شب می وزد
همنوایِ دلم
و آغوشم ... آه
عاطفۀ متروکی ست
که پشت پنجره اش
فانوس هیچ خیالی
نمی سوزد
و باغ انارم را
بادهای مهاجر می چینند
و می اندیشم
شاپرک ها چقَدَر خوشبختند
که با شعله های ماه
خود را آتش می زنند
در ملع عام عشق
چراغ چشمانت کو ؟!
دلم
سخت می خواهد آسان شوم
همنوایِ دلم
و آغوشم ... آه
عاطفۀ متروکی ست
که پشت پنجره اش
فانوس هیچ خیالی
نمی سوزد
و باغ انارم را
بادهای مهاجر می چینند
و می اندیشم
شاپرک ها چقَدَر خوشبختند
که با شعله های ماه
خود را آتش می زنند
در ملع عام عشق
چراغ چشمانت کو ؟!
دلم
سخت می خواهد آسان شوم