وقتی نباشم بی من جه میکنی.
وقتی از من قاب عکس سرد و خاک خورده ای بر جای مانده است بی من چه میکنی
وقتی از نوشته هایم جز کاغذهای کهنه و پوسیده چیزی بر جای نمانده است بی من چه می کنی
وقتی که برای بخاطر آوردن چهره ام بدنبال عکس پاره پاره ام می گردی بی من چه می کنی
وقتی آنقدر دور شده ام که از سنگینی فاصله و سردی راه چشمانت خیس می شوند بی من چه می کنی
وقتی تمام حرفهایت را نتوانی با من بگویی وقتی اسم من بر لبانت جاری نشوند وقتی دستانت بهانه دستانم را نیاورند بی من چه می کنی
بی من چه می کنی زمانیکه به هر طرف نگاه میکنی خاطراتم مرده اند و فراموش شده اند
زمانی که ترک خواهی کرد مرا. زمانیکه مرا بدرود خواهی گفت. زمانیکه بهانه ای برای فراموشی ام جستجو میکنی
در این زمان تمام این لحظات من با تو هستم. من تو را خواهم دید و خواهم بوسید و اشکهایت را با دستانم پاک خواهم کرد و هر بار که به اطراف بنگری در افق دیدت قرار خواهم گرفت
تا حضورم را احساس کنی
همیشه با تو خواهم ماند.....
چه باشم...... چه نباشم......
وقتی از من قاب عکس سرد و خاک خورده ای بر جای مانده است بی من چه میکنی
وقتی از نوشته هایم جز کاغذهای کهنه و پوسیده چیزی بر جای نمانده است بی من چه می کنی
وقتی که برای بخاطر آوردن چهره ام بدنبال عکس پاره پاره ام می گردی بی من چه می کنی
وقتی آنقدر دور شده ام که از سنگینی فاصله و سردی راه چشمانت خیس می شوند بی من چه می کنی
وقتی تمام حرفهایت را نتوانی با من بگویی وقتی اسم من بر لبانت جاری نشوند وقتی دستانت بهانه دستانم را نیاورند بی من چه می کنی
بی من چه می کنی زمانیکه به هر طرف نگاه میکنی خاطراتم مرده اند و فراموش شده اند
زمانی که ترک خواهی کرد مرا. زمانیکه مرا بدرود خواهی گفت. زمانیکه بهانه ای برای فراموشی ام جستجو میکنی
در این زمان تمام این لحظات من با تو هستم. من تو را خواهم دید و خواهم بوسید و اشکهایت را با دستانم پاک خواهم کرد و هر بار که به اطراف بنگری در افق دیدت قرار خواهم گرفت
تا حضورم را احساس کنی
همیشه با تو خواهم ماند.....
چه باشم...... چه نباشم......