** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
آي آدمها خسته ام
خسته از اين همه تنهايي و بي همنفسي
خسته از اينهمه كلاغ قصه..
خسته از نرسيدن به خونه
خسته از قصه حوا...قصه سيب
خسته از تكرار قصه ..قصه همهمه تنهايي
خسته از بغل بغل دلتنگي
خسته از وهم و سكوت و سايه
خسته از بودن بي تو
خسته از بودن بي تو ..توي قصه آخر
قصه من ..قصه تو
آي عشق پس كجايي ؟
قصه تمام شد

سايه
خستگی ها را قسمت خواهم کرد
به دل امید تزریق خواهم کرد
بار دیگر به چمن خواهم رفت
آنجا را پر از شقایق خواهم کرد
تا در جهان خستگی نماند...
من این چنین خواهم کرد
گر تو ازمن خواهی ای گل
برای دیدن سیاهی خواهم رفت
تا توانم با او هم آشتی خواهم کرد
به سرزمین فسرده ام روح خواهم بخشید
گر توانم خورشید را مهمان خواهم کرد
تقدیم به خسته ها:gol::gol::gol:
آراز
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آي آدمها خسته ام
خسته از اين همه تنهايي و بي همنفسي
خسته از اينهمه كلاغ قصه..
خسته از نرسيدن به خونه
خسته از قصه حوا...قصه سيب
خسته از تكرار قصه ..قصه همهمه تنهايي
خسته از بغل بغل دلتنگي
خسته از وهم و سكوت و سايه
خسته از بودن بي تو
خسته از بودن بي تو ..توي قصه آخر
قصه من ..قصه تو
آي عشق پس كجايي ؟
قصه تمام شد

سايه

و آی عشق :
سایه ات پشت در است.
خسته که می شوم
دلم
حوصله پاسخ ندارد
به بیرنگی در کوفتنت.
 
آخرین ویرایش:

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
و آی عشق :
سایه ات پشت در است.
خسته که که می شوم
دلم
حوصله پاسخ ندارد
به بیرنگی در کوفتنت.
گرچه زندگی سرد است امسال
اما امید بهارم هست هر چند دور
در خاطر دارم که بیاید
و زنجیر بر دیو اهریمن زند
من هم میتوانم زندگی کنم
گرچه امروز در زندانم
زندگی را از امید میخواهم
گرچه در میان شما نباشم
ولی زنده در یاد باشم بهتر است
از زنده بودن و فراموش شدن نفرت دارم

فراموش نخواهم کرد ظلم را
فراموش نخواهم کرد سرما را
فراموش نخواهم کرد یخ را
وقتی که دستام را با محبت گرفت
وقتی که من از او بیزار بودم مرا سردی بخشید
تا فراموش شوم
اما من فراموش نخواهم کرد
به زمین گرمی خواهم داد

اگر در دست من دست دادی
به تو خواهم آموخت چگونه؟؟؟؟؟؟
زندگی دردم بود
جان را من خواهم به زندگی هدیه کنم
دوستان باشند اما من خواهم رفت
هر که خواهد باشد من خواهم رفت
تا خورشید را بیاورم
حتی اگر خودم نتوانم بیام:gol::gol::gol::gol:
آراز
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک عمر به دوران مدارت گشتم
چون سوزن پرگار نگاهت گشتم
هرچند ندیدی تو مرا یک دور آه!
اما من دیوانه چه بی تاب وقرارم!گشتم...
هر چند نگاه کنی تو
با نگاه کار از پیش نخواهی برد
مرد عمل باش که عمل بهتر است
هر چند نگاه کنی نگاهها را
معنی بسیار خواهند کرد
مرد گفتن و عمل به گفتار باش
نه زندگی از دور دیدن و عمل نکردن است
بیا در کنارم و بگو که معنی نگاهت.....
:gol::gol::gol::gol:
آراز
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
آي آدمها خسته ام
خسته از اين همه تنهايي و بي همنفسي
خسته از اينهمه كلاغ قصه..
خسته از نرسيدن به خونه
خسته از قصه حوا...قصه سيب
خسته از تكرار قصه ..قصه همهمه تنهايي
خسته از بغل بغل دلتنگي
خسته از وهم و سكوت و سايه
خسته از بودن بي تو
خسته از بودن بي تو ..توي قصه آخر
قصه من ..قصه تو
آي عشق پس كجايي ؟
قصه تمام شد

سايه
ای چرخ فلک خسته ام ازکینه تو
ای رو ی حزین خرابم از ناله تو
آن دم که تو یک نظر به من باز کنی
من خام شوم به یک نظر بازی تو
دامی بنهی بر سر راهم هر دم
من صید طمع شوم به یک دانه تو
بیداد کنی و جورها عرضه کنی
این رسم بود شیوه دیرینه تو
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
نرو در غارت و بنشین و دمی با من باش
تا بگویم که چها در نگهت می بینم
گر تو از پسته خندان لبم بیزاری
من هم از رنج نگاه تو به خود چون زارم
بی من از غم چه سخن ها گفتی
شرط انصاف نباشد بگی من خرسندم
چون که انکار نکردم غزل چشمت را
این نشان بس که ببین صورت همچون زردم !!!؟:(
آنچه گفتی _گل من_ حرف دلت هست؟ که نیست
صبر کن! راست بگو.. باز دلت مست که نیست؟
حرف او را بپذیر _ این سخن قلبم بود _
قلب من با لب و با چشم تو همدست که نیست؟!
جاده حیله چشمت به کجا ختم شود؟
حسم اینبار یقین کرده که بن بست که نیست
ماندنِ با تو دلی شاد و جوان میخواهد
هرچه باشد دل زار من از این دست که نیست
 
آخرین ویرایش:

@spacechild@

عضو جدید
آنچه گفتی _گل من_ حرف دلت هست؟ که نیست
صبر کن! راست بگو.. باز دلت مست که نیست؟
حرف او را بپذیر _ این سخن قلبم بود _
قلب من با لب و با چشم تو همدست که نیست؟!
جاده حیله چشمت به کجا ختم شود؟
حسم اینبار یقین کرده که بن بست که نیست
ماندنِ با تو دلی شاد و جوان میخواهد
هرچه باشد دل زار من از این دست که نیست
شک...
این حکایت دور ودراز ماست!
...
..
می رفتی و دوباره ستاره...
دوباره ماه...
می رفتی ودوباره غزل هام آمدند!
قلبت کلام چشم مرا خوب خوانده بود...
در لابه لای غزل هام مانده بود!
تو آمدی ومن از نو که نو شدم...
وقتی دوباره دفترم از تو ترانه شد...
من خواستم بگویم وگفتم که ناتمام...
من را میان حروفم بهانه شد!
او خاک کرد مرا پشت خاطرش...
با یک بهانه ساده که:"خسته ام!"
شک کرد...شک
حکایت یک عمر،من و او!
شک کرد وگفت:"قافیه ام را شکسته ام!"
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچه گفتی _گل من_ حرف دلت هست؟ که نیست
صبر کن! راست بگو.. باز دلت مست که نیست؟
حرف او را بپذیر _ این سخن قلبم بود _
قلب من با لب و با چشم تو همدست که نیست؟!
جاده حیله چشمت به کجا ختم شود؟
حسم اینبار یقین کرده که بن بست که نیست
ماندنِ با تو دلی شاد و جوان میخواهد
هرچه باشد دل زار من از این دست که نیست

آنچه گفتم بخدا حرف دلم بوده که هست
این دل مست به جان تو خرابست که از روز الست
جاده حیله چشمم به تمنا برسد
آری این بار یقین است به بن بست نرسد
در ره عشق نگارا ، چو وفا باید داشت...
این بهانه است "دل شاد و جوان باید داشت"
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنچه گفتم بخدا حرف دلم بوده که هست
این دل مست به جان تو خرابست که از روز الست
جاده حیله چشمم به تمنا برسد
آری این بار یقین است به بن بست نرسد
در ره عشق نگارا ، چو وفا باید داشت...
این بهانه است "دل شاد و جوان باید داشت"

مستم از هست
مستم از نیست
مستم از فردای بی تو
...
عجیب نیست ؟!
من از غم نبودن تو مست می شوم!!!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آنچه گفتم بخدا حرف دلم بوده که هست
این دل مست به جان تو خرابست که از روز الست
جاده حیله چشمم به تمنا برسد
آری این بار یقین است به بن بست نرسد
در ره عشق نگارا ، چو وفا باید داشت...
این بهانه است "دل شاد و جوان باید داشت"


تو از من ميگريزي من از ناباوريها
تو از عشق من و دلم گريزان
من از اين حس غريب و ناشكيبا
من در اين كوره ره ناپيدا
به اميد كورسويي از چشم تو گريان
تو به دنبال بهانه پي شادابي و برنايي
من چو شهبازي در پي صيد تو عنقا
نازنينا اگرت ساز دلت كوك شود
ختم بر همه جاده ها اين دل چاك شود
 

@spacechild@

عضو جدید
مستم از هست
مستم از نیست
مستم از فردای بی تو
...
عجیب نیست ؟!
من از غم نبودن تو مست می شوم!!!
تو مست می شوی ولی...
نگاه تو حکایتی نمی کند!
و من که آشنای لهجه نگاه هام...
درون خود...
میان خاطرات تو...
کمی سیاه می شوم!
کمی گریز میکنم!
کمی هوار می شوم!
کمی ترانه...
گاه اشک...
گاه هم بهانه های بی بهانه می شوم!

تو مست نیستی که نه!
تو مسخ گشته ای عزیز!
مثال یک غریو بی هوار باد!
مثال یک عجیب گشته ای عزیز!
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوستان عزيزم...محمود جان نقدي بر اشعار دوستان و نحوه سرودهايشان داشتند كه بسيار زيبا و اديبانه بود و براي اينكه بهتر به نقد دلنوشته هاي دوستان و احيانا آموزش بهتر بپردازيم....اين نوشته رو با اجازه ايشون به بخش ....نقد ادبي دل نوشته هاي دوستان ( پست 140 ) ...در تالار گفتگوي ادبي منتقل كردم...
از همه دوستان استدعا دارم كه پست ايشون رو حتما ملاحظه بفرماييد. بي نهايت آموزنده و داري بار ادبي فراواني بود.
همينجا از دوست خوبم محمود جان هم كمال تشكر و امتنان رو دارم و اميدوارم كه در اين راه دست سخاوتمندشون رو به ياري دستان تهي ما برسانند.
:gol:
 

milad36

عضو جدید
تو مست می شوی ولی...
نگاه تو حکایتی نمی کند!
و من که آشنای لهجه نگاه هام...
درون خود...
میان خاطرات تو...
کمی سیاه می شوم!
کمی گریز میکنم!
کمی هوار می شوم!
کمی ترانه...
گاه اشک...
گاه هم بهانه های بی بهانه می شوم!

تو مست نیستی که نه!
تو مسخ گشته ای عزیز!
مثال یک غریو بی هوار باد!
مثال یک عجیب گشته ای عزیز!


كاش خداوند به جاي تو مرا
به غم ودرد گرفتار كند
وبه جاي دل تو
دل من خون بشود!
كاش امروز عيان من بينم
كه دعاي دل پژمرده من
رو به بالا رود، بهر اجابت
كاش مي شد... كاش بينم
ولي اما هرچه ابرام نمودم
ننمودم ره چاره
نشد اين دل پاره پاره
پيش چشمم قامت خشك تورا من ديدم
ولي اي كاش اجابت مي شد؛
 

@spacechild@

عضو جدید
كاش خداوند به جاي تو مرا
به غم ودرد گرفتار كند
وبه جاي دل تو
دل من خون بشود!
كاش امروز عيان من بينم
كه دعاي دل پژمرده من
رو به بالا رود، بهر اجابت
كاش مي شد... كاش بينم
ولي اما هرچه ابرام نمودم
ننمودم ره چاره
نشد اين دل پاره پاره
پيش چشمم قامت خشك تورا من ديدم
ولي اي كاش اجابت مي شد؛
من!
تو بال های خودت را از بین این همه خاکستر رها کن...
بگذار نفس بکشند!
شانه های من خوب می دانند چگونه سواری بدهند...
و حتی گاهی قهوه بخورند...
 

milad36

عضو جدید
من!
تو بال های خودت را از بین این همه خاکستر رها کن...
بگذار نفس بکشند!
شانه های من خوب می دانند چگونه سواری بدهند...
و حتی گاهی قهوه بخورند...

شكسته شانه صبرم، بيا تماشا كن
ببين چگونه نشسته كنج دلم ، بيا تماشا كن
اگر چه دفتر شعرم هميشه دلتنگ است ولي
به عالمي ندهم اين صفاي دل ،بيا تماشاكن
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من!
تو بال های خودت را از بین این همه خاکستر رها کن...
بگذار نفس بکشند!
شانه های من خوب می دانند چگونه سواری بدهند...
و حتی گاهی قهوه بخورند...

بی اختیار
گاهی
نفس کشیدن هم یادم می رود!
کنار تو که هستم
دنیا بزرگتر است ؛ شکل شانه های تو.
وقتی
سکوت میکنی
دلم
از فنجان خالی تو
فال قهوه می گیرد،
کاش برای همیشه بمانی...
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی اختیار
گاهی
نفس کشیدن هم یادم می رود!
کنار تو که هستم
دنیا بزرگتر است ؛ شکل شانه های تو.
وقتی
سکوت میکنی
دلم
از فنجان خالی تو
فال قهوه می گیرد،
کاش برای همیشه بمانی...


گاهی بودن مان انچنان گنگ و پیچیده می شه که فراموش می کنیم هستیم زنده ایم و نفس میکشیم . از خود تصویری می سازیم غریب و ناشنا و بیگانه با انچه در خیالی ترین لحظه ها یمان می پنداشتیم .
هر چه می بینیم علامت سوالی می شود برای هزاران پرسش زاییده از ذهن پرسش گرمان
انگاه که پاسخی نمی یابیم.
به فردا می نگریم با چشمانی که از انها فنجان فنجان قهوه می بارد تلخ و سرد.

ودر اخر سکوت می کنیم تا فراموش کنیم هستیم زنده ایم و نفس میکیشیم.
 
آخرین ویرایش:

@spacechild@

عضو جدید
گاهی بودن مان انچنان گنگ و پیچیده می شه که فراموش می کنیم هستیم زنده ایم و نفس میکشیم . از خود تصویری می سازیم غریب و ناشنا و بیگانه با انچه در خیالی ترین لحظه ها یمان می پنداشتیم .
هر چه می بینیم علامت سوالی می شود برای هزاران پرسش زاییده از ذهن پرسش گرمان انگاه که پاسخی نمی یابیم.
به فردا می نگریم با چشمانی که از انها فنجان فنجان قهوه می بارد تلخ و سرد.
ودر اخر سکوت می کنیم تا فراموش کنیم هستیم زنده ایم و نفس میکیشیم.
بودم...بودی...بود...
هستم...رفتی...مرد...
مانده ام
تا خودم را کنار خدا به تصویر بکشانم!
...اگر جا بشود در کادر!...
رفته ای
تا خودت را به تکه های پراکنده خدا روی زمین گره بزنی!
...اگر بیابی قطره را در دریا!...
مرده است
او دست های خدا را به گردنش آویخته بود!

 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچه گفتی _گل من_ حرف دلت هست؟ که نیست
صبر کن! راست بگو.. باز دلت مست که نیست؟
حرف او را بپذیر _ این سخن قلبم بود _
قلب من با لب و با چشم تو همدست که نیست؟!
جاده حیله چشمت به کجا ختم شود؟
حسم اینبار یقین کرده که بن بست که نیست
ماندنِ با تو دلی شاد و جوان میخواهد
هرچه باشد دل زار من از این دست که نیست



انچه گفتم دوباره می گویم وانگهی مست اگر باشم بی شک سخنم تهی خواهد شداز نیرنگ تا چشمانت ببینند وقلبت حس کند باوری را که برلبانم جاریست .
در این بنبست کده پر شده از درد و غم همه را ه ها به سه کوچه ختم می شوند
نخست ان کوچه که مردمانش همه دیوانه اند
دیگر اهالی دومین کوچه همه با طرز فکری بچه گانه اند .
سومین بنبست کوچه ماست که از بیخ بن همه دمخور جام می و مستانه اند.
و این سه گونه همیشه شاد می زیند دیوانه بچه و مست
 
آخرین ویرایش:

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی اختیار
گاهی
نفس کشیدن هم یادم می رود!
کنار تو که هستم
دنیا بزرگتر است ؛ شکل شانه های تو.
وقتی
سکوت میکنی
دلم
از فنجان خالی تو
فال قهوه می گیرد،
کاش برای همیشه بمانی...
وقتی نفس کشیدنت از یاد میرود
گویی عنان زندگی ات باد می شود
در گوشم آن صدای سکوت پر از صداست
از کودکی که یکسره در باد میدود
این روزها تمامی دنیای من شدست
خواب و خوراک و دیدن برنامه نود
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مست می شوی ولی...
نگاه تو حکایتی نمی کند!
و من که آشنای لهجه نگاه هام...
درون خود...
میان خاطرات تو...
کمی سیاه می شوم!
کمی گریز میکنم!
کمی هوار می شوم!
کمی ترانه...
گاه اشک...
گاه هم بهانه های بی بهانه می شوم!

تو مست نیستی که نه!
تو مسخ گشته ای عزیز!
مثال یک غریو بی هوار باد!
مثال یک عجیب گشته ای عزیز!

خیلی عالی بود:gol:
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مست می شوی ولی...
نگاه تو حکایتی نمی کند!
و من که آشنای لهجه نگاه هام...
درون خود...
میان خاطرات تو...
کمی سیاه می شوم!
کمی گریز میکنم!
کمی هوار می شوم!
کمی ترانه...
گاه اشک...
گاه هم بهانه های بی بهانه می شوم!

تو مست نیستی که نه!
تو مسخ گشته ای عزیز!
مثال یک غریو بی هوار باد!
مثال یک عجیب گشته ای عزیز![/QUOTE

بی مایه می مست شدن عار من است
راهی سوی میخانه شدن کار من است
ای دل تو بگو که مستیم بابت چیست؟
آری صنما علت آن یار من است
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز

بی مایه می مست شدن عار من است
راهی سوی میخانه شدن کار من است
ای دل تو بگو که مستیم بابت چیست؟
آری صنما علت آن یار من است
هرچند که من مستم و هر روز من این است
معشوق من آنکاره و بد نام ترین است
هرچند دلم، بس که به دنبال تو بوده
رسوای زمانست،... وَ رسوای زمین است
هرچند که چشمان تو چون اکثر دزدان
پیوسته برای من و جیبم به کمین است
اما به جز از خوبی تو هیچ نبینم..
آری گل مردابی من، عشق همین است



ضمنا این کارتون کوچکترین ایراد صنعتی نداشت.. احسنت:gol: فقط یه تضاد معنایی داشت که اونم جای بحثش اینجا نیست. به هر حال شما در هر پست از پست قبلی بهتر میشید، واقعا جای تقدیر و تحسین داره:gol:
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نفس کشیدنت از یاد میرود
گویی عنان زندگی ات باد می شود
در گوشم آن صدای سکوت پر از صداست
از کودکی که یکسره در باد میدود
این روزها تمامی دنیای من شدست
خواب و خوراک و دیدن برنامه نود



بچه که بودم
انگار زندگیم
بهتر می گذشت.
باد از لابلای انگشتانم
رد که می شد
بزرگ می شدم!
آن روزها که نبودی،
انگار روزگارم
طولانی تر بود.
انگار نود سال گذشته است.

چقدر اینجا
همه چیز کوتاه است ؛
وقتی کنار تو هستم
انگار همه چیز
زودتر می گذرد.
 
آخرین ویرایش:

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بودم...بودی...بود...
هستم...رفتی...مرد...
مانده ام
تا خودم را کنار خدا به تصویر بکشانم!
...اگر جا بشود در کادر!...
رفته ای
تا خودت را به تکه های پراکنده خدا روی زمین گره بزنی!
...اگر بیابی قطره را در دریا!...
مرده است
او دست های خدا را به گردنش آویخته بود!


خدا
نه در جیبهای من است
نه تو !
حتی درون قاب اتاقت هم
جا نمی شود
از بس بزرگ است.
اما با من ،لابلای درختان
بازی می کند
وقتی که باد می آید.
انگار دستانش
روی شانه هایم می ریزد
وقتی در باران راه می روم.
....
چقدر خدا بزرگ است
صبحها وقت نماز
روی ذهنم راه می رود !
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياس منحوس نشان از خبري بدتر داشت
دل به روياي تو بستن ثمري ديگر داشت
از كجا محنت اين قافله سالار گسست
مرگ احساس نشان از سخني بهتر داشت
قاصدك از خبر شاعر بي دل چه خبر ؟
دل به انزال زوالم چو يكي بستر داشت
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مست می شوی ولی...
نگاه تو حکایتی نمی کند!
و من که آشنای لهجه نگاه هام...
درون خود...
میان خاطرات تو...
کمی سیاه می شوم!
کمی گریز میکنم!
کمی هوار می شوم!
کمی ترانه...
گاه اشک...
گاه هم بهانه های بی بهانه می شوم!

تو مست نیستی که نه!
تو مسخ گشته ای عزیز!
مثال یک غریو بی هوار باد!
مثال یک عجیب گشته ای عزیز![/QUOTE

بی مایه می مست شدن عار من است
راهی سوی میخانه شدن کار من است
ای دل تو بگو که مستیم بابت چیست؟
آری صنما علت آن یار من است

ميگساري نه همان شيوه دلدار من است
ساقي خسته ي آن صورت بيمار من است
لب به يك جرعه ديگر نزني تا ره شب
كه صنم از پي اين مي زدگي يار من است
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:براي تاپيك

:gol:براي تاپيك نويسها

خوش به حالتون . . . كاش قلم منم مي نوشت

شايد از گوشه ي آن چشمه ي احساس روان
دل دريايي و آن زمزمه هاي گذران
خسته از آه و از اين همهمه هاي دگران
از فلق تا به سحر دلشده هاي نگران
قلمت كار افتاد ...
تو بگو تا شايد
كار او با دل تو يار افتاد ;)
 
آخرین ویرایش:
بالا