مشاعرۀ سنّتی

[Mahdy.T]

رها کرد ازو چنگ و زنهار داد چو خشنود شد پند بسیار داد

 

[امیر افشار]

در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه

 

[Mahdy.T]

در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه

همیشه دلم در غم مهر اوست * شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست

 

[m@hn@z]

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی،من به خدا رسیده ام

 

[امیر افشار]

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کار گه کوزه گران کوزه شویم

 

[Mahdy.T]

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی،من به خدا رسیده ام

من کجا این همه اندوه فراقت به کجا
تو کجا آن همه بشکستن پیمان مرا

 

[Mahdy.T]

من کجا این همه اندوه فراقت به کجا
تو کجا آن همه بشکستن پیمان مرا

ایدل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

 

[نارون آبي]

تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاکترين زلال جوشان دلم
ای آينه در مقابلم خواهی ماند​

 

[نارون آبي]

در خدمت خلق زندگی ما را کشت
واندر پی تان دوندگی ما را کشت
هم منت روزگار و هم منت خلق
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت

 

[mahz]

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای بفدای چشم تو این چه نگاه کردن است

 

[دختر شرقی]

تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم

فروغ

 

[ni_rosa_ce]

تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم

فروغ

میدانستم که عهد و پیمان مرا

درهم شکنی ، ولی باین زودی نه

 

[عطار]

میدانستم که عهد و پیمان مرا

درهم شکنی ، ولی باین زودی نه

هوای کوی تو از سر نمی رود، آری

غریب را دل سرگشته با وطن باشد

 

[ni_rosa_ce]

در دل او درد ما از ناله تاثیری نکرد

برد مرغی نامه ی ما را که بال و پر نداشت

. . .

 

[دختر شرقی]

ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و مي دانم
چرا بيهوده مي گويي دل چون اهني دارم

فروغ

 

[عطار]

در دل او درد ما از ناله تاثیری نکرد

برد مرغی نامه ی ما را که بال و پر نداشت

. . .

تو آن جــــــــــــواد زمانی کز ازدحام عوام

درت به مشرب شیرین کاروان ماند :دی

من و همکاری رو یکی حساب کنین :دی

 

[دختر شرقی]

در سکوت سپيد کاغذها
پنجه هايم جرقه مي کارد
شعر ديوانه ي تب الودم
شرمگين از شيار حواهش ها
پيکرش دوباره مي سوزد
عطش جاودان اتش ها

همکارکم ویرایش چیز خوفیه به قرآن مجید :دی

 

[ni_rosa_ce]

تو آن جــــــــــــواد زمانی کز ازدحام عوام

درت به مشرب شیرین کاروان ماند :دی

من و همکاری رو یکی حساب کنین :دی

داستان میگی ؟

دل بدستم بود و میگشتم بگرد کوی دوست

بیخبر بودم نمیدانم کجا افتاده است

. . .

 

[عطار]

در سکوت سپيد کاغذها
پنجه هايم جرقه مي کارد
شعر ديوانه ي تب الودم
شرمگين از شيار حواهش ها
پيکرش دوباره مي سوزد
عطش جاودان اتش ها

همکارکم ویرایش چیز خوفیه به قرآن مجید :دی

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی ات کنند

رزا خانم با شمان، تحویل بگیر :دی

 

[ni_rosa_ce]

دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال

میروم چون سیل تا دریا بفریادم رسد

. . .

 

[دختر شرقی]

دانی از زندگی چه می خواهم؟
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو

فروغ

 

[ni_rosa_ce]

دانی از زندگی چه می خواهم؟
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو

فروغ

وعده ی آمدن مده ، غصه ی هجر ، بس مرا

بر سر آن فزون مکن غصه ی انتظار هم

جامی

 

[دختر شرقی]

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

فروغ

 

[عطار]

وعده ی آمدن مده ، غصه ی هجر ، بس مرا

بر سر آن فزون مکن غصه ی انتظار هم

جامی

ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق

آنکه او عالم سر است بدین حال گواست

 

[عطار]

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

فروغ

به این میگن تفاهم :دی

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

[دختر شرقی]

به این میگن تفاهم :دی

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

اوره ؟!

در اتاقي که به اندازه ي يک تنهاييست
دل من
که به اندازه ي يک عشقست
به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد

فروغ

 

[عطار]

اوره ؟!

در اتاقي که به اندازه ي يک تنهاييست
دل من
که به اندازه ي يک عشقست
به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد

فروغ

در گفتن عیب دگران، بسته زبان باش

از خبی خود، عیب نمای دگران باش

فروغ بارونمون کردی همکاری :دی

 

[دختر شرقی]

در گفتن عیب دگران، بسته زبان باش

از خبی خود، عیب نمای دگران باش

فروغ بارونمون کردی همکاری :دی

شانه هاي تو
در خروش افتاب داغ پر شکوه
زير دانه هاي گرم و روشن عرق
برق ميزند چو قله هاي کوه

فروغ

ایشاله همیشه بارونش واسمون بباره همکاری :دی

 

[ni_rosa_ce]

هر قدر پیغام نومیدی ز معشوقان رسد

عاشقان را میشود امیدواری بیشتر

صائب

 

[Mahdy.T]

رها کنید دگر صحبت مدارا را
فراق اگر نکشد وصل می کشد ما را