ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • محبت
    مانند سکه است
    که
    تو قُلک دل هر کسی بیندازی
    دیگه نمیتونی درش بیاری
    مگه اینکه
    دلش را بشکنی....
    به همین سادگی .....
    خدایی خدا غریبه
    غریبه... چون که ما عاشقش نشدیم
    غریبه... بنده لایقش نشدیم
    غریبه...رهرو صادقش نشدیم
    امون ز غفلت امون زتهمت
    از دست ما تو غیبته حضرت حجت
    گناه شد عادت غیبت عبادت
    جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت
    هرجا ریا شد به اسم خدا شد
    همه دکان واکرده ایم حتی تو هیئت
    چی و ببینه دل سیاه
    یا رو زبون"اللهم الرزقنی شهادت"
    از امربه معروف ترسیدیم
    حاجی و دورشیطان گردیدیم
    همسایه یتیم و سیر خوابیدیم
    ما به زمین خورده خندیدیم
    خدا نفهمیدیم
    خدایی خدا غریبه
    غریبه ...چون که راحت گناه کردیم
    غریبه ...به نامحرم نگاه کردیم
    غریبه ...نامه فقط سیاه کردیم
    فروختیم ایمان
    خریده ایم نان
    خاک میخوره رو طاقچه هامون قرآن
    سحر نه حالی نه خمس مالی
    اسممون هم گذاشتیم عبد شاه مردان
    شیعه حرفیم
    آدم برفی
    هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدان
    یه پا تو محراب یه پا لب آب
    روبه روی عکس شهید عکس شهیدان
    بگو خدا غرق امیدم کن
    بی خریدارم
    خریدارم کن
    پیش حسین رو سفیدم کن
    نذر ابوالفضل رشیدم کن
    خدا شهیدم کن
    خدایی خدا غریبه
    غریبه ...که دوسش داریم واسه حاجت
    غریبه... می پرستیمش برا جنت
    غریبه...که به تنهایی کرده عادت
    تو راه پاکی زدیم به خاکی
    چه عاشقی چه مجنونی چه سینه چاکی
    جای حرم کیش
    جای پرچم دیش
    چه ساده بر مقدسات می شه هتاکی
    این وضع ناموس گو کف افسوس
    نکشیدیم خجالت از چادر خاکی
    دیگه شیطان شد ایاک نعبد
    ببین خدارو ول کردیم
    می گردیم با کی
    بگو خدا رحمی به حالم کن
    لکه ننگم زلالم کن
    عشق خودت رو مدالم کن
    بکش و در علقمه چالم کن
    خدا حلالم کن
    خدا حلالم کن
    ،،ازطرف خدا،،

    عالم ز برایت آفریدم، گله کردی

    از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی

    گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند

    صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی

    جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور

    از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی

    گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم

    بر بخشش بی منت من هم گله کردی

    با این که گنه کاری و فسق تو عیان است

    خواهان توأم، تویی که از من گله کردی

    هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم

    با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی

    صد بار تو را مونس جانم طلبیدم

    از صحبت با مونس جانت، گله کردی

    رغبت به سخن گفتن با یار نکردی

    با این که نماز تو خریدم، گله کردی

    بس نیست دیگر بندگی و طاعت شیطان؟؟

    بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!

    از عالم و آدم گله کردی و شکایت

    خود باز خریدم گله ات را، گله کردی
    صدا در حنجره می شکند
    و بغض معنایی دوباره می یابد
    من به اوای سرد موسیقی
    وقتی نام تو را
    تکرار می کند در نت های بی معنی خود
    ایمان دارم
    من ایمان دارم که خدا
    هنوز هست بین ما
    که این نوشته های بی اهنگ
    می رسد روزی
    به دست گرم خدا
    برای برادرم اطا
    "ژهرا"
    خیره شو به ماه
    می خوام انعکاس برق چشمانم
    جدا از فاصله ها
    جدا از هزازان قانون
    نمایان شود در سیاهی چشمانت
    می خواهم باور را به سخره بگیرم
    تا وجودت را از من نگیرد
    می خواهم باشی تا خدا هست
    می خواهم خداباشد شاهد زمزمه ی دلم
    که می گویم برایت
    از حالی بهتر
    از کنار هم بودن ها
    برای برادرم اطا
    "زهرا"
    پنجره را باز کن
    من درآن سوی دیوار
    زیر سایه ی بید مجنون
    کنار گل های اقاقی و پیچک
    در پس شور ترین ترانه ها
    در باران بهاری
    می خوانم برای تو
    پر خروش ترین ارایه های دنیا را
    بی نهایت ترین حال خودم
    می خوانم برای تو
    می خواهم به یاد داشته باشی
    چه باشم
    چه نباشم
    میان تمام بودن ها و نبودن ها
    نامت زنده خواهد بود
    در قلب تنهایم !
    برای برادرم ...اطا
    "زهرا"
    دل خوشم با غزلی تازه ...همین کافیست
    تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
    قانعم بیش از این چه بخواهم از تو
    گاه گاهی کا کنارت بشینم کافی است
    گله ای نیست ...من و فاصله ها همزادیم
    گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است
    آسمانی !تو در ان گستره خورشیدی کن
    من همینقدر که گرم است زمینم کافی است
    من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
    برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
    فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
    که همین شوق مرا خوب ترینم! کافیست
    مثل ماهی که شب از حوضچه جان می گیرد
    قلب من لحظه ای از تو ضربان می گیرد

    پیش تو دفترم از حس تغزل پرشد
    طبع شعرم تو که باشی جریان می گیرد

    از تب عشق گریزان شدم اما با تو
    کوه خاموش که باشد فوران می گیرد

    سبک نقاشی چشمان سیاهت سخت است
    چند سالی ست دل فرشچیان می گیرد

    آرش از پلک تو سر نیزه و انگار هنوز
    دارد از حالت ابروت کمان می گیرد

    . . .

    تا شکارم بکنی آه . . . که عاشق شده ام
    تیر تو قلب مرا باز نشان می گیرد

    شده ام بره در آغوش تو گیر افتادم
    آه . . یکروز تورا آه شبان می گیرد

    زهرا غفاری
    تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
    شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

    من آن سکوت شکسته در آسمان توام
    و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

    چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
    تویی که نقطه ی پایان اضطراب منی

    برای زندگی ی بی جواب و تکراری
    به موقع آمدی و بهترین جواب منی

    روان در اوج خیالم چو رود می مانی
    همیشه جاری و مانا در عمق خواب منی

    نفس پس از گذرت از حساب می افتد
    و تو دلیل نفس های بی حساب منی

    رها مکن غزلم را همیشه با من باش
    که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی

    آسیه رضایی
    حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست
    حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست

    آب و خاک و باد و آتش شرمسارم می کنند
    این که از یاران خوبم شرمسارم خوب نیست

    روز وشب را می شمارم ؛ کار آسانی ست ؛ حیف
    روز و شب را هرچه آسان می شمارم خوب نیست

    من که هست و نیستم خاک است ،خاکی مشربم
    اینکه می خواهند برخی خاکسارم خوب نیست

    ابرها در خشکسالی ها دعاگو داشتند
    حیرتا! بارانم و بایدنبارم خوب نیست!

    در مرورخود به درک بی حضوری می رسم
    زنده ام ، اما خودم را سوگوارم خوب نیست

    مرگ هم آرامش خوبیست می فهمم ولی
    این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست ...

    محمدعلی بهمنی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا