حسینیه باشگاه مهندسان ایران

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام موسی کاظم (ع) فرمودند:


مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ.

کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده ، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

(بحارالانوار، جلد 78، ص333)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواستم از "بوسوئه" تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزى در مجلسى با حضور لوئى، از "مريم" سخن مى گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است كه همه سخنوران عالم درباره مريم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملت ها در شرق و غرب، ارزشهاى مريم را بيان كرده اند.
هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان، در ستايش مريم همه ذوق و قدت خلاقه شان را بكار گرفته اند. هزار وهفتصد سال است كه همه هنرمندان، چهره نگاران، پيكره سازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندى هاى اعجازگر كرده اند. اما مجموعه گفته ها و انديشه ها و كوششها و هنرمنديهاى همه در طول اين قرنهاى بسيار، به اندازه اين يك كلمه نتوانسته اند عظمت هاى مريم را باز گويند كه:
"مريم مادر عيسى است".
و من خواستم با چنين شيوه اى از فاطمه بگويم، باز درماندم:
خواستم بگويم:
فاطمه دختر خديجه بزرگ است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم كه: فاطمه دختر محمد(ص) است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم كه: فاطمه همسر على است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم كه: فاطمه مادر حسنين است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم كه: فاطمه مادر زينب است.
باز ديدم كه فاطمه نيست.
نه، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
فاطمه، فاطمه است.

نگارش دکتر علی شریعتی.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
قال الامام موسی بن جعفر (ع) :

« وَجَدتُ عِلمَ الناس فی اَربعٍ :

1- اَوّلُها أن تَعرِفَ رَبَّکَ

2-وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ

3- وَ الثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ما أرادَ مِـنکَ

4- وَ الرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ .



امام موسی بن جعفر (ع) فرمودند :

« علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم :

1- اول اینکه خدای خودت را بشناسی .

2- بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .

3- بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .

4- و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند . »



______________________________________

بحارالانوار : ج 78 ، ص 328 .
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام موسی کاظم (ع) :

أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ.

دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.

(اصول کافی،ج1 ،ص52)
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام موسی کاظم (ع) :

اَلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.


مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد


( تحف العقول ص 408)
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگینامه حضرت امام موسي كاظم عليه السلام

نام امام هفتم ما , موسى و لقب آن حضرت كاظم ( ع ) كنيه آن امام ابوالحسن و ابوابراهيم است .

شيعيان و دوستداران لقب باب الحوائج به آن حضرت داده اند .

تولد امام موسى كاظم ( ع ) روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجرى در ابواء اتفاق افتاد .

دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر ( ع )مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سيزده سال از دوران خلافت هارون كه سختترين دوران عمر آن حضرت به شمار است .

امام موسى كاظم ( ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امرخداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد , و زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندكى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است , البته غيراز حضرت ولى عصر ( عج ) .

صفات ظاهرى و باطنى و اخلاق آن حضرت
حضرت كاظم ( ع ) داراى قامتى معتدل بود .

صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود .

بدن شريفش از زيادى عبادت ضعيف شد , ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناك داشت .

امام كاظم به تصديق همه مورخان , به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است .

موسى بن جعفر از عبادت و سختكوشى به عبد صالح معروف و درسخاوت و بخشندگى مانند نياكان بزرگوار خود بود .

بدرههاى ( كيسههاى ) سيصددينارى و چهارصد دينارى و دو هزار دينارى ميآورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم ميكرد .

از حضرت موسى كاظم روايت شده است كه فرمود : پدرم ( امام صادق - ع - ) پيوسته من را به سخاوت داشتن و كرم كردم سفارش ميكرد .

امام ( ع ) با آن كرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن ميكرد ,چنانكه نقل كردهاند : امام بسيار خشن پوش و روستايى لباس بود و اين خودنشان ديگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بياعتنايى آن امام به زرق و برقهاى گول زننده دنيا .

امام موسى كاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه ومهربان بود .

هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود , و پنهان و آشكار به آنهاكمك ميكرد .

برخى از فقراى مدينه او را شناخته بودند اما بعضى - پس از تبعيدحضرت از مدينه به بغداد - به كرم و بزرگواريش پى بردند و آن وجود عزيز راشناختند .

امام كاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادى داشت .

قرآن را باصدايى حزين و خوش تلاوت ميكرد .

آن چنان كه مردم در اطراف خانه آن حضرت گردميآمدند و از روى شوق و رقت گريه ميكردند .

بدخواهانى بودند كه آن حضرت واجداد گراميش را - روى در روى - بد ميگفتند و سخنانى دور از ادب به زبان ميراندند , ولى آن حضرت با بردبارى و شكيبايى با آنها روبرو ميشد , و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح ميآورد , و تنبيه ميفرمود .

تاريخ , برخى از اين صحنهها را در خود نگهداشته است .

لقب كاظم از همين جا پيدا شد .

كاظم يعنى : نگهدارنده و فروخورنده خشم .

اين رفتار در برابر كسى يا كسانى بوده كه از راه جهالت و نادانى يا به تحريك دشمنان به اين كارهاى زشت و دور از ادب دست ميزدند .

رفتار حكيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) كم كم , بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن ميساخت , اما آنجا كه پاى گفتن كلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگرى - پيش ميآمد , امام كاظم ( ع ) ميفرمود : قل الحق و لو كان فيه هلاكك يعنى : حق را بگو اگرچه آن حقگويى موجب هلاك تو باشد .

ارزش والاى حق به اندازهاى است كه بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند .

در فروتنى - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود .

با فقرامينشست و از بينوايان دلجويى ميكرد .

بنده را با آزاد مساوى ميدانست وميفرمود همه , فرزندان آدم و آفريدههاى خداييم .

از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت : او را در كودكى ديدم و از اوپرسشهايى كردم چنان پاسخ داد كه گويى از سرچشمه ولايت سيراب شده است .

براستى امام موسى بن جعفر ( ع ) فقيهى دانا و توانا و متكلمى مقتدر و زبردست بود .

محمد بن نعمان نيز ميگويد : موسى بن جعفر را دريايى بيپايان ديدم كه ميجوشيدو ميخروشيد و بذرهاى دانش به هر سو ميپراكند .

امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه
نشر فقه جعفرى و اخلاق و تفسير و كلام كه از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملى شده بود , در زمان حضرت امام موسى كاظم ( ع ) نيز به پيروى از سيره نياكان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ,تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مكتب جعفرى آشنا گردند , واين مشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آيندگان برسانند .

خلفاى عباسى بنا به روش ستمگرانه و زيادهروى در عيش و عشرت , هميشه درصدد نابودى بنى هاشم بودند تا اولاد على ( ع ) را با داشتن علم و سيادت ازصحنه سياست و تعليم و ارشاد كنار زنند , و دست آنها را از كارهاى كشور اسلامى كوتاه نمايند .

اينان براى اجراء اين مقصود پليد كارها كردند , از جمله : چندتن از شاگردان مكتب جعفرى را تشويق نمودند تا مكتبى در برابر مكتب جعفرى ايجاد كنند و به حمايتشان پرداختند .

بدين طريق مذاهب حنفى , مالكى , حنبلى وشافعى هر كدام با راه و روش خاص فقهى پايهريزى شد .

حكومتهاى وقت و بعد ازآن - براى دست يابى به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانى كرده و اختلاف آنها رابر وفق مراد و مقصود خود دانستهاند .

در سالهاى آخر خلافت منصور دوانيقى كه مصادف با نخستين سالهاى امامت حضرت موسى بن جعفر ( ع ) بود بسيارى از سادات شورشى - كه نوعا از عالمان وشجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزديك داشتند - شهيد شدند .

اين بزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت وامر به معروف و نهى از منكر , به پا ميخاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ,به جوهر اصلى تعاليم اسلام جان ميدادند , و جانهاى خفته را بيدار ميكردند .

طلوعها و غروبها را در آباديهاى اسلامى به رنگ ارغوانى درميآوردند و بر در وديوار شهرها نقش جاويد مينگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأ ذنههاى مساجداسلام شعلهور ميساختند .

در مدينه از كارگزاران مهدى عباسى فرزند منصور دوانيقى در عمل , همان رفتار زشت دودمان سياه بنى اميه را پيش گرفتند , و نسبت به آل على ( ع )آنچه توانستند بدرفتارى كردند .

داستان دردناك فخ در زمان هادى عباسى پيش آمد .

علت بروز اين واقعه اين بود كه حسين بن على بن عابد از اولادحضرت امام حسن ( ع ) كه از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدينه و رئيس قوم بود , به يارى عدهاى از سادات و شيعيان در برابر بيدادگرى عبدالعزيز عمرى كه مسلط بر مدينه شده بود , قيام كردند و با شجاعت ورشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادى از مخالفان را كشتند , سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگناى محاصره قرار دادند و به قتل رساندند وعدهاى را نيز اسير كردند .

مسعودى مينويسد : بدنهايى كه در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد .

سياهكاريهاى بنى عباس منحصر به اين واقعه نبود .

اين خلفاى ستمگر صدهاسيد را زير ديوارهاى و ميان ستونها گچ گرفتند , و صدها تن را نيز در تاريكى زندانها حبس كردند و به قتل رساندند .

عجب آنكه اين همه جنايتها را زيرپوشش اسلامى و به منظور فروخواباندن فتنه انجام ميدادند .

حضرت موسى بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعى و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناك و ظلمهاى بسيار , آرامشى نبود .

امام به روشنى ميديد كه خلفاى ستمگر در پى تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامى و انسانياند .

امام كاظم ( ع )سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود , و در مدتى كه از 4 سال تا 14سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تك سلولها و سياهيچالهاى بغداد- در غل و زنجير - به سر ميبرد .

امام موسى بن جعفر ( ع ) بيآنكه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى -بيمى بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگى ميكرد و از گردآورى وحفظ آنان و جهت دادن به بقاياى آنان غفلت نداشت .

آن زمان كه امام ( ع )در مدينه بود , هارون كسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه وكنار خانه امام ( ع ) ميگذرد , وى را آگاه كنند .

هارون از محبوبيت بسيار ومعنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناك بود .

چنانكه نوشتهاند كه هارون , درباره امام موسى بن جعفر ( ع ) ميگفت : ميترسم فتنهاى بر پا كند كه خونها ريخته شود و پيداست كه اين قيامهاى مقدس را كه سادات علوى و شيعيان خاص رهبرى ميكردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظردستگاه حاكم غرق در عيش و تنعم به ناحق فتنه ناميده ميشد .

از سوى ديگراين بيان هارون نشانگر آن است كه امام ( ع ) لحظهاى از رفع ظلم و واژگون كردن دستگاه جباران غافل نبوده است .

وقتى مهدى عباسى به امام ( ع ) ميگويد : آيا من را از خروج خويش در ايمنى قرار ميدهى نشانگر هراسى است كه دستگاه ستمگر عباسى از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است .

به راستى نفوذمعنوى امام موسى ( ع ) در دستگاه حاكم به حدى بود كه كسانى مانند على بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسى , از دوستداران حضرت موسى بن جعفر ( ع ) بودندو به دستورات حضرت عمل ميكردند .

سخن چينان دستگاه از على بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوييهاكرده بودند , ولى امام ( ع ) به وى دستور فرمود با روش ماهران و تاكتيك خاص اغفالگرانه ( تقيه ) كه در مواردى , براى رد گمى حيله هاى دشمن ضرورى و شكلى ازمبارزه پنهانى است , در دستگاه هارون بماند و به كمك شيعيان و هواخواهان آل على ( ع ) و تزويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق , همچنان پاى فشارد - بيآنكه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهى حاصل شود - .

سرانجام بدگوييهايى كه اطرافيان از امام كاظم ( ع ) كردند در وجود هارون كارگر افتاد و در سفرى كه در سال 179 ه .

به حج رفت , بيش از پيش به عظمت معنوى امام ( ع ) و احترام خاصى كه مردم براى امام موسى الكاظم ( ع ) قائل بودند پى برد .

هارون سخت از اين جهت , نگران شد .

وقتى به مدينه آمد و قبرآن و قبر منور پيامبر اكرم ( ص ) را زيارت كرد , تصميم بر جلب و دستگيرى امام ( ع ) يعنى فرزند پيامبر گرفت .

هارون صاحب قصرهاى افسانهاى در سواحل دجله , و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى كه آفتاب ميگفت بتاب كه هر كجابتابى كشور اسلامى و قلمرو من است آورند , دستور داد چند كجاوه باكجاوه امام ( ع ) بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى ديگر ببرند , تا مردم ندانند كه امام ( ع ) را به كجا و با كدام كسان بردند , تا يأ س بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقى خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارندو از تبعيدگاه امام ( ع ) بيخبر بمانند .

و اين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود , از امام ( ع ) و از يارانى كه - گمان ميكرد - هميشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد ميترسيد , اين ياران با وفا - در چنين هنگامى - شمشيرهابرافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند .

اين بود كه با خارج كردن دوكجاوه از دو دروازه شهر , اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيدامام ( ع ) را فريبكارانه و با احتياط انجام داد .

بارى , هارون , امام موسى كاظم ( ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايى از مدينه تبعيد كرد .

هارون , ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرندو به عيسى بن جعفر بن منصور كه حاكم بصره بود , نوشت , يك سال حضرت امام كاظم ( ع ) را زندانى كند , پس از يك سال والى بصره را به قتل امام ( ع )مأ مور كرد .

عيسى از انجام دادن اين قتل عذر خواست .

هارون امام را به بغدادمنتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد .

مدتى حضرت كاظم ( ع ) در زندان فضل بود .

در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز باخداوند متعال مشغول بود .

هارون , فصل را مأ مور قتل امام ( ع ) كرد ولى فضل هم از اين كار كناره جست .

بارى , چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مييافت .

در زندانهاى تاريك و سياهچالهاى دهشتناك , امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقى خود ( الله ) راز و نياز ميكرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت كه نصيب وى شده است سپاسگزارى مينمود .

عاقب آن امام بزرگوار در سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمكار به نام سندى بن شاهك و به دستور هارون مسموم و شهيد شد .

شگفت آنكه , هارون با توجه به شخصيت والاى موسى بن جعفر ( ع ) پس ازدرگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ,اما حقيقت هرگز پنهان نميماند .

بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديكى بغداد - به خاك سپردند .

از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد , و مورد توجه خاص واقع گرديد , و شهر كاظمين از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .

زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر ( ع )
تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر ( ع ) روشن نيست .

بيشتر آنها از كنيزان بودند كه اسير شده و حضرت موسى كاطم ( ع ) آنها را ميخريدند و آزاد كرده ياعقد ميبستند .

نخستين زوجه آن حضرت تكتم يا حميده يا نجمه داراى تقوا و فضيلت بوده و زنى بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا ( ع ) است .

فرزندان حضرت موسى بن جعفر را 37 تن نوشتهاند : 19 پسر و 18 دختر كه ارشدآنها حضرت على بن موسى الرضا ( ع ) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .

حضرت احمد بن موسى ( شاهچراغ ) كه در شيراز مدفون است .

حضرت محمد بن موسى نيز كه در شيراز مدفون است .

حضرت حمزه بن موسى كه در رى مدفون ميباشد .

از دختران آن حضرت , حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است , و قبه وبارگاهى با عظمت دارد .

ساير اولاد و سادات موسوى هريك مشعلدار علم و تقوادر زمان خود بودهاند , كه در گوشه و كنار ايران و كشورهاى اسلامى پراكنده شده ,و در همانجا مدفون گرديدهاند , روحشان شاد باد .

صفات و سجاياى حضرت موسى بن جعفر ( ع )
موسى بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويى و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد .

حضرت موسى بن جعفر را به جرم فضيلت و اينكه از هارون الرشيد درهمه صفات و سجايا و فضائل معنوى برتر بود به زندان انداختند .

شيخ مفيد درباره آن حضرت ميگويد : او عابدترين و فقيهترين و بخشندهترين و بزرگ منشترين مردم زمان خود بود , زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت .

اين جمله را زياد تكرار ميكرد : اللهم انى أ شأ لك الراحة عند الموت و العفوعند الحساب ( خداوندا در آن زمان كه مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام كه در برابر حساب اعمال حاضرم كنى عفو را به من ارزانى دار ) .

امام موسى بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا ميرفت .

شبها در ظرفى پول و آرد و خرماميريخت و به وسايلى به فقراى مدينه ميرساند , در حالى كه آنها نميدانستند ازناحيه كسى است .

هيچكس مثل او حافظ قرآن نبود , با آواز خوشى قرآن ميخواند ,قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى به دل ميداد , شنوندگان از شنيدن قرآنش ميگريستند , مردم مدينه به او لقب زين المجتهدين داده بودند .

مردم مدينه روزى كه از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند , شور و ولوله و غوغايى عجيب كردند .

آن روزها فقراى مدينه دانستند چه كسى شبها و روزها براى دلجويى به خانه آنها ميآمده است .

منبع بلاغ
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثني عشر (ع) ونهمين معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلي ميان مكه و مدينه) به روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ق واقع شد.

به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الكاظم) گرديد. آن حضرت به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت حميده كنيزي از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربي (بربري) گفته اند ..... برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند. امام موسي الكاظم (ع) هنوز كودك بود كه فقهاي مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مي پرسيدند و كسب علم مي كردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) (148 ق) در بيست سالگي به امامت رسيد و 35 سال رهبري و ولايت شيعيان را برعهده داشت....

چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت:
در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است. ـ پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطحمي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در�ارشاد� متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند.


ـ برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است.
ـ برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

ـ شخصيت اخلاقي:
او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بران و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود.
شبها بطور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.

ـ برخورد حاكمان سياسي معاصر با امام:
مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است.


ـ زمخشري در (ربيع الابرار) آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود:
مي دانستم اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به مامسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق منست) از آن روز هارون كمر به قتل موسي بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا بن عم و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت. امام كاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من)مي گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.

زندان نمودن امام و چگونگي شهادت:
درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.
عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كه موسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.

نجمه همسر امام:
نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجيب و پاكيزه بود.حميده ، همسر امام صادق (ع )، او را كه كنيزى از اهالى مغرب بود، خريد و به منزل برد.
نجمه در خانه امام صادق (ع )، حميده خاتون را بسيار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هيچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حميده در عالم رويا، رسول گرامى اسلام (ص )را ديد كه به او فرمودند:اى حميده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زيرا از او فرزندى به دنيا خواهد آمد كه بهترين فرد روى زمين باشد.پس از اين پيام ، حميده به فرزندش امام كاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانويى است كه من هرگز بهتر از او را نديده ام ، زيرا در زيركى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نيز در حق او نيكى كن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد كه در شكم مادر به تسبيح و تهليل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگينى نمى كرد وچون به دنيا آمد، دست ها را بر زمين گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندكرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گويا با خدايش رازو نيازمى كرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، اين بانوى مكرمه با تربيت گوهرى تابناك ، ارزشى فراتر يافت .

فرزندان امام:

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسي كاظم (ع) سي و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هيجده تن از آنها پسر بودند و علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم افضل ايشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسي و محمد بن موسي و ابراهيم بن موسي بودند. يكي از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته اند.

تأثير علمي آن بزرگوار:
امام هفتم (ع) با جمع روايات و احاديث و احكام و احياي سنن پدر گرامي و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و علي رغم موانع بسيار در راه انجام وظايف الهي تا آنجا پايداري كرد كه جان خود را فدا ساخت.

سخنان برگزيده
* امام رضاعليه السلام: زيارَةُ قَبرِ أبي مِثلُ زِيارَةِ قَبِر الحُسَينِ؛
زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعليه السلام، مانند زيارت قبر حسين‏عليه السلام است.
* روايت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏عليه السلام) كانَ يَبِكي مِن خَشيَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحيَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام كاظم همواره از بيم خدا مى‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.
* امام كاظم ‏عليه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛
سه چيز تباهى مى‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.
* امام كاظم ‏عليه السلام: عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛
كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.
* امام كاظم‏ عليه السلام: لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛
اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مى‏كرد.
* امام كاظم‏ عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛
كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.
* امام كاظم ‏عليه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛
در هر چيزى كه چشمانت مى‏بيند، موعظه‏اى است.
* امام كاظم ‏عليه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛
هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مى‏دارد.
* امام كاظم ‏عليه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ في بَيتٍ فَلا يَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّايَغُمُّهُ؛
هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏كند.
* امام كاظم‏ عليه السلام: إيّاكَ أن تَمنَعَ في طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَيهِ في مَعصِيَةِ اللَّهِ؛
مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.
* امام كاظم ‏عليه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَينَكَ و بَينَ أخيكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَياءِ؛
مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.
* امام كاظم ‏عليه السلام: أبلِغ خَيراً و قُل خَيراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛
خير برسان و سخن نيك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.
* امام كاظم ‏عليه السلام: المُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصيبت براى شكيبا يكى است و براى ناشكيبا دوتا.
* امام كاظم‏ عليه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِيَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شكيبايى در عافيت بزرگ‏تر است از شكيبايى در بلا.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز




چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده

چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده


اختران اشک جارى ز آسمان دیده گشت
چون نهان ماه رخش در هاله غم ها شده


بس که جانسوز است داغ آن امام عاشقان
در عزایش غرق ماتم خانه دل ها شده


اى طرفداران قرآن و شریعت بنگرید
موسى جعفر شهید مکتب تقوا شده


او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم
صورتش نیلى ز سیلى چون رخ زهرا شده


ناله جانسوز معصومه ز دل برخواسته
در مدینه دخترى امروز بى بابا شده


این عزاى کیست که این گونه جهان ماتم سراست
گوئیا برپا دوباره شور عاشورا شده


این عزاى حجت حق موسى جعفر بود
کز غم جانسوز او افسرده قلب ما شده


«حافظى» شد ژرف زندان بهر او معراج عشق
عاشق صادق سوى معشوق رهپیما شده


***محسن حافظی***
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه كوتاهست فاصله ظهرغديرتاظهرعاشورا
روزبالارفتن دست علي تاروزبالارفتن سرحسين

من ازتحرير اين غم ناتوانم
که تصويرش زده آتش به جانم...
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
24 رجب روز کنده شدن در خیبر به دست حیدر کرار در جنگ خیبر بر عاشقان امیرالمومنین (ع) مبارک باد.
در این روز پیامبر (ص) نمازی با شرایط خاص به جعفر بن ابیطالب آموخت که مسمی به نماز جعفر طیار شد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بياييد يادمان باشد كه ما انسانيم و به ياد زنده ايم.
و گاهي نياز داريم تا براي خودمان دعا كنيم.
روزها و هر لحظه با خود تكرار مي كنم بارالها به من تواني بخش تا همه را دوست بدارم و به همه عشق بورزم آن سان كه تمامي وجودم از عشق سيراب گردد وببخشم بيشتر از آنچه بستانم و با همه باشم و در كنار همه بي آنكه متوقع باشم ازآنها .
و بدين سان است كه مي توان تجلي عشق خداوند را در وجود خودم و ديگران به وضوح ببينم و مسرور گردم و از اين فرصتي زندگاني كه به من بخشيده شده تا بجويم و بشناسم استفاده كنم.
خداوندا مرا ياري كن كه به كسي جز تو دل نبندم كه همه فاني اند و تو تنها كسي كه مي توانم به آن تكيه كنم و پناه برم كه وجود تو خانه امني است برايم.
خداوندا ياريم كن تا از هيچ كس غمي به دل نگيريم و با همه با تمام وجود محبت كنيم تا محبت و مهرباني و عشق به سويمان بازگردد.
خداوندا آغوش مهربانت را هميشه به رويم بازگذار تا هر گاه دلم گرفت جايي و پناهي براي غصه هايم در خلوت تو داشته باشم و مرا بپذير كه من از تو ام .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حضرت حق در حديث قدسي مي‌فرمايند:

«يا اَحْمَد! لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الأفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِيٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»؛ يعني اي احمد! اگر اراده‌اي در خلقت تو نبود، افلاك را خلق نمي‌كردم، و اگر اراده‌اي در خلقت علي نبود، تو را خلق نمي‌كردم، و اگر اراده در خلقت فاطمه نبود، هيچ‌كدام از شما دو نفر را خلق نمي‌كردم.
این است مقام حضرت زهرا ....
 

nafas_e_khoda

عضو جدید
ای دل شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!
می گویی : مگر سر امام عشق را بر نیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمیشنوی؟ قرن هاست که کار از کار گذشته...
اما ای دل, بنگر که هرگاه علم قیام تو بلند شود عاشوراست و هرجا که پیکر صدپاره ی تو بر زمین افتد آنجا کربلاست...

سلام بر امام عشق, حسین (ع)
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله :

بُعِثتُ بِالحَنِيفِيَّةِ السَّمحَةِ

من براى آوردن دين راستين و آسان برگزيده شده‏ام

حکمت‌نامه پیامبر اعظم(ص): ح 2426
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
جعد مشکین طره عنبر گشا دارد حسین
حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین
شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت
بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین
نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر
در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین
می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید
دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست
در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین
خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین
عالم از اوغوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین
سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی
خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین
"احمد" از خُمخانه شاه شهیدان مست شد
بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسین
"احمد عزیزی"
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
فردا گلی می‏شکفد که عطرش از همه پنجره‏های بسته عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏های بتُنی، خیابان‏های تاریک، کوچه‏های رنگ و رو رفته. فردا گلی می‏شکفد که پنجره‏ها را باز خواهد کرد و آینه‏ها را شفاف.
فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند، باران را به زمین تشنه می‏فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و خورشید را صدا می‏کند تا رنگین‏کمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛ رنگین‏کمانی زیباتر از همه آذین‏ها و خیر مقدم‏ها، رنگین‏کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
فردا باران می‏بارد، گلی می‏شکفد. مردی می‏آید؛ فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏بارد.
فردا، گلی می‏آید؛ گلی که کشتیبان «سفینه النجاه» است. می‏آید و آرامش را به دل‏های عاشق می‏آورد و منتظران را سوار می‏کند.
فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند. توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛ پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند: «السلام علیک یا سفینه النجاه»
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین

ای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین

ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسین

آن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین

تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسین

یکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسین

دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوم شعبان

سوم شعبان

السلام علیک یا اباعبدالله

اِن‌َّ الحُسین‌َ مِصْباح‌ُ هدی‌ و سَفینَهٔ‌ُ نَجاهٔ‌ِ



فرا رسیدن میلاد امام حسین علیه السلام رو به محضر مبارک آقا امام زمان تبریک می گویم.

و تبریک می گم این عید بزرگ رو به شما دوستان عزیز.

ان شاءالله خداوند بهترین عیدی ها رو نصیب شما بفرمایند.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز

از كودك حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند كه باید چگونه زندگی كنند .

