** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم كه نظرتون رو فرموديد عزيز
نه جانم اجباري نيست كه از همون شعر اول برداشت كنيد از هركدوم كه خوشتون اومد و بهتون ايده ايي براي سراييدن داد ميتونيد استفاده كنيد ..ضمن اينكه نقل قول ميگيريد.
اما مهم اين هست كه از اشعار دوستان ايده بگيريد.
شعر دوست عزيزمون ميلاد وراي اين جستار بيان شده كه بجاي خودش از زيبايي خاص و با معنايي برخوردار است.
اميدوارم منظورم رو كامل رسانده باشم. بازم اگه سوالي بود در خدمتم عزيز.:gol:
ممنون از تاپيك قشنگت سايه جان
منم نظرم اينه كه اگه يكي خواست شروع كننده يه حس يا يه شعر باشه اين امكان رو توي تاپيك داشته باشه :gol::gol:
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
شايد از گوشه ي آن چشمه ي احساس روان
دل دريايي و آن زمزمه هاي گذران
خسته از آه و از اين همهمه هاي دگران
از فلق تا به سحر دلشده هاي نگران
قلمت كار افتاد ...
تو بگو تا شايد
كار او با دل تو يار افتاد ;)
دوست دارم با همه همیار باشم
در پی آسایش و آرامش یک یار باشم
گر چه من ریزم این حرفا ولی
دوست دارم بیش از این ها خوار باشم
من به قربان همه باشم ولی یک دانه خار
در ره خصمان و بد خواه باشم
من فدا گردم به پای دوستان
دوستان را فرصت دیدار باشم
گرچه این شعرم نیرزد به هیچ
باز هم موجب تفریح باشم:gol:
آراز
با تشکر از گلابتون که این تاپیک رو گذاشتند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ديدي كه رفتم..ديدم كه ميري
ديدي كه دستهام روي زمين موند
ديدي كه دلم پا در هوا موند
ديدم كه حتي از يادم نميري

ديدي كه بي تو دنيام خراب شد
ديدي كه بازم برات نوشتم
ديدي كم از عشق برات نذاشتم
ديدم كه عشقت برام سراب شد


سايه


دوستان از حضور همگيتون خرسندم...ببخشيدتشكراتم تموم شده...اين گل هديه به قلمهاي پر شورتان...
اميدوارم نقص قلم بنده رو هم به بزرگي و شيواي قلمتان ببخشيد.

جبران خواهم كرد.سلامت باشيدو شادكام
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
ممنون از تاپيك قشنگت سايه جان
منم نظرم اينه كه اگه يكي خواست شروع كننده يه حس يا يه شعر باشه اين امكان رو توي تاپيك داشته باشه :gol::gol:

باشه عزيزجان...ما فقط ميخواهيم كه اينجا دوستان از قلم خودشون شعر و سخن بگويند...اما اگه برگرفته از اشعار ديگر دوستان باشه خيلي بهتره...وگرنه جستار ...چكيده هاي قلم ...هم موجود هست.:redface::gol:
 

@spacechild@

عضو جدید
هرچند که من مستم و هر روز من این است
معشوق من آنکاره و بد نام ترین است
هرچند دلم، بس که به دنبال تو بوده
رسوای زمانست،... وَ رسوای زمین است
هرچند که چشمان تو چون اکثر دزدان
پیوسته برای من و جیبم به کمین است
اما به جز از خوبی تو هیچ نبینم..
آری گل مردابی من، عشق همین است


ضمنا این کارتون کوچکترین ایراد صنعتی نداشت.. احسنت:gol: فقط یه تضاد معنایی داشت که اونم جای بحثش اینجا نیست. به هر حال شما در هر پست از پست قبلی بهتر میشید، واقعا جای تقدیر و تحسین داره:gol:
من تو را مخاطب همیشگی دردهایم می پنداشتم...
و تو مرا
مخاطب زخم هایت!
آهای مرد...
آهای تنهای باران خورده...
ای کاش میگذاشتی کمی چشم هایت را
باران بشوید...
و کاش به قلبت فرصت می دادی
ضرب آهنگ باران را بشنود...
شاید این گونه مرا خطاب نمی کردی:
گل مردابی!
 

