خودتــ همش دیوار میکـشی
افسـوس میخوری!
سیگار میکـشی...


تن خسـته ای ولی خوابتـــ نمیبره
این حـس لعنـتی از مرگ بدتـره!
دل میـکنی از این، دل میـبُری از اون؛
یک اتـفاق تلخ افتاده بیـن تون
می بـُری از همه؛ از هرکسی که هــست
این حـال و روزته
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
درشهرصدای پای مردمانیست که همچنان که تورا میبوسند
طناب دارتو رامی بافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویند
عاشقانه خیانت می کنند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
کاش اینجا بودی
کاش در باغچه سبز دلم می ماندی
کاش شعر غم من را
ز افق های غریب نگهم می خواندی
کاش اینجا بودی
کاش گلهای فراق تو گهی می پژمرد
کاش گنجشک دلت
در غم من می آزرد
و جدایی می مرد
کاش اینجا بودی
کاش اینجا بودی



 

زهره مسعودی

عضو جدید
برای تو مینویسم برای تو که از جان عزیز تری و از آب گواراتری
مینویسم برای کسی که برایش نفس میکشم وبرایش جان میدهم
برای تو که از منی و بی منی...
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
با نفس های تو
من
راه برم تا دل روز
ورنه
این شب
چه حسودانه
ستاده به در صبح مراد.

با صدا های تو
من
تازه نفس میگیرم
ماه را می بویم

تا نسیمی مگر از خاور جان
غنچه ی ناز ترا
باز کند
در گل صبح.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته



گفتی که ناگهان می آیی

من سالهاست در تنهایی

هر روز
از چای داغ دو فنجان را
لبریز می کنم .
و همچنان یکی
در امتداد رگهایم ٬درد می شود
و آن یک

مثل هزار بار دگر ٬ سرد می شود


 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
دست من نیست
گاهی وقتا روزم افتابی نمیشه
حتی با معجزه عشق آسمون آبی نمیشه
دست من نیست گاهی وقتا تلخ و بی حوصله میشم
بین ما بین من و تو من خودم فاصله میشم
دست من نیست
یه شبایی باد و بارون میزنه به برگ و بارم اون شبا هوای آشتی حتی با خودم ندارم
یه روزایی ابر تیره من و میبره از اینجا میبره اون ور دیروز گم میشم اون دور دورا
دست من نیست
میدونم گاهی بلور قلبتو می شکنه حرفام
صبر تو به سر رسیده از من و سرگشتگیهام
با گذشت به من نگاه کن
تو که میبینی تو تنها ....
رو نگردون از من ای خوب اگه بدترین دنیام....


 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا