اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ashofte_se7en

عضو جدید
بی تو شوریدگی چنان سرد است
 
 كه به بیزاریش نمی ارزد
 
بی تو عمر آنچنان پر از درد است
 
كه به بیماریش نمی ارزد
 
بی تو ساغر بگردش آوردن
 
نه سروری ، نه حال می بخشد
 
بی تو مستی به جای بی خبری
 
سر تا پای ملال می بخشد
 
بی تو سیر و سفر به باغ بهشت
 
خیمه بردن به شوره زاران‌ست
 
بی تو در بین جمع نشستن
 
سر نهادن به كوهساران‌ست
 
بی تو خواب نشاط آور صبح
 
همچو سنگی به سینه سنگین است
 
بی تو هر لذت و عیشی
 
چون اَجل در كنار بالین است
 
بی تو باد حیات بخش بهار
 
روح كُش تر ز ابر پاییز است
 
بی تو لبخند هر شكوفه به باغ
 
چون سكوت خزان غم انگیز است
 
بی تو هر گونه شعر و سازی
 
داستانگوی نامرادیهاست
 
بی تو هر بانگ خوشخوانی
 
خبر شوم مرگ شادیهاست
 
بی تو هر خنده جنون آمیز
 
گریه بر گور آرزومندیست
 
بی تو این خنده های محنت بار
 
گل بی بوی یاس پیوندیست
 
بی تو در بزم اهل دل رفتن
 
خودفریبی به شوق بی خبریست
 
بی تو هر شعر بر زبان آید
 
سرگذشتی ز درد دربدری‌ست
 

ashofte_se7en

عضو جدید
دیر گاهیست که هر روز به تنهایی خویش
 
برسر جاده ی هجرت که وداعم دادی منتظر می مانم
 
ودر این تنهایی به دلم می گویم :
 
که تو بر می گردی
 
جان من می سوزد از حقیقت آری
 
که تو هر گز
 
نزد من باز نخواهی آمد
 
در وجودم دیگر شوق و امید نیست
 
خندهام می گرید که چرا این همه سهل
 
باورم شد که تو میگفتی :
 
دوستت دارم
 
با دلی پر غصه
 
به تمنای محالی که تو بر می گردی
 
منتظر خواهم ماند
 
و اگر جسم مرا  سر خاکی دیدی
 
یادگاری به سر سینه من
 
بنویس
 
شانه ات تکیه گاه بی کسیم بود کنون دیگر خاک...
 

ashofte_se7en

عضو جدید
تنهایی چه تلخ بود ، اگر حضور شیرین تو نبود
 
و بی كسی چه دشوار ، اگر تو جای همه را پر نمی كردی
 
تنها ، كسی است كه از داشتن محروم است
 
خودت را از خلوت ما دریغ مكن
 
خدای من
 
آنقدر تعابیر دوست داشتن برای تو مستعمل شده است
 
كه نمی دانم با كدام واژه بگویم :
 