@spacechild@

عضو جدید
خدا
نه در جیبهای من است
نه تو !
حتی درون قاب اتاقت هم
جا نمی شود
از بس بزرگ است.
اما با من ،لابلای درختان
بازی می کند
وقتی که باد می آید.
انگار دستانش
روی شانه هایم می ریزد
وقتی در باران راه می روم.
....
چقدر خدا بزرگ است
صبحها وقت نماز
روی ذهنم راه می رود !
شعرهایم را بگذار در جیبت...
نه...
بین مشتت نگهشان دار...
محکم!
...
می خواهم آن جا نفس بکشند.
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديدي كه رفتم..ديدم كه ميري
ديدي كه دستهام روي زمين موند
ديدي كه دلم پا در هوا موند
ديدم كه حتي از يادم نميري

ديدي كه بي تو دنيام خراب شد
ديدي كه بازم برات نوشتم
ديدي كم از عشق برات نذاشتم
ديدم كه عشقت برام سراب شد


سايه

از طرف ...

ميرسد از آنجا
خبر از اين همه احساس لطيف
كه به من ميرسد از سوي زمين
اين همه عشق و محبت
ز تو اي سايه از جان بهتر

دست تو جا مانده
روي چشمم
نه به روي تن سفلاي زمين

عشق من تا به ابد با دل تو خواهد ماند
اين نشان ابدي دل پر خاطره حيران است

دل من تا به ابد سوي تو سرگردان شد
تا بگيرم خبر از ساغر لعياي شكر خنده ي تو
كه به من ميدهد احساس خوش از روياها
كه بگيرم ثمر از گوهر زيباي شكر خنده ي تو
 

kayhan

عضو جدید
به هر لحظه که بودم در کنارت
بکردم یکسره جان را فدایت

برایم بودنت حکم نفس بود
ولی عشق تو از روی هوس بود

چگونه گویمت دیگر نخواهم
در این وادی تو را دیگر بیایم

تو گر درمان بلد بودی
به من دردی نمیدادی

به یادت بودم و هستم همیشه
ولی بی تو بمانم تا همیشه

غم عشق را کی علاج خواهد کرد؟
وز دم مسیحایی که باید که تنفس می کرد؟

شکوه ای دل نکن که تورا یاری هست
در کنج غمت، باش که نگهداری هست

بهر ویرانه‌ات غم بس است
که وبرانه‌ی تو آباد است

پر خون ای دل! ساغر تو
برکش و خوش باش که ستیز تو این است.:gol:
کیهان
 

milad36

عضو جدید
شعرهایم را بگذار در جیبت...
نه...
بین مشتت نگهشان دار...
محکم!
...
می خواهم آن جا نفس بکشند.

قافيه هاي دل من كم آورد ،تا شكايت بكند از يارش
از همان كس كه تمام شب و روزش بودم
اوكه مي گفت كه تنها نفس او بودم
ببين اما چه به روز دل من او آورد
نيش خنجر به دل پر خون كرد
با همه گفت و نشست و آهي سرد
برمن عاشق تنها شده ريخت
ولي اما من به درگاه خدا
وتسلاي دل صد چاكم
زير لب ورد و دعايش كردم
تا كه آرام بگيرم در خاك! :gol:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو را مخاطب همیشگی دردهایم می پنداشتم...
و تو مرا
مخاطب زخم هایت!
آهای مرد...
آهای تنهای باران خورده...
ای کاش میگذاشتی کمی چشم هایت را
باران بشوید...
و کاش به قلبت فرصت می دادی
ضرب آهنگ باران را بشنود...
شاید این گونه مرا خطاب نمی کردی:
گل مردابی!
قلب من فرصت اگر داشت که بیمار نبود
جای یک شانه سرم گوشه دیوار نبود
وه چه شبها که نبودی و به جای لب تو
همدمم جز لب ویرانگر سیگار نبود
تو چه میدانی ازین زخم.. که از سوزش آن
غیر من هیچکسی هرشبه بیدار نبود
کلماتی چون: "عزیزم.. گل من.. محبوبم"
هیچ حرفی که علاجم کند اینبار نبود
تو ندانی که چه کردی به دلم ورنه تورا
زین که گفتم: «گل مردابی من» عار نبود

از همه دوستان عذر میخوام که دیر به دیر به تاپیک سر میزنم.. در واقع به باشگاه کم سر میزنم و اون هم به علت گرفتاری های شخصی هست. کارهای همه دوستان زیبا بود و من به شخصه اگه فرصت داشتم به همه آثار پاسخ میدادم. اما به علت کمبود وقت، فقط اونی که در جواب کار خودم بود رو جواب میدم که اتفاقا کار این دوست خوبم بسیار هم زیبا شده..
موفق باشید.. با اسپاس و احترام:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو را مخاطب همیشگی دردهایم می پنداشتم...
و تو مرا
مخاطب زخم هایت!
آهای مرد...
آهای تنهای باران خورده...
ای کاش میگذاشتی کمی چشم هایت را
باران بشوید...
و کاش به قلبت فرصت می دادی
ضرب آهنگ باران را بشنود...
شاید این گونه مرا خطاب نمی کردی:
گل مردابی!

درخت دار باران خورده

اشک های اسمان بر شانه ها پهن درخت دار کهن سال پیو سته می چکید . دار اما محکم و استوارصبورانه ایستاده بود بی انکه حرفی بزند تا اینکه اسمان خاموش شد و سیاهی شب او را به خوابی ارام فرو برد این بار دار بود که اهسته و ارام در ان نیمه شب سرد تا ساعت ها بعد می گریست نمی دانم اسمان به او چه گفته بود....
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
قافيه هاي دل من كم آورد ،تا شكايت بكند از يارش
از همان كس كه تمام شب و روزش بودم
اوكه مي گفت كه تنها نفس او بودم
ببين اما چه به روز دل من او آورد
نيش خنجر به دل پر خون كرد
با همه گفت و نشست و آهي سرد
برمن عاشق تنها شده ريخت
ولي اما من به درگاه خدا
وتسلاي دل صد چاكم
زير لب ورد و دعايش كردم
تا كه آرام بگيرم در خاك! :gol:


شکوه سر داده که من شاکیم از دلداری
دل پر خون شده ام گشته کنون بیماری
من نگویم که دگر غصه مخور در غم او
ولی ای دوست شنو این غزل تکراری
از ازل تا به ابد شیوه عشق است همین...
که کند عاشق دل خسته ز هجران زاری

رمزورازیست دراین عشق به هجران که مپرس
من و تو لیک ندانیم که هست اسراری
من ز درگاه خدا نیز همین می خواهم
که دعایت
بگشاید گره از هر کاری
من به تو شرط بلاغ آنچه بباید گفتم
هم بفرما که جز این گر توعلاجی داری



 
آخرین ویرایش:

milad36

عضو جدید
شکوه سر داده که من شاکیم از دلداری
دل پر خون شده ام گشته کنون بیماری
من نگویم که دگر غصه مخور در غم او
ولی ای دوست شنو این غزل تکراری
ز ازل تا به ابد شیوه عشق است همین...
که کند عاشق دل خسته ز هجران زاری
رمزورازیست دراین عشق به هجران که مپرس
من و تو لیک ندانیم که هست اسراری
من ز درگاه خدا نیز همین می خواهم
که دعایت بگشاید گره از هر کاری
من به تو شرط بلاغ آنچه بباید گفتم
هم بفرما که جز این گر توعلاجی داری



گفتم اين عشق مرا معجز عيسا دارد
كه از انفاس خوشش زندگي مي بارد
من چه مي دانستم
كه همين عشق خدايي روزي،
به دل خسته من، آتش عشق و جنون مي بارد!
گفتم اين عشق طبيب است و به درمان دل خسته ما آمده است
موميايي به شفاي دل بشكسته ما آومده است
غافل از اينكه پرستار مسيحا نفسم
دستش آلوده به خون خواهد شد
ودل تنگ مرا غرق به خون خواهد كرد!
به خيال خامم ،
او همان بود كه من مي گفتم
با خيالش همه شب تابه سحر مي خفتم
ولي افسوس كه او ....
او نبود آنچه نمايش مي داد!
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری می باید
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل من خدا را دارم
من و سازم چندیست
که فقط با اوییم

تو از اين بارگه نور و خفا
از سخاوت به جفا
تو از اين هستي بي امكاني
از نسيمي كه شود طوفاني
بهترين را داري ...

