شرطی شدن کلاسیک مدیران
مدیران ما در واحد های تولیدی و صنعتی همواره از دو موضوع در عذاب و تنگنا هستند. یکی بیسوادی کارفرما و دخلت بیمورد او در تصمیم گیری های مدیر و دیگری فقر دانش کاربردی .
این دو معضل حل نشده باعث میشود که مدیر پس از مدتی کلنجار رفتن با خود و با کارفرما رفتار های خاصی را پیش روی خود قرار دهد که مناسب هر یک از شرایط کارش میباشد. تاثیر اعمال و رفتار کارفرما در مدیران واحد های صنعتی به مرور آنها را شرطی میکند و به همان اندازه هم از انگیزه و قدرت کاربردی آنان میکاهد. مدیران درگیر با کارفرمایان پولدار صاحب کارخانه و در عین حال کم سواد پس از گذشت مدتی , کم کم رابطه بین رفتار ها و پیامد های آنرا کشف میکنند و بر همین اساس الگو های رفتاری آنان نه بر اساس کاربرد دانش و تجربه در کار و نیز بر اساس دوری از کنتاکت با کارفرما شکل میگیرد . بسیاری از رفتار های شرطی شده را هم توسط مشاهده اعمال مدیران همتای خود در کارخانه یاد میگیرند و به مرور زمان ایزوله شده و بود و نبودشان برای کارخانه یکی میشود و در نهایت کارفرما عذر آنان را خواسته و از کارخانه اخراج میکند. علت این مشکل آنست که : قوانین سازمان صنایع و معادن برای همه مردم این حق را داده است که بتوانند جواز تاسیس بگیرند و متعاقب آن با ترفند های خاصی وامهای کلانی هم از بانکها دریافت کرده و کارخانه تاسیس نمایند. این حق غیر علمی باعث شده است که همه فارغ التحصیلان دانشگاهها زیر نظر این کارفرمایان که هیچ تخصصی ندارند و فقط اندکی تجربه تاریخ مصرف گذشته دارند , مشغول کار شوند و چنین تشکل هایی همیشه با معضل رفتار سنتی و دمده درگیر بوده و هیچگاه نتوانسته اند به موفقیت برسند.
هر نوع پاسخ ذاتی که انسان به محرک ها میدهد در طول زمان باعث عادت در او شده و او را نسبت به عکس العملهای متناسب با آن ایده و یا آن فرد شرطی میکند. بنابراین ما با نادیده گرفتن فقط یک قانون خاص میتوانیم در کل اجتماع هرج و مرج و یا بی نظمی ایجاد کنیم. قانون سازمان صنایع و معادن هم دقیقآ همین رل را در صنعت کشور ما بازی میکند. به این معنی که , اصولآ فردی که میخواهد کارخانه احداث نماید باید دانش و سواد آکادمیکی و تجربه کار عملی داشته باشد تا بتواند چیدمان انسانی و برنامه خود را بصورت منطقی و علمی انجام دهد . چنانچه هر یک از افراد جامعه تنها به دلیل داشتن پول و برخورداری از فامیل های صاحب نفوذ در ادارات اقدام به کسب مجوز از صنایع و معادن نماید و موفق شود , نتیجه کار همین خواهد شد که طبق آمار های جاری , حدود نود در صد چنین کارخانه هایی هم اکنون یا ورشکسته هستند و یا در معرض آن قرار دارند.و تلاش ما هم بعنوان مشاور صنعتی نمیتواند مثمر ثمر باشد چون که انگار داریم با دیوار حرف میزنیم . کارفرمایان و صاحبان صنایع در شهرکهای صنعتی از ابتدایی ترین سواد فنی و اداری و پروژه ای هم بهره مند نیستند بنابراین ما قادر نیستیم که با ذهن آنان ارتباط برقرار کنیم و داشته های خودمان را به آنها بفهمانیم. این گروه از کارفرمایان نه گفته ها و نه ایده های ما را قبول میکنند و نه دست از لجاجت خود برمیکشند. هر مشاوری در هنگام کار با یک مدیر منتظر پاسخ های ذهنی و عقلی طرف مقابل میماند تا پس از دریافت آن ادامه کار را پی بگیرد. این نوع مدیران و کارفرمایان در کلاسهای باز آموزی و اموزش ضمن کار و در جلسات مشاوره مثل مجسمه می نشینند و فقط نگاه میکنند و هیچ چیز هم نمیگویند. اگر هم خواستند صحبت کنند از مراسم چهارشنبه سوری و یا سفر های سیاحتی خود سخن میگویند . با این شرح و تفاسیر هم حساب مشاور هم حساب میلیارد ها سرمایه گذاری کوری که انجام گرفته است پاک پاک است و بس.