دوستت دارم
 
خدایا ، تو اگر نباشی به كه می توان گفت
 
حرفهایی را كه به هیچ كس نمی توان گفت ؟
 
مدعیان رفاقت، هر كدام تا نقطه ای همراهند
 
عده ای تا مرز مال ، عده ای تا مرز آبرو ، عده ای تا مرز جان
 
و همگان تا مرز این جهان
 
تنها تویی كه هماره می مانی
 
بمان
 
خدای من
 
سبك آمده ام و با دست های تهی
 
سنگین بازم گردان
 
خدای من سنگین آمده ام ، با كوله باری از گناه
 
سبك بازم گردان
 
خدای من بازم گردان
 

ashofte_se7en

عضو جدید
سلامی از اعماق دل شكسته و تاریكم برای تو

به تو كه كوچه های خواب

و چشمان تو

محل رویش نیلوفرهاست

ای جاری در شعر من

آنقدر نگاهت خواهم كرد

 كه تا برای ابد تصویرت در چشمهایم باقی بماند

ای عشق بی پایان

آنقدر برایت شعر خواهم سرود

تا تمام سخنان ناگفته ام را بگویم

و آنقدر در سكوت فریاد می زنم

تا صدایم به گوش تو برسد

همیشه در قلب منی
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

چرا از تو نگویم ؟

چرا اشكهای تو را نسرایم ؟

وقتی همه دریاها در قلب مهربان تو جریان دارند

چرا من یك قطره پرهیاهو نباشم ؟

چه شبها كه با یاد تو

فانوس ها را در ایوان تنهایی آویختم

و آنقدر منتظرت ماندم

كه همه پنجره ها مرا می شناسند

یك بار و فقط یك بار

آرام تر از خواب درختان به سراغ من بیا

می خواهم با شكوفه های سیب

برایت تابلویی بكشم

و با اشكهایم ، گرد و غبار را از روی صورت مه آلودت بشویم

می خواهم تمام بغض های من بر شانه های تو آب شود

چرا دلم برایت تنگ نشود ؟

چرا عطر ماه را در شیشه ای نریزم و به تو تقدیم نكنم ؟

دلم برایت تنگ می شود

نه هر شب ، نه هر روز ، بلكه هر لحظه

این را عقربه های ساعت نیز می دانند

خطوط دفترم نامت را ازبر كرده اند

اگر روزی برایت ننویسم

دلم برایت تنگ می شود

اگر تو نباشی

روزهای من به شب نمی رسند

و شبهایم در جاده تاریك زمان سرگردان می شوند

چرا برای تو ننویسم ؟

جواب كلمات پر شوری را كه

می خواهند به دیدار تو بیایند را چه بدهم ؟

چرا حرفهایم را پنهان كنم ؟

ای آیینه عاطفه های بیكران

ای پرخاطره تر از رود نیل

همیشه و در همه حال و در همه جا

برای تو خواهم نوشت

چه در شعله های بی رحم دوزخ

و چه در خانه های مهربان بهشت
 

ashofte_se7en

عضو جدید
در ابتدای ظلمت شب ای دوست

یادت ستاره ای است

در آسمان خالی بخت من

و من ....

شوقی ترین ترانه حافظ را

در آسمان عشق

با نام نازنین تو می خوانم

شاید آرامشی یابد

دیوانه همیشگی ام :

" دل "
 

ashofte_se7en

عضو جدید
مهربانم ، ای خوب

یاد قلبت باشد ، یك نفر هست كه اینجا ...

بین آدمهایی كه ، سرد و غریبند با تو

تك و تنها به تو می اندیشد

و كمی دلش از دوری تو دلگیر است

 

مهربانم ، ای خوب

یاد قلبت باشد ، یك نفر هست كه چشمش

به رهت دوخته به در مانده

و شب و روز دعایش اینست :

زیر این سقف بلند

هر كجا هستی به سلامت باشی

و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد

 

مهربانم ، ای خوب

یاد قلبت باشد ، یك نفر هست كه دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شكوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

 

مهربانم ، ای خوب

یاد قلبت باشد ، یك نفر هست كه با تو

تك و تنها با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور

پر احساس و خیال است و سرور

 

مهربانم ، ای خوب

یاد قلبت باشد ، یك نفر هست كه با تو

به خداوند جهان نزدیك است

و به یادت هر صبح ، گونه سبز اقاقی را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می كند این بار كه تو

با دلی سبز و پر از آرامش ، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه آبی فردا برسی
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

هیچ نیامدی ....

مهربان

وقتی دست پائیزیم

به انار ترك خورده باغ نرسید

غروب بود

و من دانستم ....