دکتر علی شریعتی



 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید اگر من فطرس نبودم، هیچ‏وقت چشمم به جمال دل‏آرایت روشن نمی‏شد. شاید اگر بال‏های سپید من در آتش خشم خدا نمی‏سوخت، هیچ وقت لطافت دست‏های تو را حس نمی‏کردم.
شاید اگر در آن جزیره دور افتاده، در پس تاریکی‏ها، فریادزنان تو را صدا نمی‏کردم، هیچ‏گاه توفیق درک حضورت را نمی‏یافتم.
آه، میوه دل علی و فاطمه؛ حسین! چگونه می‏توانم عطر دل‏انگیز قنداقه بهشتی‏ات را فراموش کنم؟ چگونه می‏توانم تصویر روشن نگاهت را از خاطر ببرم؟
یادش به خیر، چه روز مبارکی بود آن روز! چه ولوله‏ای بود در آسمان! انگار بهشت می‏خواست سقف بلند آسمان را بشکافد و به پابوس تو بیاید! انگار آسمان می‏خواست از شوق، هروله کنان، به طواف کعبه وجود تو برخیزد!
جبرئیل هم با فوج فوج فرشتگان، لبخندزنان صلوات می‏فرستاد و تهنیت می‏گفت.
یادش به خیر، آن لحظه‏ای که با بال‏های شکسته و چشمان به اشک نشسته‏ام، بر شانه‏های فرشته‏ای نشستم و به سوی تو آمدم! یادش به خیر، آن لحظه که بال‏های شکسته‏ام را گریه‏کنان بر قنداقه تو نهادم و خدا را به نام تو قسم دادم که مرا ببخشاید و شفاعت تو را در حقم بپذیرد!
یادش به خیر، آن لحظه که تو چشم‏های زیبا و مهربانت را گشودی و من برای همیشه، در آسمان نگاهت چون کبوتری گم شدم.




 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
صلوات از طرف خالق سرمد، به جمال گل نورسته‌ی احمد، که شکفته است به رویش گل لبخند محمد، بگرفته است به بر سید ابرار چو جانش، زده گلبوسه به زیر گلو و لعل لب و چشم و دهانش، رخ تابنده نموده، لب جان بخش گشوده، به نگاهی دل پیغمبر اسلام ربوده، چه جمالی، چه کمالی، چه جلالی، به نبی و علی‌ابن ابی طالب و زهرا و حسن باد مبارک، همه گویند که این عید ولادت، به خدا و همه خلق خدا باد مبارک، چه بگویم به ثنایش، همه مرهون عطایش، همه عالم به فدایش، دو جهان روی نمایش، همه دیدند به ماه رخش آیینه‌ی معبود نما را.
امام حسین علیه‌السلام فرموده‌اند:
كسی كه بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آروزیش می‌رسد و زودتر به آنچه می‌ترسد گرفتار می‌شود. بحار الانوار، ج 78، ص 120







به هر طرف نگری جلوه‌ی جمال خداست

ادب کنید که میــلاد
سیــــدالشهداست


شکــــوه داوری و صـــــورت
محمدی‌اش


دل از رســـول خدا می‌برد زبس
زیباست


هنـــوز نامده بگرفت دست فطـــــرس را

که دست‌گیـــــری از پا فتادگان با
ماست


به بیت وحی، چــــــراغ هدایتی
تابیـــــد


که روشنایش افــزون ز وسعت
دنیاست


خــــدا به ختــم رسل کشتی نجاتی
داد


که پیش وسعت او گم، هزارها
دریاست


در انبیا و رســـل، در ائمه تنها
اوســــت


که خاک تربتش از بهـر درد خلق دواست
 

nafas_e_khoda

عضو جدید
الماس اگرچه از همه ی جوهرها شفاف تر است، سخت تر نیز هست..
ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است...
و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر...
صحرای بلا به وسعت همه ی تاریخ است.

(شهید آوینی-فتح خون)
 
بالا