سلام ...........مسائل بسیاری مطرح شده .......بنده به دو مورد مهم اشاره میکنم
اولا خطاب به کسانی که غیر عامدانه سعی دارند بگویند قرآن کتابی نوشته یک انسان است!
در خود قرآن این آیه هست
وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (عنکبوت/48)
تو هرگز پيش از اين كتابى نمىخواندى، و با دست خود چيزى نمىنوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.
ادعای بی سواد بودن پیامبر از این آیه چطور برداشت میشه ؟؟؟؟؟
1- با فرض قبول ادعای بی سوادی کم آدم بی سواد فاضل نداشتیم احتمالا اسم حیدر یغما ( خشتمال نیشابوری ) به گوشتون خورده باشه
2- در مورد باسواد بودن پیامبر اسناد زیادی هست که به یک نمونه اشاره می کنم
سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عيسى، از ابى عبد اللَّه محمّد بن خالد برقى، از جعفر بن محمّد صوفى نقل كرده كه وى گفت: از حضرت ابا جعفر محمّد بن على الرّضا عليهما السّلام سؤال كرده و محضرش عرضه داشتم:
اى فرزند رسول خدا، چرا نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله به «امّى» موسوم شدهاند؟
حضرت فرمودند: مردم در اين باره چه مىگويند؟
عرض كردم: گمانشان اين است كه چون پيامبر كتابت نمىدانستند به اين اسم خوانده شدند.
امام عليه السّلام فرمودند: دروغ پنداشتهاند، از رحمت خدا دور باشند، اين سخن كجا صحيح مىباشد در حالى كه خداوند در كتاب محكم خودش مىفرمايد:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ (اوست خداى كه ميان عرب امّى «يعنى قومى كه خواندن و نوشتن نمىدانستند» پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا را تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب آسمانى و حكمت الهى بياموزد).
چگونه تعليم دهد چيزى را كه بلد نيست، به خدا سوگند رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به هفتاد و دو زبان مىخواند و مىنوشت يا فرمود: به هفتاد و سه زبان مىخواند و مىنوشت.
و امّا اين كه به آن حضرت امّى گفتند به خاطر اين بود كه آن جناب از اهل مكّه بود و مكّه از امّهات و مهمترين شهرها بود و همين مراد حقّ عزّ و جلّ است كه مىفرمايد:
لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها (و براى اين كه اهل مكه و حوالى و اطراف آن را انذار كند).
معاني الأخبار، ص: 546 مُحَمَّدٍ الصُّوفِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ ص الْأُمِّيَّ فَقَالَ .... لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ أَوْ قَالَ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً .....
علل الشرایع جلد1 ص 125
که البته امام ششم در این زمینه دچار اغراق شده
3- سپردن مسئولیت کاروان تجاری به یک آدم بی سواد تنها کار بی خردان محسوب میشه ، اگر محمد بن عبدالله بی سواد بود خدیجه کاروانش رو بهش نمی سپرد
در این ایه شریفه به طور صریح خواندن و نوشتن پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم تا قبل از بعثت نفی میشود. و با توجه به علتی که این موضوع را پر اهمیت کرده است یعنی :"إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ". معلوم میشود که این نخواندن و ننوشتن ناشی از بی سواد بودن پیامبر بوده است.
جواب داده شد
در برهه تاريخي قبل از بعثت پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم هيچ گزارش تاريخي مبني بر اينكه پيامبر ص اهل خواندن و نوشتن بوده است وجود ندارد يا هيچ گزارشي مبني بر اينكه پيامبر ص نزد كسي خواندن و يا نوشتن اموخته باشد وجود ندارد. و به همين خاطر اكثر قريب به اتفاق انديشمندان مسلمان در اينكه پيامبر سواد نداشته است هم نظر هستند.
ممكن است كسي بگويد صرف عدم وجود چنين گزارشهايي دليل بر بي سواد بودن ايشان نيست.
این هم از بی اطلاعی شما یا محلی که مطلب رو برداشتید ناشی میشه
بايد گفت بله اين درست است ولي در مورد پيامبر اين عدم گزارش همراه است با قرينه است :
اول؛
همانطور كه اشاره شد دشمنان پيامبر از هيچ تهمتي براي تضعيف جايگاه او فروگذار نبودند، در حالي كه هيچ موردي مبني بر اينكه محمد گفته هايش را از كسي ياد گرفته و يا در جايي خوانده است وجود ندارد.
پیامبر در خانواده ای از بزرگان قریش رشد کرده همچنین سفرهایی به شام داشته و با ادیان مختلف آشنا شده ، بی سواد بودن این فرد قریب به ذهن نیست
دوم؛
زندگي شخصي و فردي افراد برجسته تاريخ معمولا به صورت دقيق گزارش ميشود با جزئيات؛ مثلا در مورد خود پيامبر ص مسائل مختلف دوران كودكي و جواني ايشان ثبت و ضبط شده است و هر گز از سواد اموختن ايشان گزارشي مطرح نشده است.