حق نگدار تو و لحظه تو نوراني
برسان از اين سمت
تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني
دل به سويي داري
ثمرش ضامن جاويداني

با توام دوست اين زنداني
برسان از اين سمت
تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني ...
 

kayhan

عضو جدید
هوای باغ غم

هوای باغ غم

من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری می باید
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل من خدا را دارم
من و سازم چندیست
که فقط با اوییم


هوای باغ غم

صدای چنگ و نی
می رسد به گوش
به اشک های خود بگو
ز آسمان کنند حلول
به گریه های خود بگو ، به اشک های آسمان
زمین به سجده آمدست
بس است چنین عذاب ها
هزار رود، تشنه است
هزار باد، نشسته است
نسیم صبح باغ را، به گوشه ای نشسته است
هوای باغ غم را، ز اشک ها دریغ مدار
زان که جوی های او ز تشنگی مانده ‌اند
:heart::heart:
کیهان
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
درخت دار باران خورده

اشک های اسمان بر شانه ها پهن درخت دار کهن سال پیو سته می چکید . دار اما محکم و استوارصبورانه ایستاده بود بی انکه حرفی بزند تا اینکه اسمان خاموش شد و سیاهی شب او را به خوابی ارام فرو برد این بار دار بود که اهسته و ارام در ان نیمه شب سرد تا ساعت ها بعد می گریست نمی دانم اسمان به او چه گفته بود....


ديگر نه من آنم كه تو ميپنداشتي و ديگر نه تو آني كه من مي انگاشتم و
ديگر نه اين عشق همانست كه بود و ديگر نه روزگار همانست كه بود و
ديگر نه ناي و نوايي براي من مانده كه هرچه كني بر ديده اغماز نگرم
پس سر خود دار و ره خود گير تنها حق ارادت خويش بر من بگذار
و دلم را پس بده تا در سكوت شبهايم به آرامش تيرگيها بسپارمش
باشد كه باز در تهاجم و بارش يكريز روياهايم در زير چتر دستان سبز و با سخاوتت
دلارام سايه وارم شوي.

سايه
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديگر نه من آنم كه تو ميپنداشتي و ديگر نه تو آني كه من مي انگاشتم و
ديگر نه اين عشق همانست كه بود و ديگر نه روزگار همانست كه بود و
ديگر نه ناي و نوايي براي من مانده كه هرچه كني بر ديده اغماز نگرم
پس سر خود دار و ره خود گير تنها حق ارادت خويش بر من بگذار
و دلم را پس بده تا در سكوت شبهايم به آرامش تيرگيها بسپارمش
باشد كه باز در تهاجم و بارش يكريز روياهايم در زير چتر دستان سبز و با سخاوتت
دلارام سايه وارم شوي.

سايه
سرد گشته ای امشب
بوی یخ مرا خواهد کشت
چشمهایم اگر چه چشمه گشته اما
باز از تشنگی مرا خواهد کشت
گفته بودی سفر نخواهی کرد
گفته هایت مرا خواهد کشت
باز هم خواهشی دارم
گر روی تو از کویم باغ را مبر باخود
بوی تو که در باغ است آن مرا دوباره خواهد کشت
دست از دامنت نخواهم داشت
بوی عنبرت مرا خواهد کشت
آراز

:gol::gol::gol:
 

nazanin narges

عضو جدید
تو از اين بارگه نور و خفا
از سخاوت به جفا
تو از اين هستي بي امكاني
از نسيمي كه شود طوفاني
بهترين را داري ...

حق نگدار تو و لحظه تو نوراني
برسان از اين سمت
تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني
دل به سويي داري
ثمرش ضامن جاويداني

با توام دوست اين زنداني
برسان از اين سمت
تو سلامي اگرت ملك خدا مهماني ...

نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمی ایی:gol:
که میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی:gol:
حضور التماسم راببین در خیس چشمانم :gol:
بمان با این من تنها در این احساس تنهایی:gol:
صدای پای دلتنگی حراص لحظه های من:gol:
تویی ارام چشمانم حضوری بس تماشایی:gol:
کویری خشک شب دیده پر از رویای بارانم:gol:
بزن ای نم نم باران تو که اعجاز دریایی:gol:
بهار من بمان با من خزان را سخت می ترسم:gol:
بمان با من که می پوسم در این زندان تنهایی:gol:
شکوه اشک چشمانم سلامت را به یاد دارم:gol:
لطیفی چون دل حافظ پر از احساس نیمایی:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
از طرف ...

ميرسد از آنجا
خبر از اين همه احساس لطيف
كه به من ميرسد از سوي زمين
اين همه عشق و محبت
ز تو اي سايه از جان بهتر

دست تو جا مانده
روي چشمم
نه به روي تن سفلاي زمين

عشق من تا به ابد با دل تو خواهد ماند
اين نشان ابدي دل پر خاطره حيران است

دل من تا به ابد سوي تو سرگردان شد
تا بگيرم خبر از ساغر لعياي شكر خنده ي تو
كه به من ميدهد احساس خوش از روياها
كه بگيرم ثمر از گوهر زيباي شكر خنده ي تو

كاش باورم بود اين رفتنت را
كاش بعداز اين همه سال ميتوانستم باور كنم اين دل بريدنت را
باور ندارم اين عبور ساكت و خموش را..
باور ندارم اين دل آشوب و اين جوش و خروش را
ببين هنوزم دستانم لبريز از التماس است
و چشمانم سرريز خواهش است
ببين كه چشمانم حلقه بر در شد و نيامدي
ببين تمام ستاره هايي را كه وعده داده بودي شمردم و نيامدي
شكوفه هاي لبخندم فقط به ديدارت شكوفا ميشود
و تمام وجودم به انتظار تو محو اين رويا ميشود
بيا بيا تا با تو فردايم تماشايي شود
بيا تا با تو بركه تنهاييم دريايي شود.



سايه
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من همان سايه ام..
سايه ايي كه روزي بنا سزنقي بود رنگين و زيبا
و امروز فقط سايه ايي است سرد و خاكستري ...

درياي دلم موج نگاهت را ميخواهد...
بيا كه خسته از اين سكون و سكوتم

بيا و اين آرامشم را
بحري طوفاني كن..

سايه تو
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
من همان سايه ام..
سايه ايي كه روزي بنا سزنقي بود رنگين و زيبا
و امروز فقط سايه ايي است سرد و خاكستري ...

درياي دلم موج نگاهت را ميخواهد...
بيا كه خسته از اين سكون و سكوتم

بيا و اين آرامشم را
بحري طوفاني كن..

سايه تو
ومن سایه ی تو ام
غوطه ور در روشنایی ها
در اوج رهایی
ایستاده ام تا هر چه هست از فردا
تا نهایت رهایی از من
از من ها

لبریز از اشتیاق
آماده ی نبرد
آماده ی ستیز
پر از نیاز
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ومن سایه ی تو ام
غوطه ور در روشنایی ها
در اوج رهایی
ایستاده ام تا هر چه هست از فردا
تا نهایت رهایی از من
از من ها

لبریز از اشتیاق
آماده ی نبرد
آماده ی ستیز
پر از نیاز

شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟ یا گرفته است هنوز؟
من درین گوشه که از دنیا بیرون است،
آسمانی به سرم نیست،از بهاران خبرم نیست،
آنچه می بینم دیوار است، آه، این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس، نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور ، قصه پرداز شب ظلمانی است
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همان سايه ام..
سايه ايي كه روزي بنا سزنقي بود رنگين و زيبا
و امروز فقط سايه ايي است سرد و خاكستري ...

درياي دلم موج نگاهت را ميخواهد...
بيا كه خسته از اين سكون و سكوتم

بيا و اين آرامشم را
بحري طوفاني كن..