بی تو

خورشید من هرگز طلوع نمی كند
 

ashofte_se7en

عضو جدید
دلم تنگ است برای روز ، برای مرگ شب غمگینم
 
كه چگونه سر در گریبان است
 
دلم تنگ شده برای خورشید ، برای نور و  روشنایی
 
و برای پرواز قناری
 
كه چگونه در قفس سنگین است
 
پرواز كن ای پرنده غمگین
 
فرداها برای توست
 
و تو از آسمان هستی
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

تو به من می نگری و در دیده من می خوانی

كه تو را می خواهم

من به تو می نگرم و در آن بركه آرام و زلال

كه به ناگه پر از چین و شكن می گردد

و در اعماق سیاه چشمت

دفتر عشق تو را می خوانم كه مرا می خواهی

به گمانم سخنی باید گفت ، صحبتی باید كرد

من از سد سكوت می گذرم و كنون با تو سخن می گویم :

 كه تو ای پنجره باغ امید ، كه تو ای دشت گل یاس سپید

به جلال همه شبهای سیاه به سپیدی گلوی تو قسم

كه تو را می خواهم
 

ashofte_se7en

عضو جدید
 

سوخت شمع ساكت و بی جوش و خروش

دل پر ز خون بود ولی لب خاموش

پروانه با ناز گذر كرد از شعله شمع

بالش سوخت

فریاد زد

ای بی رحم اینست آئین دوست ؟

شمع نالان.....

نگاهی تلخ بر رخ پروانه كرد

گفت :

حیرانم از اسرار هستی

من شدم خلق ...

كه بسوزم

تا تو را مردم ببینند

عجبا

تو به یك لحظه پرت سوخت

فریاد زدی

شكوه كردی

از من و از برم پر زدی

دریغا از من و از این سوختن
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

«بادا» مباد گشت و «مبادا»‌به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


زیباترین لحظه ها


زيباترين لحظه هايم را با تو تقسيم می کنم
و
زيباترين شعرهايم را برای تو می گويم
چشمهايت را قصيده می کنم
و
عشقت را غزل
و
غمهايت را دوبيتی
و
قصه دلدادگی ام را به چشمهايت مثنوی
زيباترين شعرهايم را برای تو می گويم
ای سپيده تر از همه شعرهايم!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز این سکوت کهنه مرا دوره کرده است
امشب کمی دوباره برایم غزل بخوان

بشکن دوباره بغض خودت را کنار من
شاید دوباره زنده شود خاطراتمان

یا نه ! کمی بخند و برایم کمی برقص
تا جان بگیرد این دل تنهای نیمه جان

امشب تو را به حرمت این چشم های خیس
مهمان خلوتم شو به صرف یک استکان –

قهوه ،درست مثل همان روزهای خوب
آن روزهای رفته ی بی خاطر و نشان
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق یعنی آه دیگر پشت آه
سوز دل را پرکشاندن تا به ماه

عشق یعنی گریه های بی صدا
چشم خیس دختری دور از نگاه

عشق یعنی لحظه های انتظار
دل به فردا بستن و روز بهار

عشق یعنی بارش از دیده چو ابر
بهر دیدار دوباره باز صبر

عشق یعنی بهترین حس نیاز
سوی تنها خالق هستی نماز

عشق یعنی این منه دیوانه وار
کرده ام خود را فدای عشق یار
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک‌ لحظه تو را دیدم وُ
ابر شد.
حالا سال‌هاستْ مَشقِ آفتاب می‌کنم
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک‌ لحظه تو را دیدم وُ
ابر شد.
حالا سال‌هاستْ مَشقِ آفتاب می‌کنم
کاش مي ديدم چيست آنچه از کلام تو تا عمق وجودم جاريست! صداي قلب تو را ،پشت آن حصار بلند هميشه مي شنوم من در آن لحظه که صداي موسيقي احساس تو را مي شنوم برگ خشکيده ي ايمان را در پنجه باد رقص شيطاني خواهش را در آتش سبز! نور پنهاني بخشش را در چشمه ي مهر مي بينم..... کاش مي گفتي چيست آنچه از کلام تو ، تا عمق وجودم جاريست
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیز دلم

زندگی من به اندازه کافی شبیه فیلم های هندی بی سر و ته است !

تو دیگر

پشت درخت های تقدیر و حادثه پنهان نشو !!
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا

عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد

.........

سید علی صالحی
 

Similar threads

بالا