پیشگفتار
خوشوقتم که مجله زن روز درخواست مرا راجع به بحث درباره پیشنهادهاى چهل گانه آن مجله براى تغییر مواد قانون مدنى ایران در مسائل مربوط به امورخانوادگى پذیرفت و در شماره پیش آمادگى خود را براى درج این سلسله مقالات ضمن نشر نامه اینجانب اعلام کرد.
من این فرصت را مغتنم مى شمارم که به این وسیله گوشه اى از فلسفه اجتماعى اسلام را با جوانان در میان مى گذارم.امیدوارم بتوانم ذهن آنها را درباره مسائل مربوط به روابط خانوادگى از نظر اسلام روشن کنم.
همان طورى که در نامه خودم متذکر شدم،من نمى خواهم از قانون مدنى دفاع کنم و آن را کامل و جامع و صد در صد منطبق با قوانین اسلامى و موازین صحیح اجتماعى معرفى کنم;شاید خود من هم ایرادهایى به آن داشته باشم;و هم نمى خواهم روشى را که در میان اکثریت مردم ما معمول بوده صحیح و منطبق با عدالت بدانم. بر عکس،من هم به وضوح بى نظمیها و نابسامانیهایى در روابط خانوادگى مشاهده مى کنم و معتقدم باید اصلاحات اساسى در این زمینه به عمل آید.
اما بر خلاف کسانى نظیر نویسندگان کتاب انتقاد بر قوانین اساسى و مدنى ایران وکتاب پیمان مقدس یا میثاق ازدواج مردان ایرانى را صد در صد تبرئه نمى کنم و آنها را بى تقصیر معرفى نمى نمایم و تمام گناهان را به گردن قانون مدنى نمى اندازم و گناه قانون مدنى را تبعیت از فقه اسلام نمى دانم و یگانه راه اصلاح را تغییر مواد قانون مدنى نمى شناسم.من آن عده از قوانین اسلامى را که مربوط به حقوق زوجین و روابط آنها بایکدیگر یا فرزندان یا افراد خارج است و روى آنها انگشت گذاشته شده و پیشنهادبراى تغییر آنها داده شده است،یک یک در این سلسله مقالات مطرح مى کنم و ثابت مى کنم که این قوانین با ملاحظات دقیق روانى و طبیعى و اجتماعى همراه است وحیثیت و شرافت انسانى زن و مرد متساویا در آنها ملحوظ شده است و در صورت عمل و حسن اجرا بهترین ضامن حسن روابط خانوادگى است.
از خوانندگان محترم اجازه مى خواهم پیش از ورود در مسائل مورد نظر چندنکته را با آنها در میان بگذارم:
مشکل جهانى روابط خانوادگى
۱٫مشکل روابط خانوادگى در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است که بتوان باپر کردن کوپن از طرف پسران و دختران یا تشکیل سمینارهایى از نوع سمینارهایى که دیدیم و شنیدیم که در چه سطح فکرى است،آن را حل کرد و نه مخصوص کشور ومملکت ماست و نه دیگران آن را حل کرده اند و یا مدعى حل واقعى آن هستند.
ویل دورانت فیلسوف و نویسنده معروف تاریخ تمدن مى گوید:
«اگر فرض کنیم در سال ۲۰۰۰ مسیحى هستیم و بخواهیم بدانیم که بزرگترین حادثه ربع اول قرن بیستم چه بوده است،متوجه خواهیم شد که این حادثه جنگ ویا انقلاب روسیه نبوده است بلکه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است.تاریخ چنین تغییر تکان دهنده اى در مدتى به این کوتاهى کمتر دیده است و خانه مقدس که پایه نظم اجتماعى ما بود،شیوه زناشویى که مانع شهوترانى و ناپایدارى وضع انسان بود،قانون اخلاقى پیچیده اى که ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود،همه آشکارا در این انتقال پر آشوبى که همه رسوم و اشکال زندگى و تفکر ما رافرا گرفته است گرفتار گشته اند».
اکنون نیز که ما در ربع سوم قرن بیستم بسر مى بریم،ناله متفکران غربى از بهم خوردن نظم خانوادگى و سست شدن پایه ازدواج،از شانه خالى کردن جوانان از قبول مسؤولیت ازدواج،از منفور شدن مادرى،از کاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت به فرزندان،از ابتذال زن دنیاى امروز و جانشین شدن هوسهاى سطحى به جاى عشق،از افزایش دائم التزاید طلاق،از زیادى سرسام آور فرزندان نامشروع،از نادر الوجود شدن وحدت و صمیمیت میان زوجین،بیش از پیش به گوش مى رسد.
مستقل باشیم یا از غرب تقلید کنیم؟
موجب تاسف است که گروهى از بى خبران مى پندارند مسائل مربوط به روابطخانوادگى نظیر مسائل مربوط به راهنمایى،تاکسیرانى،اتوبوس رانى،لوله کشى و برق سالهاست که در میان اروپاییان به نحو احسن حل شده و این ما هستیم که عرضه ولیاقت نداشته ایم و باید هر چه زودتر از آنها تقلید و پیروى کنیم.
این،پندار محض است.آنها از ما در این مسائل بیچاره تر و گرفتارتر و فریادفرزانگانشان بلندتر است.از مسائل مربوط به درس و تحصیل زن که بگذریم،درسایر مسائل خیلى از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگى کمترى برخوردارمى باشند.
جبر تاریخ
بعضى دیگر تصور دیگرى دارند;تصور مى کنند که سستى نظم خانوادگى و راه یافتن فساد در آن،معلول آزادى زن است و آزادى زن نتیجه قهرى زندگى صنعتى وپیشرفت علم و تمدن است;جبر تاریخ است و چاره اى نیست از اینکه به این فساد وبى نظمى تن دهیم و از آن سعادت خانوادگى که در قدیم بود براى همیشه چشم بپوشیم.
اگر اینچنین فکر کنیم،بسیار سطحى و ناشیانه فکر کرده ایم.قبول دارم که زندگى صنعتى خواه ناخواه بر روى روابط خانوادگى اثر گذاشته و مى گذارد ولى عامل عمده از هم گسیختگى نظم خانوادگى در اروپا دو چیز دیگر است:
یکى رسوم و عادات و قوانین ظالمانه و جاهلانه اى که قبل از این قرن در میان آنها درباره زن جارى و حاکم بوده است،تا آنجا که زن براى اولین بار در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا داراى حق مالکیت شد.
دیگر اینکه کسانى که به فکر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهى رفتند که بعضى از مدعیان روشنفکرى امروز ما مى روند و مواد پیشنهادى چهل گانه یکى از مظاهر آن است;خواستند ابروى زن بیچاره را اصلاح کنند،چشمش را کورکردند.
بیش از آن که زندگى صنعتى مسؤول این آشفتگى و بى نظمى باشد،آن قوانین قدیم متقدمان اروپا و اصلاحات جدید متجددانشان مسؤول است.لهذا براى ما مردم مسلمان مشرق زمین هیچ ضرورت اجتناب ناپذیرى نیست که از هر راهى که آنهارفته اند برویم و در هر منجلابى که آنها فرو رفته اند فرو رویم.ما باید به زندگى غربى،هوشیارانه بنگریم.ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنایع و تکنیک و پاره اى مقررات اجتماعى قابل تحسین و تقلید آنها باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینى که براى خود آنها هزاران بدبختى به وجود آورده است-که تغییر قوانین مدنى ایران وروابط خانوادگى و تطبیق آن با قوانین اروپایى یکى از آنهاست-پرهیز نماییم.
ما و قانون اساسى
۲٫صرف نظر از اینکه این پیشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضیات روانى،طبیعى و اجتماعى است-چنانکه بعدا توضیح داده خواهد شد-از نظر انطباق با قانون اساسى چه فکرى شده است؟از طرفى قانون اساسى تصریح مى کند هر قانونى که مخالف قوانین اسلامى باشد«قانونیت »ندارد و قابل طرح در مجلسین نیست.ازطرف دیگر،بیشتر مواد این پیشنهادها مخالف صریح قانون اسلام است.آیا خودمغرب زمینى ها که غربزدگان ما اینچنین کورکورانه از آنها پیروى مى کنند قانون اساسى کشورشان را این طور بازیچه قرار مى دهند؟
صرف نظر از مذهب،خود قانون اساسى هر کشورى براى افراد آن کشور مقدس است.قانون اساسى ایران نیز مورد احترام قاطبه ملت ایران است.آیا با سمینارهاى کذایى و چاپ کوپن و قیام و قعود نمایندگان مى توان قانون اساسى را زیر پا گذاشت؟
عواطف مذهبى جامعه ایرانى
۳٫از معایب پیشنهادها و از مخالفت صریح آنها با قانون اساسى چشم مى پوشیم. هر چیز را اگر انکار کنیم،این قابل انکار نیست که الآن هم نیرومندترین عاطفه اى که بر روحیه ملت ایران حکومت مى کند عاطفه مذهبى اسلامى است.بگذریم از عده بسیار معدودى که قید همه چیز را زده اند و از هر بى بند و بارى و هرج و مرج طرفدارى مى کنند،اکثریت قریب به اتفاق این مردم پابند مقررات مذهبى مى باشند.
تحصیل و درس خواندگى بر خلاف پیش بینى هایى که از طرف عده اى مى شد،نتوانست میان این ملت و اسلام جدایى بیندازد.بر عکس،با اینکه تبلیغات مذهبى صحیح کم است و بعلاوه تبلیغات استعمارى ضد مذهب زیاد است،درس خواندگان وتحصیل کردگان به نحو روز افزونى به سوى اسلام گرایش پیدا کرده اند.
اکنون مى پرسم این قوانین با این زمینه روانى که خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار مى شود؟یعنى وقتى قانون عرف مطابقه با حکم صریح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتیجه اى گرفته مى شود؟
فرض کنید زنى در اثر اختلافها و عصبانیتها به محکمه رجوع کرد و علیرغم رضاى شوهر حکم طلاقش صادر شد و سپس به عقد ازدواج مرد دیگرى در آمد.این زن و شوهر جدید در عین اینکه خود را به حکم قانون عرف زن و شوهر مى دانند،درعمق وجدان مذهبى خود،خود را اجنبى و بیگانه و آمیزش خود را نامشروع وفرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبى مستحق اعدام مى دانند.
در این حال فکر کنید چه وضع ناراحت کننده اى از نظر روانى براى آنها پیش خواهد آمد، دوستان و خویشاوندان مذهبى آنها با چه چشمى به آنها و فرزندان آنهانگاه خواهند کرد؟ما که نمى توانیم با تغییر و وضع قانون وجدان مذهبى مردم را تغییربدهیم.متاسفانه یا خوشبختانه وجدان اکثریت قریب به اتفاق این مردم از عاطفه مذهبى فارغ نیست.
شما اگر متخصص حقوقى و روانى از خارج بیاورید و مشاوره کنید و بگویید ماچنین قوانینى مى خواهیم وضع کنیم اما زمینه روانى اکثریت مردم ما این است و این،ببینید آیا در همچو زمینه اى نظر موافق خواهد داد؟آیا نخواهد گفت این کار هزاران ناراحتیهاى روحى و اجتماعى تولید مى کند؟
مقایسه این گونه قوانین با قوانین جزایى از لحاظ میزان آثار سوئى که به بارمى آورد بسیار غلط است.تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان است.ضربه اى که ازناحیه تغییر و تعطیل قوانین جزایى وارد مى شود متوجه اجتماع است و فقط افراد منحرف را جرى مى کند اما قوانین مربوط به روابط زوجین و اولاد،به زندگى خصوصى و فردى افراد مربوط است و مستقیما با عاطفه مذهبى شخصى هر فرد درجنگ است.این گونه قوانین یا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان،بى اثر و بلا عمل مى ماند و خواه ناخواه ناراحتیهایى که این گونه قوانین ایجاد مى کند موجب خواهد شدکه این قوانین رسما لغو گردد و یا پس از کشمکش روانى جانکاهى نیروى مذهبى راتضعیف مى کند.
