yekta 20
پسندها
83

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نبسته ام به کس دل

    نبسته کس به من دل

    چو تخته پاره بر موج

    رها رها رها من

    ز من هر آن که او دور

    چو دل به سینه نزدیک

    به من هر آنکه نزدیک

    از او جدا جدا من

    نه چشم دل به سویی

    نه باده در سبویی

    که تر کنم گلویی

    به یاد آشنا من

    ستاره ها نهفته اند

    در آسمان ابری

    دلم گرفته ای دوست

    هوای گریه با من
    دلم امشب به دام دامن تکذیب افتاده
    سرانگشت حسابم باز در تقریب افتاده

    درون شین چشمانی کشیده تا شبی شاید
    دوباره کودک احساس من در شیب افتاده

    و نیروی گرانش را چه جالب نقض کردی تا ...
    برایم کنج لبخندت، دو کیلو سیب افتاده

    برایت قرص ماهی می خرم ... یا نه! کمی دریا
    چه فرقی می کند حالا که پول از جیب افتاده!!

    سکوتم عقربک ها را گرفته در خودش حالا
    که ساعت با عبور لحظه در تعقیب افتاده

    و این آیینه دارد راست می گوید که این روزا ...
    کمی اجزای تصویر من از ترکیب افتاده

    دوباره بیت آخر گم شده انگار... می بینی؟!
    غزل مثل همیشه باز از ترتیب افتاده ...
    با همه ی بی سر و سامانی ام
    بــــاز به دنبال پریشانی ام

    طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
    در پی ویران شدنی آنی ام

    دلخوش گرمای کسی نیستم
    آمده ام تا تو بسوزانی ام

    آمده ام با عطش سالها
    تا تو کمی عشق بنوشانی ام

    ماهی برگشته ز دریا شدم
    تا که بگیری و بمیرانی ام

    خوبترین حادثه میدانمت
    خوبترین حادثه میدانی ام؟

    حرف بزن! ابر مرا باز کن
    دیر زمانی است که بارانی ام


    حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
    تشنه یک صحبت طولانی ام


    ها به کجا میکشی ام خوب من؟


    ها نکشانی به پشیمانی ام
    رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
    اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
    خدا هست.
    زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
    زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
    دامان خدا را می جوید .
    خورشید هنوز طلوع میکند
    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
    امواج دریا، آواز می خوانند،
    بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
    گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
    نیستی نیست .
    هستی هست .
    پایان نیست.
    راه هست.
    تولد هر کودک، نشان آن است که :
    خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .
    خداوندا به من بیاموز:

    دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند

    عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند

    محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند

    بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند

    و بخندم با کسانی،

    که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند.
    دل؛
    این کلمه ی بی نقطه؛
    گاهی تنگ می شود؛
    در حد یک نقطه ...!


    در جاده ي زندگي
    پا برهنه
    درشكه به دوش
    همگي سوار بر آن
    در حال هياهو
    و من
    بايد به جلو بروم
    برنگردم
    سوار نشوم
    خم نشوم
    تشنه
    گرسنه
    خسته
    از هم گسسته
    جاده ي خاكي
    با سنگلاخ هاي ريز و تيز
    پاي من خونين
    و در اين شلوغي چه كسي ميبيند
    حال زار مرا..
    عشق اگر عشق باشد ؛
    هم خنده هایت را دوست دارد ،
    هم گریه هایت را ….
    هم شادی ات را دوست دارد ؛
    هم غم هایت را …
    هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ،
    هم روز های بی حوصلگی ات را …
    هم دقایق پر ازدحامت را همراهی میکند ،
    هم دقایق تنهایی ات را …
    عشق اگر عشق باشد ،
    هم زیبایی هایت را دوست دارد ،
    هم اخم هایت را در روزهای تلخی …
    هم سلامتت را می پسندد ،
    هم روزهای گرفتاری و بیماری همراهی ات می کند …
    عشق اگر عشق باشد ،
    با یک اتفاق ،
    تو را تعویض نمی کند ،
    همراهی ات می کند تا بهبود یابی …
    عشق اگر عشق باشد ،
    هر ثانیه دستانش در دستان توست ،
    در سختی و آسانی …
    تا ابد ...
    نیا باران
    زمین جای قشنگی نیست
    من از اهل زمینم خوب می دانم
    که گل در عقد زنبور است
    ولی سودای بلبل دارد و
    پروانه را هم دوست می دارد.
    رد پاهایـــــــم را پـــاک کــــــــــردم
    به کســــــــــی نگوییـــد
    من روزی در ایـــــــــن دنیا مـــتولد شـــدم
    اینجا نفــــس کشیـــدم وعاشـــــــــــــــــق شدم
    ولی حیــــف کـــــــــه
    غرورم به احساســــــــم اجازه ی نفس کشیــــــــــــدن نداد
    خدایـــــــــــا...!!!
    میــــــشه استعـــــفا بدم؟؟؟!
    کـــــــــم آوردم...
    خــــد ا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمیشود،با پای شكسته هم میتوان سراغش رفت، تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد، تنهاكسی است كه وقتی همه رفتند میماند، وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه كردن. خـــــــــــدا را برایتان آرزودارم......
    گر نهادی تاج قرانی به سر
    یا نهادی سر به سجده تا سحر
    دل شکست و امدت اشک بصر
    زیر لب اهسته نامم را ببر...
    التماس دعا....
    می‌نويسم از تو

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نیلوفر صداكردم
    تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم چرا رفتي؟
    نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    رابطه دوستی خوبمثل رابطه دست وچشم می مونهوقتی دستت زخمی میشه چشمت گریه می کنهو وقتی چشمت گریه می کنه دستت گریه رو پاک می کنه
    خدايا؛وقتي بهم بخشيدي وازم گرفتي فهميدم معادله زندگي نه غصه خوردن واسه نداشته ها و نه شاد بودن واسه داشته هاست...خدايا به داده و نداده و گرفته ات شكر؛كه داده ات نعمت،نداده ات حكمت،وگرفته ات امتحان است...
    خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : " یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم. زمین و آسمان هر دو برای تو بود ، اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ انسان دست بر شا نه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن وقت رو به خدا کرد و گریست !هنگامی که تمامی هستی را یزدانی ببینیم، همگی بال میگیریم..............
    خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم به جای اینکه با مشت به دهانم بزندبا انگشتان مهربانش نوازشم می کند و می گوید میدانم جز من کسی نداری
    از هیچ کار بچگیم پشیمون نیستم....
    جز اینکه ارزو داشتم بزرگ شم....
    بیایید دعا کنیم …
    کسی را دیدم که در جوانی اش شانه لا به لای مو هایش گیر نمی کرد
    کسی که آرزو داشت بالای چشمش ابرو باشد
    کسی که کودکیش را با چشم چشم دو “ابرو” آغاز نکرد …
    بیایید با هم برای کسایی که حتی ملاقاتشان هم ممنوع شده دعا کنیم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا