یک چیزی را من هیچ وقت نمیتونم درک کنم.
مثلا یک نفر ادعا میکنه که مسلمان هست.پیامبران و امامان و قران را قبول داره.
بعدش میاد میگه که من به حجاب اعتقاد ندارم.
یا وقتی همون طرف مشغول مشروب خوری هست.وقتی ازش میپرسی.میگه من قبول ندارم که مشروب خوری حرام هست.
یا طرف نماز نمیخونه.میگه اسلام به نماز خوندن و دولا شدن نیست.باید قلبت پاک باشه و میگه من با قلبم با خدا در ارتباطم و از این حرف ها که الان دراطراف من بسیارند.
درست یک مسلمون با بد حجابی یا مشروب خوری از مسلمونی ساقط نمیشه.
ولی اعتقاد نداشتن به انها بحثش فرق داره با عمل نکردن.
من طرفی را میشناسم که کاملا به همه چی اعتقاد داره .حتی فقط در ماه رمضون خدا را گول میزنه و روزه میگیره ونماز میخونه.
ولی هر روز زنا میکنه و میگه که زنا کردن مشکلی نداره .
یکی بیاد من را توجیه کنه که اشتباه میکنم یا نه
برآیند انسانیت، فكر و عقله
دلهایی هستند که مثل سنگ يا از اون سختترند، يعنى، نفوذ ناپذيرند. سخنى در اونها اثر نمىكنه و جابهجا نمىشن و از درونشون هم چيزى نمی جوشه.
«اينها اهل لهو و از حق روى گردانند همیشه در تنزل روحی اند»
آگاه نيست آدمی ازگشت روزگار-------------- شادان همی نشيند و غافل همی رود
دل بستۀ هواست گزيند رۀ هوا------------------- تن بندۀ دل آمد و با دل همی رود
گرباطلی به بيند،گويد که هست حق------------- پنداراوست ساکن وساحل همی رود
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=- ( مسعود سعد سلمان )
بزرگترین توجیهشون هم دوست عزیز:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو --------- آن کس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی ---------- پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
و
بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودشون هوی و هوس غالب خواهد شد چراکه این را از دست دادند(برآیند انسانیت، فكر و عقله):
پیمانه ی عمر من به هفتاد رسید------------- این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد ؟
و آخر سر دیگران رو هم به مسیر خودشون تشویق میکنن
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست----------- آن به که به خواب یا به مستی گذرد