خوشوقتم که مجله زن روز درخواست مرا راجع به بحث درباره پیشنهادهاى چهل گانه آن مجله براى تغییر مواد قانون مدنى ایران در مسائل مربوط به امورخانوادگى پذیرفت و در شماره پیش آمادگى خود را براى درج این سلسله مقالات ضمن نشر نامه اینجانب اعلام کرد.
من این فرصت را مغتنم مى شمارم که به این وسیله گوشه اى از فلسفه اجتماعى اسلام را با جوانان در میان مى گذارم.امیدوارم بتوانم ذهن آنها را درباره مسائل مربوط به روابط خانوادگى از نظر اسلام روشن کنم.
همان طورى که در نامه خودم متذکر شدم،من نمى خواهم از قانون مدنى دفاع کنم و آن را کامل و جامع و صد در صد منطبق با قوانین اسلامى و موازین صحیح اجتماعى معرفى کنم;شاید خود من هم ایرادهایى به آن داشته باشم;و هم نمى خواهم روشى را که در میان اکثریت مردم ما معمول بوده صحیح و منطبق با عدالت بدانم. بر عکس،من هم به وضوح بى نظمیها و نابسامانیهایى در روابط خانوادگى مشاهده مى کنم و معتقدم باید اصلاحات اساسى در این زمینه به عمل آید.
اما بر خلاف کسانى نظیر نویسندگان کتاب انتقاد بر قوانین اساسى و مدنى ایران وکتاب پیمان مقدس یا میثاق ازدواج مردان ایرانى را صد در صد تبرئه نمى کنم و آنها را بى تقصیر معرفى نمى نمایم و تمام گناهان را به گردن قانون مدنى نمى اندازم و گناه قانون مدنى را تبعیت از فقه اسلام نمى دانم و یگانه راه اصلاح را تغییر مواد قانون مدنى نمى شناسم.من آن عده از قوانین اسلامى را که مربوط به حقوق زوجین و روابط آنها بایکدیگر یا فرزندان یا افراد خارج است و روى آنها انگشت گذاشته شده و پیشنهادبراى تغییر آنها داده شده است،یک یک در این سلسله مقالات مطرح مى کنم و ثابت مى کنم که این قوانین با ملاحظات دقیق روانى و طبیعى و اجتماعى همراه است وحیثیت و شرافت انسانى زن و مرد متساویا در آنها ملحوظ شده است و در صورت عمل و حسن اجرا بهترین ضامن حسن روابط خانوادگى است.
از خوانندگان محترم اجازه مى خواهم پیش از ورود در مسائل مورد نظر چندنکته را با آنها در میان بگذارم:
مشکل جهانى روابط خانوادگى
۱٫مشکل روابط خانوادگى در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است که بتوان باپر کردن کوپن از طرف پسران و دختران یا تشکیل سمینارهایى از نوع سمینارهایى که دیدیم و شنیدیم که در چه سطح فکرى است،آن را حل کرد و نه مخصوص کشور ومملکت ماست و نه دیگران آن را حل کرده اند و یا مدعى حل واقعى آن هستند.
ویل دورانت فیلسوف و نویسنده معروف تاریخ تمدن مى گوید:
«اگر فرض کنیم در سال ۲۰۰۰ مسیحى هستیم و بخواهیم بدانیم که بزرگترین حادثه ربع اول قرن بیستم چه بوده است،متوجه خواهیم شد که این حادثه جنگ ویا انقلاب روسیه نبوده است بلکه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است.تاریخ چنین تغییر تکان دهنده اى در مدتى به این کوتاهى کمتر دیده است و خانه مقدس که پایه نظم اجتماعى ما بود،شیوه زناشویى که مانع شهوترانى و ناپایدارى وضع انسان بود،قانون اخلاقى پیچیده اى که ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود،همه آشکارا در این انتقال پر آشوبى که همه رسوم و اشکال زندگى و تفکر ما رافرا گرفته است گرفتار گشته اند».
اکنون نیز که ما در ربع سوم قرن بیستم بسر مى بریم،ناله متفکران غربى از بهم خوردن نظم خانوادگى و سست شدن پایه ازدواج،از شانه خالى کردن جوانان از قبول مسؤولیت ازدواج،از منفور شدن مادرى،از کاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت به فرزندان،از ابتذال زن دنیاى امروز و جانشین شدن هوسهاى سطحى به جاى عشق،از افزایش دائم التزاید طلاق،از زیادى سرسام آور فرزندان نامشروع،از نادر الوجود شدن وحدت و صمیمیت میان زوجین،بیش از پیش به گوش مى رسد.
مستقل باشیم یا از غرب تقلید کنیم؟
موجب تاسف است که گروهى از بى خبران مى پندارند مسائل مربوط به روابطخانوادگى نظیر مسائل مربوط به راهنمایى،تاکسیرانى،اتوبوس رانى،لوله کشى و برق سالهاست که در میان اروپاییان به نحو احسن حل شده و این ما هستیم که عرضه ولیاقت نداشته ایم و باید هر چه زودتر از آنها تقلید و پیروى کنیم.
این،پندار محض است.آنها از ما در این مسائل بیچاره تر و گرفتارتر و فریادفرزانگانشان بلندتر است.از مسائل مربوط به درس و تحصیل زن که بگذریم،درسایر مسائل خیلى از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگى کمترى برخوردارمى باشند.
جبر تاریخ
بعضى دیگر تصور دیگرى دارند;تصور مى کنند که سستى نظم خانوادگى و راه یافتن فساد در آن،معلول آزادى زن است و آزادى زن نتیجه قهرى زندگى صنعتى وپیشرفت علم و تمدن است;جبر تاریخ است و چاره اى نیست از اینکه به این فساد وبى نظمى تن دهیم و از آن سعادت خانوادگى که در قدیم بود براى همیشه چشم بپوشیم.
اگر اینچنین فکر کنیم،بسیار سطحى و ناشیانه فکر کرده ایم.قبول دارم که زندگى صنعتى خواه ناخواه بر روى روابط خانوادگى اثر گذاشته و مى گذارد ولى عامل عمده از هم گسیختگى نظم خانوادگى در اروپا دو چیز دیگر است:
یکى رسوم و عادات و قوانین ظالمانه و جاهلانه اى که قبل از این قرن در میان آنها درباره زن جارى و حاکم بوده است،تا آنجا که زن براى اولین بار در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا داراى حق مالکیت شد.
دیگر اینکه کسانى که به فکر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهى رفتند که بعضى از مدعیان روشنفکرى امروز ما مى روند و مواد پیشنهادى چهل گانه یکى از مظاهر آن است;خواستند ابروى زن بیچاره را اصلاح کنند،چشمش را کورکردند.
بیش از آن که زندگى صنعتى مسؤول این آشفتگى و بى نظمى باشد،آن قوانین قدیم متقدمان اروپا و اصلاحات جدید متجددانشان مسؤول است.لهذا براى ما مردم مسلمان مشرق زمین هیچ ضرورت اجتناب ناپذیرى نیست که از هر راهى که آنهارفته اند برویم و در هر منجلابى که آنها فرو رفته اند فرو رویم.ما باید به زندگى غربى،هوشیارانه بنگریم.ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنایع و تکنیک و پاره اى مقررات اجتماعى قابل تحسین و تقلید آنها باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینى که براى خود آنها هزاران بدبختى به وجود آورده است-که تغییر قوانین مدنى ایران وروابط خانوادگى و تطبیق آن با قوانین اروپایى یکى از آنهاست-پرهیز نماییم.