پیامبر بعد از 40 سالگی برجسته شد، و بعد در مورد دوران کودکی وی شروع شد به افسانه سرایی و دورغ پردازی که پذیرفتن اونها تنها از عوام برمیاد، اتفاقات دوران کودکی وی یک نمونش رو اینجا قرار میدم
شق الصدر
تاریخ یعقوبی این حادثه را چنین بیان می کند: گفته اند شیرآور محمد از طایفه ی بنی سعد ابن بکر ابن هوازن بوده است و عبدالمطلب او را به حارث ابن عبدالعزی ابن رفاعه ی سعدی شوهر حلیمه سپرده بود و تا (پیامبر) در میان آنها بود، برکاتش را در جان و مال خود مشاهده می کردند تا آنکه پیش آمدی برایش رخ داد و فرشته ای بصورت مردی نزد او آمد و شکمش را شکافت و درون او را هرچه بود شستشو داد، پس (حلیمه و شوهرش) بر او بیمناک شدند و او را نزد جدش عبدالمطلب بازگردانیدند و در این هنگام محمد 5 ساله و بقولی 4 ساله بود. در نقل دیگری حادثه ی شق صدر چنین آمده است: انس ابن مالک می گوید: «جبرئیل (ع) آمد نزد پیامبر (ص) و او به همراه دو کودک بازی می کرد، پس او را گرفت پس سینه ی او را شکافت و قلبش را خارج کرد و از قلبش علقه ای (تکه ی سیاهی) را خارج کرد و گفت: این بهره ی شیطان بود از تو (که با بیرون آوردن آن دیگر شیطان هیچ بهره ای از تو ندارد) سپس قلبش را با آب زمزم در تشتی از طلا شستشو داد و (آنرا در سینه اش قرار داد) زخم را بست و او را بر سر جایش برگرداند. در این مدت آن دو پسر (که پیامبر (ص) با ایشان بازی می کرد) به سمت مادرشان (حلیمه) دویدند و گفتند محمد مرد! همه به سمت محمد رفته و دیدند رنگ او عوض شده». سپس انس می گوید: «و من اثر آن جراحی را در سینه ی پیامبر (ص) مشاهده کرده بودم».
این ماجرا از زبان خود آن حضرت نیز نقل شده بدین ترتیب که وقتی پسر حلیمه آمد و به حلیمه گفت: دو مرد او را گرفتند که پیراهن سفید داشتند و شکم او را پاره کردند، در این هنگام حلیمه و همسرش به سمت پیامبر (ص) دویدند و از او پرسیدند: چه شده؟ حضرت (ص) فرمود: دو مرد آمدند نزد من و مرا به پهلو خواباندند و شکم مرا دریدند. زوج حلیمه به او گفت: اگر به این (نتیجه) رسیده ای که به عقل او آسیبی رسیده پس او را به خانواده اش برگردان. (فلذا حلیمه بر جان پیامبر ترسیده) و او را پیش مادرش می برد.
با فرض درستی این داستان به یک روان شناس مراجعه کنید و این داستان خیالی رو بدون نام بردن از کسی تعریف کنید تا نوع بیماری برای شما مشخص بشه.
سوم؛
با توجه به ساختار خاص فرهنگي كل شبه جزيره عربستان پديده سواد خواندن و نوشتن در بين انها غريب بود و حتي در عصر پيامبر اسلام صنعتي نوپا به حساب مي امد. از اين رو افراد با سواد معروف و شناخته شده بودند و دست بر قضا نام همه انهايي كه در مكه با سواد بودند در تاريخ ثبت شده است و حتي نحوه ياد گيري و اينكه از چه كساني اموخته اند نيز موجود است. ولي در بين ايشان نيز نامي از رسول خدا ص وجود ندارد.
در مقابل بسياري از مستشرقين و افرادي كه تاريخ اسلام را مورد تحقيق قرار داده اند به اين مطلب اعتراف كرده اند از جمله :
كارلايل در كتاب معروف الابطال مىگويد:
يك چيز را نبايد فراموش كنيم و آن اينكه محمّد هيچ درسى از هيچ استادى نياموخته است؛ صنعت خط تازه در ميان مردم عرب پيدا شده بود.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158/اعراف)
پس ايمان بياوريد به خدا و فرستادهاش، آن پيامبر درس نخوانده اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد.
پاسخ در بند اول ، بی سوادی دلیل بر عدم توانایی در سخنوری نیست.
در مورد کتاب هم نیاز به مطالعه هست اگر فرصت مطالعه داشتم نظرم رو میگم.