سايه تو


بانوی اب و اینه


با تو پیمانی دگر دارد دلم
از جدایی ها حذر دارد دلم

با توای زیبا ترین زیبای من

اسمانی صافتر دارد دلم

ای که چشمانت صدایم می زند

از همه حالت خبر دارد دلم

با تو ای خلوت گه تنها یی ام

حرف هایی مختصر دارد دلم

با تو ای احساس پاک انتظار

چشم در چشم سحر دارد دلم

با تو ای بانوی اب و اینه

در نبودت دیده تر دارد دلم

با تو ای افسون گر افسانه ام

عهد و پیمانی دگر دارد دلم


هرچند نوششتن را به همه نوع از قالب های ادبی ترجیح می دهم ولی ناگذیر برای بیان بیشتر احساس درونی نه تنها به مفهوم کلام بلکه گاهی لازم است به کمک وزن جمله هم حساب باز کرد تا بتوان بهتر انتقال داد احساس مان را در ان صورت جز شعر چیز دیگری جواب گو نیست در مرحله ای بالا تر شعر هم پاسخگو نیست وان گاه موسیقی است که به کمک ما می اید تا ....
به این جهت از شعر کمک گرفتم اما همچنان سعی می کنم بنویسم تا اینکه بسرایم ...
 
آخرین ویرایش:

اهورا25

کاربر فعال اینترنت و وبگردی
من همان سايه ام..
سايه ايي كه روزي بنا سزنقي بود رنگين و زيبا
و امروز فقط سايه ايي است سرد و خاكستري ...

درياي دلم موج نگاهت را ميخواهد...
بيا كه خسته از اين سكون و سكوتم

بيا و اين آرامشم را
بحري طوفاني كن..

سايه تو

چقدر بیقراره دلم
یا یه حس, یا درد تو
خدایا!
یه نگاه مهربون!
دلم قاصدک هارو می خواد .
سوگند به نفس ستاره هات
تپش از پشت تنهایی ها میاد.
یه نقره داغ پنهون و یه نوای تار....
یه من و یه تنها,
انتظار و انتظار
باز هم من و دوست دارم.


اهورا
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
چقدر بیقراره دلم
یا یه حس, یا درد تو
خدایا!
یه نگاه مهربون!
دلم قاصدک هارو می خواد .
سوگند به نفس ستاره هات
تپش از پشت تنهایی ها میاد.
یه نقره داغ پنهون و یه نوای تار....
یه من و یه تنها,
انتظار و انتظار
باز هم من و دوست دارم.

اهورا
به انتظار خو کن که
هرچند خسته،از راه می رسد یک روز

بالهای نازک قاصدک
تاب این درد را ندارد که بیاید و تو نباشی.
تمام انتظارت بی انتها میشود اگر
بیاید و تو
انتظار را تاب نیاورده باشی.

بمان
بمان و دیده بر راه نگاه دار
تور مژگانت را بر گستره ی آسمان بیافکن
مبادا که باد
قاصدک را با خود ببرد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
چقدر بیقراره دلم
یا یه حس, یا درد تو
خدایا!
یه نگاه مهربون!
دلم قاصدک هارو می خواد .
سوگند به نفس ستاره هات
تپش از پشت تنهایی ها میاد.
یه نقره داغ پنهون و یه نوای تار....
یه من و یه تنها,
انتظار و انتظار
باز هم من و دوست دارم.


اهورا


كبوتر بيقرار دلم را در دستانت نهادم
دستانت را محكم ببند
و مراقبش باش
ميترسم دلم به پريدني پرپر شود.


سايه
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
كبوتر بيقرار دلم را در دستانت نهادم
دستانت را محكم ببند
و مراقبش باش
ميترسم دلم به پريدني پرپر شود.


سايه
از دل تو مگو که از دست دل زار و پریشانم هنوز
پر میکشم تا در روم زار و گریانم هنوز
افتاده است این دل به خاک
باز هم به دیدار تو خواهانم هنوز
گر تو مرا خوهی بیا
امشب بیا امشب به یادت افتان خیزانم هنوز
در درد خویشم مرده ام
گر دست تو درمانم است محتاج درمانم هنوز
دیدی که من افتاده ام آیا گذر هم می کتی؟
از کوی دلداری چومن؟آیی ببین من چشم براهم هنوز
تقدیم به شما
آراز
 
بالا