ما و قانون اساسى
۲٫صرف نظر از اینکه این پیشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضیات روانى،طبیعى و اجتماعى است-چنانکه بعدا توضیح داده خواهد شد-از نظر انطباق با قانون اساسى چه فکرى شده است؟از طرفى قانون اساسى تصریح مى کند هر قانونى که مخالف قوانین اسلامى باشد«قانونیت »ندارد و قابل طرح در مجلسین نیست.ازطرف دیگر،بیشتر مواد این پیشنهادها مخالف صریح قانون اسلام است.آیا خودمغرب زمینى ها که غربزدگان ما اینچنین کورکورانه از آنها پیروى مى کنند قانون اساسى کشورشان را این طور بازیچه قرار مى دهند؟
صرف نظر از مذهب،خود قانون اساسى هر کشورى براى افراد آن کشور مقدس است.قانون اساسى ایران نیز مورد احترام قاطبه ملت ایران است.آیا با سمینارهاى کذایى و چاپ کوپن و قیام و قعود نمایندگان مى توان قانون اساسى را زیر پا گذاشت؟
عواطف مذهبى جامعه ایرانى
۳٫از معایب پیشنهادها و از مخالفت صریح آنها با قانون اساسى چشم مى پوشیم. هر چیز را اگر انکار کنیم،این قابل انکار نیست که الآن هم نیرومندترین عاطفه اى که بر روحیه ملت ایران حکومت مى کند عاطفه مذهبى اسلامى است.بگذریم از عده بسیار معدودى که قید همه چیز را زده اند و از هر بى بند و بارى و هرج و مرج طرفدارى مى کنند،اکثریت قریب به اتفاق این مردم پابند مقررات مذهبى مى باشند.
تحصیل و درس خواندگى بر خلاف پیش بینى هایى که از طرف عده اى مى شد،نتوانست میان این ملت و اسلام جدایى بیندازد.بر عکس،با اینکه تبلیغات مذهبى صحیح کم است و بعلاوه تبلیغات استعمارى ضد مذهب زیاد است،درس خواندگان وتحصیل کردگان به نحو روز افزونى به سوى اسلام گرایش پیدا کرده اند.
اکنون مى پرسم این قوانین با این زمینه روانى که خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار مى شود؟یعنى وقتى قانون عرف مطابقه با حکم صریح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتیجه اى گرفته مى شود؟
فرض کنید زنى در اثر اختلافها و عصبانیتها به محکمه رجوع کرد و علیرغم رضاى شوهر حکم طلاقش صادر شد و سپس به عقد ازدواج مرد دیگرى در آمد.این زن و شوهر جدید در عین اینکه خود را به حکم قانون عرف زن و شوهر مى دانند،درعمق وجدان مذهبى خود،خود را اجنبى و بیگانه و آمیزش خود را نامشروع وفرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبى مستحق اعدام مى دانند.
در این حال فکر کنید چه وضع ناراحت کننده اى از نظر روانى براى آنها پیش خواهد آمد، دوستان و خویشاوندان مذهبى آنها با چه چشمى به آنها و فرزندان آنهانگاه خواهند کرد؟ما که نمى توانیم با تغییر و وضع قانون وجدان مذهبى مردم را تغییربدهیم.متاسفانه یا خوشبختانه وجدان اکثریت قریب به اتفاق این مردم از عاطفه مذهبى فارغ نیست.
شما اگر متخصص حقوقى و روانى از خارج بیاورید و مشاوره کنید و بگویید ماچنین قوانینى مى خواهیم وضع کنیم اما زمینه روانى اکثریت مردم ما این است و این،ببینید آیا در همچو زمینه اى نظر موافق خواهد داد؟آیا نخواهد گفت این کار هزاران ناراحتیهاى روحى و اجتماعى تولید مى کند؟
مقایسه این گونه قوانین با قوانین جزایى از لحاظ میزان آثار سوئى که به بارمى آورد بسیار غلط است.تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان است.ضربه اى که ازناحیه تغییر و تعطیل قوانین جزایى وارد مى شود متوجه اجتماع است و فقط افراد منحرف را جرى مى کند اما قوانین مربوط به روابط زوجین و اولاد،به زندگى خصوصى و فردى افراد مربوط است و مستقیما با عاطفه مذهبى شخصى هر فرد درجنگ است.این گونه قوانین یا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان،بى اثر و بلا عمل مى ماند و خواه ناخواه ناراحتیهایى که این گونه قوانین ایجاد مى کند موجب خواهد شدکه این قوانین رسما لغو گردد و یا پس از کشمکش روانى جانکاهى نیروى مذهبى راتضعیف مى کند.