شبي در شب ترين شبها، تو ماهم مي شوي آيا
تو تسليم تماشاي نگاهم مي شوي آيا
شبيه يك پرنده، خيس از باران كه مي آيم
و با دستان پر مهرت، پناهم مي شوي آيا
پس از طي كردن فرسنگها راهي كه مي داني
كنار خستگيها، تكيه گاهم مي شوي آيا
شناكردن ميان خاك را بد من بلد هستم
تو اقيانوس موج آماج را هم مي شوي آيا
نگاه ناشيانه من به هستي داشتم عمري
تو تصحيح تمام اشتباهاتم مي شوي آيا
ا گر بي روز و بي تقويم ماندم من
به و صل فصلهايت، سال و ماهم مي شوي آيا
براي دوستم داري گواهت بوده ام عمري
براي دوستت دارم گواهم مي شوي آيا